به گزارش خبرنگار ایمنا، علی اسفندیاری متخلص به «نیما یوشیج» (یوشی)، بیستویکم آبانماه ۱۲۷۶ ه. ش در یوش زاده شد و در سیزدهم دیماه ۱۳۳۸ درگذشت.
کودکی او در بین شبانها، آرامش کوهستان و بهقول خودش در زندگی کوچنشینی گذشت. او نزد ملای روستا درس خواند، سپس راهی تهران شد و در یک مدرسه کاتولیک به نام «سنلویی» به تحصیل پرداخت.
شاعر درباره این سالها نوشته است: «خوشبختانه هر نوع قوه خلاقه در من وجود داشت؛ در ۱۵ سالگی میخواستم مورخ شوم و گاه نقاش میشدم، ولی تشویق یک معلم خوشرفتار که «نظاموفا» نام داشت، مرا به خطِ شعرگفتن انداخت.
این تاریخ مقارن شده بود با سالهایی که جنگهای بینالمللی ادامه داشت؛ من در آن وقت اخبار جنگ را به زبان فرانسه میتوانستم بخوانم و اشعارم در آن زمان به سبک خراسانی بود.»
نخستین سرودههای نیما
این شاعر بزرگ، طی سال ۱۳۰۰ و در ۲۳ سالگی، نخستین کتاب شعرش را با نام «قصه رنگِپریده؛ خون سرد» با سرمایه شخصیاش، در ۳۰ صفحه منتشر کرد.
«قصه رنگِ پریده» افتخار خاصی برای شاعر بههمراه نداشت؛ شهرت و افتخار نیما، با شعر «ای شب» آغاز شد. او این شعر را در ۲۵ سالگی و در سال ۱۳۰۱ سرود. «ای شب» اگرچه انحرافی جدی نسبت به اشعار نوینِ نوپردازانِ پیش از نیما نیست، اما سوز و شوری که در این شعر وجود دارد، موجب شد نام شاعر بر سر زبانها بیفتد، بهخصوص که این شعر در نشریه معتبر ادبی «نوبهار» نیز چاپ شد:
هان ای شبِ شومِ وحشتانگیز
تا چند زنی به جانم آتش؟
یا چشم مرا ز جای برکن
یا پرده ز روی خود فروکش!
در همین سال ۱۳۰۱ بود که نیما، اثر «افسانه» را سرود که بهتعبیری سنگ بنای شعر نوی فارسی بود و در چند شماره پیاپی «مجله قرن بیستم» میرزاده عشقی منتشر شد. «افسانه» را مانیفست نیما مینامند.
در سال ۱۳۰۵ نیما مجموعه دیگری را با نام «خانواده سرباز» -باز هم با سرمایه خودش- نشر داد.
مضامین اصلی شعر نیما
نیما یوشیج نقطهعطفی در شعروشاعری ادب فارسی محسوب میشود. مضمون اشعار او بهطورمستقیم از طبیعت گرفته شده است.
وی از تجربیاتش میگوید، خواه این تجربه درباره انسان، اجتماع، عشق فردی و خواه درباره طبیعت باشد. چنین نزدیکی صمیمانهای با طبیعت، بهطورکلی در شعر فارسیِ سدههای اخیر کمسابقه بوده است. از دیدگاه نیما، طبیعت و انسان نه تنها جداییناپذیرند بلکه مکمل هم نیز هستند.
زمینه اصلی معنایی و عاطفی اشعار نیما، دردها و موضوعهای اجتماعی است. از آنجا که او شاعری متعهد و مسئول بود، گامبهگاه با مردم حرکت میکرد و گاه پیشرو و آگاهیدهنده آنها بود.
از جایجای اشعار نیما، صدای درد و ناله مردم میآید؛ ندای ستیز با ظلمت و استبداد، همچنین دعوت همگانی به روشنایی و رهایی.
انقلاب نیما در محتوای شعری
شعر، تجلیگاهِ آلام و آرمانهای هر شاعر است. درواقع برای پیبردن به وضعیت روانی و اوضاع اجتماعی یک هنرمند، اثر هنری او بهترین شاخص است که «من» شخصی و «من» اجتماعی او را به تصویر میکشاند.
نیما شاعری است که همواره در آثار خود حضور دارد و میان او و شعرش، فاصلهای نیست؛ منتها این حضور گاه مستقیم است و گاهی پنهان و غیرمستقیم.
نیما یوشیج بهمانند دیگر شاعران نوپرداز پیش از خود، «شعر آزاد» را از طریق زبان فرانسه و آشنایی با شعر اروپا شناخت و در زبان فارسی به کار برد. اما تمایز اصلی او با دیگر شاعران نوپرداز، این بود که احتمالاً دیگران (شاید جز تقی رفعت) دقیقاً به فلسفه کار آگاه نبودند و تنها از سرِ تنوع، تازگی، امکان آزادی بیان و مهمتر از همه، جذابیتهای آشکار و نهان و رایحه غرب، اقدام به سرودن شعر آزاد کردند، حال آنکه نیما -چنانکه در مباحث تئوریکش پیداست-، عمیقاً به علت ظهور و شکلگیری شعر آزاد در ایران و جهان آگاهی داشته و به همین دلیل هم بخشی از همّ و غم خود را مصروف تبیین و تعلیلِ تاریخی هنر نوین کرده است.
فرجام سخن…
درواقع نیما دو سیما دارد؛ سیمای اول او در کنار کسانی چون نسیم شمال، ابوالقاسم لاهوتی، جعفر خامنهای، شمس کسمایی و میرزاده عشقی قرار میگیرد. یعنی کسانی که رفتهرفته ظاهر شعر فارسی را تغییر دادند و راه را بر ظهور عروض و بلاغتی جدید گشودند. در این میان مشهور است که لاهوتی با ترجمه شعر «سنگر خونین» ویکتور هوگو، زودتر از نیما و دیگران شعری سرود که در آن مصراعها کوتاه و بلند میشد.
اما سیمای دیگر نیما در کنار نواندیشانی چون تقیزاده، سلطانزاده، آخوندزاده، کسروی، ارانی و هدایت قرار میگیرد که در دوره مشروطه و پس از آن، مباحث فلسفی و نظری تازهای را درباره مابعدالطبیعه، معرفتشناسی، حکومت، تجدد ایران، غرب، آزادی، برابری، ملیت، عقل، احساسات، واقعیت، سنت و دین نوشتند و تاریخ ایران را در پرتو مسائل جدید مطالعه کردند و جدال قدیم و جدید را به همه ساحتهای زندگی بردند.
آی آدمها که روی ساحل آرام،
در کار تماشایید!
موج میکوبد به روی ساحل خاموش
پخش میگردد چنان مستی به جای افتاده، بس مدهوش
میرود نعرهزنان،
وین بانگ باز از دور میآید:
آی آدمها!
و صدای باد هر دم دلگزاتر
در صدای باد بانگ او رساتر
از میان آبهای دور یا نزدیک
باز در گوش این نداها
آی آدمها…!
یادداشت از: سارا احرار، خبرنگار سرویس فرهنگ و هنر ایمنا
نظر شما