به گزارش خبرنگار ایمنا، «اِسکیل فوکت» نویسنده و کارگردان نروژی در فیلم ترسناک جدید خود به یک پارادوکس دوران کودکی میپردازد؛ اینکه بچهها چگونه میتوانند بیگناه و درعینحال بیرحم باشند؟!
برای افراد شرور فیلمهای ترسناک، مسئله بزرگی نیست که مادربزرگهای هار یا بابانوئلهای قاتل باشند، اما چه نوع هیولایی یک گربه را میکشد؟ در فیلم ترسناکِ فراطبیعی «بیگناهان» (The Innocents)، آن هیولا نوجوانی به نام بن (سام اشرف) است و حرکت نفسگیر او در اوایل فیلم نشانهای از گناهانی است که با دستان کوچک او و دستان کوچک بچههای دیگر انجام میشود.
فوکت، نویسنده و کارگردان فیلم میگوید: «هنوز دوست داریم فکر کنیم بچهها فرشتههای خالص هستند. فکر میکنم باید با این واقعیت روبهرو شویم که عکس این موضوع صادق است.»
بن که در یک مجتمع آپارتمانی سر به فلک کشیده در اسلو زندگی میکند، تنها بچهای نیست که در این مجتمع، قدرتهای روانی دارد. وقتی آیدا کوچک (راکل لنورا فلوتوم)، آنا (آلوا برینسمو رامستاد) خواهر بزرگتر مبتلا به اوتیسم او و مادر و پدرشان به ساختمان نقل مکان میکنند، آنا بهطور معجزهآسایی بار دیگر توانایی صحبت کردن پیدا میکند. آنا و یکی از دخترهای همسایه به نام عایشه (مینا یاسمین برمست آسایم) که میتوانند افکار دیگران را بشنوند، با هم متحد میشوند تا زیر رادار والدین از همهجا بیخبر خود از قدرتشان برای اهداف (عمدتاً) صلحآمیز استفاده کنند.
اما بن، پسری که همیشه به او زور گفتهاند و مادری سرد و نچسب او را بزرگ کرده است، با یک قدرت بسیار شومتر دست و پنجه نرم میکند که برای کنترل آن مجهز نیست و پیامدهای آن مرگبار و دلخراش است.
فیلم نروژی «بیگناهان» به شکلی هراسانگیزی این موضوع را بررسی میکند که کودکان چگونه میتوانند عاری از فساد و در عین حال بیرحم باشند؛ یک پارادوکس با عواقب احساسی عمیق که میتواند تا سالها پس از دوران جست و خیز در زمین بازی باقی بماند. شخصیتهای کودک قدرتهای ماورایی خود را زیر سوال نمیبرند و مسئولیتی را که به همراه دارد درک نمیکنند، اما آنقدر میدانند که نباید چیزی به پدرها و مادرهای خود بگویند.
فوکت نیز همینطور بود، او به یاد میآورد در کودکی در یکی از تعطیلات با تفنگ بادی به یک مرغ دریاییِ در حال پرواز شلیک کرد؛ او دید که گلوله برخورد کرد، اما پرنده نیفتاد. فوکت این موضوع را از پدر و مادرش پنهان نگه داشت.
وی میگوید: «یادم میآید آن روز قدم میزدم و آن شب با این فکر به رختخواب رفتم که مرغ دریایی به خاطر من جایی افتاده است و بهآرامی با درد میمیرد.»
فوکت ۴۷ ساله که فیلم او نخستینبار در دنیا در بخش نوعی نگاه جشنواره کن ۲۰۲۱ نمایش داده شد، میگوید هنگام ساختن «بیگناهان» از کاری که آن روز کرد و دیگر تصمیمات دشوار دوران کودکی خود الهام گرفت.
فیلم او اوایل امسال تنها چند ماه پس از آن که او و دوست و همکار قدیمیاش، یواکیم تریر کارگردان، برای درام انسانگرایانه «بدترین فرد جهان» نامزد اسکار بهترین فیلمنامه غیر اقتباسی شدند، روی پرده سینماها رفت.
تریر در یک مصاحبه جداگانه میگوید اگر بین دو فیلم مرزی باشد، «نحوه استفاده فوکت از فرم و بصریسازی برای ساختن چیزی است که ارزش نمایش روی پرده بزرگ را دارد.» به گفته تریر، اگر ترسهای «بیگناهان» بیش از آن که شورانگیز باشند، ویرانگر جلوه میکنند، این محصول علاقه عمیق فوکت به فیلمهای آلن رنه («هیروشیما عشق من») و دیگر آثار سینمای فرمالیستی دهه ۱۹۶۰ است. «او در این زمینه تعصب دارد.»
فوکت به وحشت آهستهسوز نیز علاقه دارد. او در سال ۲۰۱۴ تریلر گرفته «کور» را که درباره یک زن نابینای دچار پارانویا است، نوشت و کارگردانی کرد. سه سال بعد او و تریر فیلمنامه «تلما» به کارگردانی تریر را نوشتند که درباره یک دانشجو با قدرت تلهکینتیک (دورجُنبانی) است.
«بیگناهان» مانند فانتزی روانشناختی «تلما» و دیگر فیلمهای فوکت با تریر «تکرار» و «پرسروصداتر از بمبها» مبارزه جوانانه بین رویارویی با یک دنیای پرتلاطم و بیرونی و بنای یک مرکز اخلاقی را بررسی میکند؛ و مثل قانعکنندهترین فیلمهای ترسناک، یک قصه پریان را به تصویر میکشد که بُعد اخلاقی آن بهاندازه بعد فانتزیاش اهمیت دارد.
فوکت که از طرفداران فیلمهای ترسناک است، مجذوب فیلمهای دیوید کراننبرگ، بهویژه «فرزندان» (۱۹۷۹)، فیلمی با موضوع کودک انسان اهریمنی شد، همچنین «دهکده نفرینشدگان» (۱۹۶۰) به کارگردانی وولف ریلا که آن را درباره «جوانان عجیب و خاص» میداند.
وی میگوید درعینحال نگاهی به اتاق نشیمن و دو فرزند ۹ و ۱۱ ساله خود داشت که «میتوانند بهترین بچههای دنیا باشند و در یک لحظه به دیوانههای خشمگین تبدیل شوند.»
به گفته او به دلیل انتخاب آزادانه بازیگران فیلم، بچهها در «بیگناهان» غریبههایی فراتر از قدرتهای خود هستند: آنا اوتیسم دارد، عایشه به پیسی مبتلاست و بن یک پسر رنگینپوست است (اشرف در نروژ به دنیا آمد و تبار ایرانی و پاکستانی دارد).
این کارگردان اضافه میکند: «اینطور نیست که آنها به خاطر خاص بودن، جادویی هستند.» کارگردان و نویسنده تأکید میکند آنچه ساخته است فیلمی با موضوع بچههای اهریمنی نیست. «این داستانی درباره انسانیت بنیادی است.»
«بیگناهان» به دیگر پروژههای اخیر درباره کودکانی در سمت تاریک میپیوندد، ازجمله اقتباس سینمایی جدید از «آتشافروز» استیون کینگ و سریال کمدی سیاه «کودک» از اچبیاو.
فیلمی درباره دوران کودکی و بودن با بچهها
عنوان فیلم بلافاصله تماشاگر حرفهای را به یاد فیلمی ترسناک به همین نام در ۱۹۶۱ ساخته جک کلیتون با بازی دبورا کر میاندازد که از روی داستان «سختتر شدن اوضاع» هنری جیمز ساخته شد. هم کتاب جیمز و هم فیلم کلیتون به محبوبیت موضوع تصاحب یک کودک توسط نیروی فراطبیعی در ژانر وحشت کمک کردند.
فوکت درمورد انتخاب عنوان «بیگناهان» برای فیلم خود و عمدی یا غیر عمدی بودن آن میگوید: «تقریباً برعکس بود. نام فیلم «De uskyldige» است که در زبان نروژی «بیگناهان» معنی میدهد. فیلم جک کلیتون مرجع بزرگی برای آن نیست، اما وقتی مجبور شدیم یک عنوان بینالمللی انتخاب کنیم، حواسم به آن فیلم بود یک فیلم کلاسیک است. حس میکردم اگر اسم فیلمم را بیگناهان بگذارم، مردم آنها را با هم مقایسه میکنند، اما نتوانستم چیز دیگری پیدا کنم که خیلی مناسب مضامین فیلم باشد، بنابراین همان بیگناهان را انتخاب کردیم.»
او ادامه میدهد: «من عاشق فیلم جک کلیتون هستم، اما فیلم من تا حد زیادی درباره دوران کودکی است، درباره بودن با بچههاست، بودن در حلقه درونی آنها و به اشتراک گذاشتن دیدگاههای آنها. فیلم جک کلیتون نمونه خیلی خوبی از فیلم ترسناک با محوریت بچههاست که در آن شما با بزرگترها هستید و بچهها را از دور تماشا میکنید. نمیدانید آنها توسط ارواح، شیطان یا اهریمنان تسخیر شدهاند یا نه. برای من، این که با بچهها باشم و بزرگترها را در پسزمینه قرار دهم، مهم بود؛ بنابراین کمی ترسیدم که اسم فیلم را بیگناهان بگذارم.»
تی. اس. کورد، نویسنده کتاب «وحشتهای کوچک: بچههای اهریمنی سینما چگونه از گناه ما سو استفاده میکنند» (۲۰۱۶)، در ایمیلی میگوید در دهههای اخیر بچههای اهریمنی با فرکانس فزایندهای در آثار ترسناک ظاهر شدهاند، چون ژانر وحشت «میخواهد به همه راههایی که نسل بشر در حال گند زدن به آن است، اشاره کند.»
کورد که در دانشگاه کالج لندن زبان آلمانی، مطالعات فیلم و ادبیات تطبیقی تدریس میکند، میگوید: «ما همیشه کودکان و دوران کودکی را نابود کردهایم. حالا آنها تلافی میکنند. بااینحال، ازنظر اجتماعی خود را موظف میدانیم ادعا کنیم کودکان بیگناه هستند، چون بیگناه بودن آنها ما را بهعنوان یک جامعه انسانی تعریف میکند.»
در اواخر دهه ۱۹۷۰ و اوایل دهه ۸۰، فیلمهای زیادی با مضمون کودکان تسخیرشده و تلهکینتیک ساخته شد، مانند «طالع نحس»، «خشم»، «کری»، «درخشش» و «منطقه گرگ و میش».
فوکت درباره تأثیرپذیری از این فیلمها توضیح میدهد: «من از طرفداران پر و پاقرص برایان دی پالما بودم و هنوز هم هستم، بخصوص دو فیلم کری و خشم. فکر نمیکنم خشم بهترین فیلم او باشد، اما سکانسهای واقعاً جالبی دارد. در نوجوانی خیلی از کتابهای استیون کینگ را هم میخواندم. وقتی کار روی بیگناهان را شروع کردم، خیلی به آن زمینه فکر نمیکردم. به همکاران و تهیهکنندهام گفتم: خوب، درباره چند بچه است که این قدرتها را دارند و ناگهان در همان لحظه متوجه شدم: اوه، نه، قرار است من یکی از آن فیلمها را بسازم؟ چون این روزها فیلمها و سریالهای زیادی درباره جوانان با قدرتهای فراطبیعی ساخته میشود.»
وی ادامه میدهد: «بعد به آن فکر کردم و متوجه شدم فیلم من درباره دوران کودکی با تأکید بر این مقطع سنی است. درواقع درباره خیلی جوان بودن است درباره جادوی دوران کودکی و آن دنیای موازی مخفی که بچهها در آن زندگی میکنند و تخیلاتی که با بزرگتر شدن از دست میدهید. بیشتر آن فیلمها و سریالهای دیگر درباره بلوغ هستند. در عوض، فیلمهای کلاسیک زیادی درباره دوران کودکی تماشا کردم، چون احساس میکردم قرار است چیزی بیشتر از یک فیلم ترسناک یا فراطبیعی بسازم. میخواستم درباره حس کودک بودن بسازم.»
انتساب شرارت به بچهها
چیزی که ممکن است تماشاگران را بیش از همه درباره «بیگناهان» آشفته کند، انتخاب جسورانه فوکت در انتساب شرارت به نوجوانها است. در ژانر وحشت، بچهها به طور معمول متأثر از نیروهای بیرونی رفتار بدی دارند («جنگیر») یا نوجوانانی هستند که قبل از این هم گند زدهاند («دریاچه بهشت»). البته که جنینهای اهریمنی («متولدنشده») و نوزادان سیاهدل («گریس») نیز وجود دارند، اما حس آگاهی آنها هنوز شکل نگرفته است، ازاینرو مستعد پذیرش نیروهای اهریمنی بیرونی هستند.
«بیگناهان» به حال و هوای «بدذات» و دیگر فیلمهای ترسناک با موضوع بچهها نزدیک است، جایی که بچهها کارهای بدی انجام میدهند، چون متوجه نشدهاند آدمهای دیگر احساساتی دارند.
فوکت میگوید: «در کودکی باید مجموعه ارزشها و اصول اخلاقی خود را خلق کنیم و به چیزی که والدینمان به ما میگویند تکیه نکنیم. درنهایت شما باید برخی کارهایی را که مادرتان میگوید نباید انجام دهید، انجام دهید و خودتان بفهمید که او درست میگفت یا نه.»
بسیاری از فیلمهای فوکت با تریر به همین شکل بر تجربیات دوران جوانی، بهویژه تاریکیها یا سختیهای دوران جوانی تمرکز دارند خودکشی، عشق نافرجام، مرگ خانواده، تنهایی، اعتیاد به مواد مخدر، اما فوکت با «کور»، نخستین فیلم خود در مقام کارگردان و بعد همکاری با تریر در «تلما» به سراغ موتیفهای بهمراتب فانتزی یا ترسناک رفت تا بسیاری از همین مضامین را کشف کند. آیا این تغییر مسیر دلیل خاصی داشت؟
فوکت میگوید: «وقتی من و یواکیم تصمیم به همکاری گرفتیم این ذهنیت را داشتیم که قرار است فیلمهای بسیار استیلیزه بسازیم، اما وقتی کار را شروع کردیم، متوجه شدیم خیلی بیشتر از چیزی که فکر میکردیم به آدمها و شخصیتها و روانشناسی علاقه داریم؛ بنابراین، ناگهان وارد آن مجرای فیلمسازی شدیم، نوشتن شخصیتهایی که شبیه یا ترکیبی از آدمهایی بودند که میشناختیم یا به خودمان شباهت داشتند.»
وی ادامه میدهد: «ما این موضوعات را به شیوهای بسیار انسانگرایانه کند و کاو میکردیم و بعد با تلما فکر کردیم چه میشود اگر بخواهیم چیزی را بصریتر بسازیم؟ من و او از طرفداران بزرگ فیلمهای ژانر هستیم. من با کور میخواستم به تفکرات یک شخصیت دسترسی پیدا کنم، بنابراین عنانگسیخته و آزاد شد چون آن شخصیت تخیل عنانگسیختهای دارد؛ پس بیشتر این موضوع برای ما مطرح است که چگونه میتوان به یک شخصیت دسترسی پیدا کرد، مردم را واداشت یک شخصیت را درک کنند و وادار کرد دیدگاه خود را نسبت به یک شخصیت عوض کنند. من این موضوع را در یک داستان دوست دارم و تقریباً در هر چیزی که مینویسم به شکلی متفاوت به آن برمیگردم.»
از سوی دیگر نوع واکنش تماشاگران به کودکانی که در «بیگناهان» رفتار مرگباری دارند، مهم است. یک منتقد سینما گفت ای کاش فوکت «بیشتر بر جنبه بیضرر قدرتهای کودکان» تمرکز میکرد که نشان میدهد میل به تأیید دوران کودکی بهعنوان دوران پاکی فسادناپذیر چقدر قوی است، اما فوکت میگوید: «کودکانِ باقدرت عواقبی دارند.» همانطور که خود بچگی عواقبی دارد.
وی میگوید: «یادم میآید درحالیکه در رختخواب دراز کشیده بودم، صداهایی میشنیدم و بدترین چیزها را تصور میکرد؛ بخشی از واقعیت من شده بود، چون هیچ راهی برای تشخیص واقعی و غیر واقعی نداشتم. من بهطورکامل از ذهنم میترسیدم. فکر نمیکنم آنقدر که در کودکی میترسیدم در بزرگسالی ترسیده باشم.»
یادداشت از: علی افتخاری
نظر شما