به گزارش سرویس ترجمه ایمنا، گاهی رابطهای که باید شامل حمایتهای محبتآمیز باشد به تلهای ختم میشود که برای داشتن تسلط طراحی شده است، تسلطی در قالب کنترل اجباری که میتواند در انواع روابط خود را نشان دهد، اما رایجترین حالت آن زمانی است که مرد از آن علیه همسر یا شریک احساسی خود استفاده میکند. با این وجود افراد با هر جنسیت و سوگیری رفتاری میتوانند فرد آزارگر یا طرف قربانی کنترل اجباری باشند.
قربانیان کنترل اجباری
قربانیان کنترل اجباری مضطرب و ترسو میشوند. این نوع از خشونت حق تصمیمگیری در مورد وقت خود، دوستان، ظاهر، روابط، استقلال فردی، احساس، تمام حقوق اولیه و در نهایت داشتن شخصیت را از آنها سلب میکند. این افراد اغلب احساس میکنند که گروگان هستند و با گذشت زمان چنان با شرایط وفق مییابند که فقدان آن را در زندگی خود امری عجیب تلقی میکنند.
قربانیان همیشه با احساس ناامیدی و سرگشتگی زندگی میکنند، همواره در حال سرزنش خود هستند، بهراحتی اعتمادبهنفس خود را از دست میدهند و تنها واقعیتی که برای خود میپذیرند دیدگاهی است که شریکشان نسبت به آنها دارد. زمانی که بارها و بارها به آنها تلقین میشود رفتار اشتباه خودشان عامل تحریک رفتارهای آزاردهنده شریک زندگیشان است احساس سردرگمی میکنند و برای حفظ آرامش همیشه به سرکوب تمایلات و خاموش کردن صدای خود اقدام میکنند و از خانواده، دوستان و سایر نزدیکان خود فاصله میگیرند.
از دست دادن اعتمادبهنفس و داشتن روابط نزدیک همزمان با هم فلجکننده است و قربانیان کنترل اجباری متوجه ارتباط موجود میان کنترلگری شریک زندگی و انزوای خود از دیگران تا زمان سپری شدن آن نمیشوند.
آزارگران کنترل اجباری
بسیاری از آزارگرانی که از کنترل اجباری استفاده میکنند، شریک زندگی خود را مورد آزار فیزیکی یا جنسی قرار میدهند اما برخی از آنها بدون اعمال هیچگونه خشونت فیزیکی آن را بهکار میبرند تا جایی که تشخیص آزارگر بودن وی یا وجود یک طرف قربانی در روابط آنها غیرممکن است بهویژه که در اکثر موارد طرف آزارگر فردی بسیار جذاب و حتی کاریزما است و آزارگر بودن وی در باور هیچکس نمیگنجد.
آزارگران کنترل اجباری بهطور معمول در ابتدای روابط خود توجه بسیار زیادی به شریک احساسیشان دارند و در دوران آسیبپذیری وی، علاقه و محبت زیادی به او نشان میدهند. با گذشت زمان احساس حسادت در این افراد شکل میگیرد و گسترش مییابد، سپس به زیر نظر گرفتن شریک خود اقدام و تعاملات او را با دیگران محدود میکنند. در این میان طرف مقابله رابطه (قربانی) گمان میکند که شخصیت اصلی فرد آزارگر در واقع کمکدهندهای است که به واسطه علاقه دست به این اقدامات زده است و در صورت درست رفتار کردن، او را به شرایط فوقالعاده خوب قبلی باز میگرداند. در مواقعی نیز دیده شده است که این اتفاق رخ میدهد و آزارگر در صورت بهاصطلاح رام شدن شریک احساسی خود محبتآمیز رفتار میکند، اما این اعمال سرشار از محبت تنها به یک تاکتیک کنترلکننده دیگر تبدیل خواهد شد.
فرد آزارگر در خشونت کنترل اجباری تنها در صورت یک مداخله بیرونی شدید قابلیت تغییر رویه خود را دارد، در غیر این صورت شرایط را برای فرد قربانی هر روز بدتر از قبل میکند تا جایی که وی دیگر هیچگونه شخصیت مستقلی از خود نداشته باشد. هنگامیکه فرد کنترلگر بهطور کامل قربانی را در دام خود گرفتار کرد، هر کاری که میتواند برای طولانی کردن رابطهشان انجام میدهد که این اقدامات میتواند شامل تهدید وی یا عزیزانش به کتک خوردن یا مرگ در صورت ترک کردن رابطه یا هرگونه تلاش او برای این اقدام باشد. به این ترتیب فرد آزارگر میتواند بدون هیچگونه خشونت فیزیکی طرف قربانی را تحت کنترل خود درآورد.
جملات رایج مورد استفاده توسط کنترلگران
کلمات آزاردهنده هستند و حتی میتوانند بهاندازه آزارهای جسمی یا حتی بیشتر از آن صدمه بزنند. بسیاری از قربانیان نجاتیافته از کنترل اجباری تأکید کردهاند که آزار کلامی بسیار بیشتر از خشونت فیزیکی آسیبرسان است زیرا برخلاف کبودی یا شکستگی که در نهایت بهبود مییابد، اظهارات تحقیرآمیز در سراسر عمر در ذهن فرد طنینانداز میشود. کلمات مورد استفاده کنترلگران درواقع قفسهای دربسته مستحکمی ایجاد میکند که فرار از آن بسیار دشوار است. این رفتارها در ابتدا با جملاتی همچون «امروز کجا بودی؟»، «چند بار تماس گرفتم، چرا جواب ندادی؟» در حالی که در زمانی کوتاه چندین تماس برقرار شده است، «چرا مجبورم کردی این کار را بکنم؟ خودت باعثش شدی»، «آنقدر که من دوستت دارم تو مرا دوست نداری»، «اگر دوستم داشتی فلان کار را میکردی»، «هیچکس بهاندازه من تو را نمیفهمد» و مواردی از این قبیل آغاز میشود.
فرد در ادامه میتواند با جملات کنترلگر همچون «اگر بخواهی میتوانی بروی ولی من دوست ندارم بروی»، «به شرط اینکه آن را نپوشی، با او صحبت نکنی، آنجا نروی و …»، «دلیل ندارد سر کار بروی، بچه به تو احتیاج دارد»، «بین زوجها که این حرفها نیست، پیامهایت را خواندم»، «اگر فلان کار را بکنی زیباتر میشود»، «من نانآور خانهام پس حرف، حرف من است»، «چقدر خرج کردی؟ رسیدها را ببینم»، «من به تو پول میدهم که خرج کنی، نگران پول نباش» و مواردی اینچنینی سعی میکنند کنترل خود را در رابطه افزایش دهند.
در وهله بالاتر فرد آزارگر در کنترل اجباری از جملات تنزیلکننده بهره میگیرد که برای کاهش عزتنفس طرف مقابل بهکار میرود. این اقدام برای آزارگر بسیار مهم است چراکه با پایین آمدن عزتنفس، فرد قربانی بهطور کامل خود را به آزارگر وابسته میبیند و تعریفی که از خود خواهد داشت این است که چهکار کنم به او ثابت شود اینقدرها که میگوید بد نیستم. این حالت به ایجاد نیازی دیوانهکننده به تأیید منجر میشود و میتواند قربانی را در چرخه نامحدود گرفتاری در دام آزارگر گیر بیاندازد. جملات تنزیلکننده شامل عباراتی همچون «تو همسر / شریک / مادر افتضاحی هستی»، «تعجبی ندارد که هیچ دوستی نداری»، «اصلا جذاب بهنظر نمیرسی» و حتی توهینهایی همچون «تو فقط یک تکه زباله هستی» میشود.
آزارگران تنها با عصبانیتی لحظهای مواجه نیستند و بهطور سیستماتیک، بدون پشیمانی و البته همیشه بدون دلیل شریک زندگی خود را مورد توهین قرار میدهند و او را شرمنده میکنند. برای مثال یک فرد کنترلگر ممکن است مدام به طرف مقابل خود بگوید که هرگز نمیتواند کاری را درست انجام بدهد پس بهتر است هیچ کاری نکند، اما در صورت کاری نکردن مدام وی را بهخاطر تنبلی و اینکه خانه هیچوقت آنطور که باید تمیز نیست سرزنش کند.
جملات شرمندهکننده فرد آزارگر میتواند شامل «همیشه از کاه کوه میسازی»، «همیشه دلت دعوا میخواهد»، «حرف آخرت را بزن»، آنقدرها باهوش / موفق / قوی نیستی که بدون من دوام بیاوری»، «بهنظرم رژیم بگیری بهتر است»، «اصلا مثل اوایل زندگیمان نیستی»، «خیلی شلختهای»، «چرا فکر کردی این لباسها به تن تو خوب است»، «زیادی چاق شدهای» و جملاتی از این قبیل شود.
آزارگران همچنین از جملات دفع سرزنش بهره میگیرند که در آن اقداماتی را به قربانی نسبت میدهند که اصلاً تقصیر وی نیست. در این مواقع آزارگر مدام به قربانی میگوید «ببین مرا به چه کاری مجبور کردی»، «تقصیر تو شد که این کار را کردم»، «من فقط سعی دارم کمک کنم»، «تو زیادی حساسی»، «تو همیشه نقش قربانی را بازی میکنی»، «من فقط با خوشحالی تو خوشحال میشوم»، «این فقط یک دعوای ساده بود»، «با من مثل یک هیولا رفتار میکنی»، «مدام در حرفهای من دنبال نکته میگردی»، «همیشه بدترین برداشت را از سخنان من داری» و مواردی از این قبیل که آزارگر در بیان آن بهنحوی رفتار میکند که حتی اگر طرف سوم آن را بشنود هم قربانی را سرزنش میکند.
رفتار نهایی یک آزارگر در کنترل اجباری نیز شامل جملات تشدیدکننده از جمله «تو فقط سعی کم مرا ترک کنی، چنان پشیمانت کنم»، «تو نمیدانی که چه کارهایی از دست من برمیآید»، «فکر کردی الان بدم؟ بد بودن را به تو نشان میدهم»، «حضانت بچهها را از تو خواهم گرفت»، «میدانی که من کار با اسلحه را بلدم» و مواردی از این دست میشود.
نظر شما