به گزارش خبرنگار ایمنا، مدتی قبل رسیدگی به پرونده قتل مرد جوان در پارکینگ خانهاش واقع در شرق تهران در حالی در دستور کار مأموران اداره ۱۰ پلیس آگاهی تهران قرار گرفت که تصاویر دوربینهای مدار بسته مقابل خانه مقتول نشان میداد دو فرد ناشناس وارد خانه او شده بودند.
بلافاصله موضوع در دستور کار بازپرس محمد وهابی قرار گرفت و رد دو مظنون زده، آنها شناسایی و دستگیر شدند. در تحقیقات ابتدایی این دو فرد به همدستی در قتل اعتراف کردند و مشخص شد که همسر مقتول هم در رقم زدن این جنایت نقش داشته است و به این ترتیب وی نیز دستگیر شد.
متهمان جهت تحقیقات بیشتر تحت اختیار مأموران اداره دهم پلیس آگاهی تهران قرار دارند. متهم اصلی این پرونده جوان ۲۸ سالهای است که با همدستی یکی از دوستانش به خانه زن جوان رفته است. این متهم اظهار میکند: مدتی قبل با مقتول در خیابان بر سر جای پارک بحثم شد. آن روز او مست بود و الفاظ رکیکی به من نسبت داد که باعث شد از او کینه به دل بگیرم و فکر انتقام در سرم افتاد.
من در محل مغازه پروتئینی داشتم و همسرش را میشناختم. برای همین، بار بعد که همسرش به مغازه ما آمد به او گفتم که همسرش با خانمهای زیادی در ارتباط است. این خانم کلید خانه را به ما داد تا در تنهایی همسرش، سر از کارش در بیاوریم. با نقشه قبلی سراغ مقتول نرفته بودیم. آن روز من و دوستم مست بودیم و فقط میخواستیم او را گوشمالی دهیم اما نمیدانم چه شد که ضربات چاقو را به او زدیم.
بعد از جنایت چند روزی به زادگاهم در شمال کشور رفتم و بعد برگشتم تا اینکه دستگیر شدم. اصلاً ارزشش را نداشت و خیلی پشیمانم. خودم و خانوادهام و خانواده مقتول را بدبخت کردم و از اولیای دم میخواهم به فرزند خردسال من رحم کنند و من را ببخشند.
متهم دیگر این پرونده مرد جوانی است که دوست متهم ردیف اول است. او در مورد این حادثه میگوید: رفیقم به من گفت با فردی اختلاف پیدا کرده و میخواهد او را گوشمالی دهد. من هم فقط به خاطر اینکه از کودکی با این دوستم رفاقت داشتم قبول کردم کمکش بروم و فکرش را نمیکردم چنین جنایتی رقم بخورد.
آبروریزی بعد از دوستی سیاه!
دختر ۱۷ ساله که برای شکایت از پسرعمویش وارد کلانتری میرزاکوچکخان شده بود، در حالی که بیان میکرد اعتماد بیجا و حرفهای عاشقانه مرا تا مرز رسوایی کشانده است به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری گفت: پدر و مادرم حدود ۲۰ سال قبل از افغانستان به ایران مهاجرت کردند و من در مشهد به دنیا آمدم و نهمین فرزند خانواده هستم.
پدرم نیز در زمینه تجارت کفشهای زنانه فعالیت میکرد و درآمد خوبی داشت اگرچه پدر و مادرم بیسواد هستند و هیچکدام تحصیل نکردهاند اما رفتارشان با یکدیگر سنجیده است و هیچ مشکل خانوادگی نداریم. در همین حال من هم ارتباط خوبی با هشت برادر و خواهر دیگرم داشتم و پدرم نیز تلاش میکرد تا خواستههای مرا برآورده کند.
کمبودی در زندگی احساس نمیکردم اما علاقهای هم به تحصیل نداشتم. به همین دلیل در مقطع ابتدایی درس و مدرسه را رها کردم و اوقاتم را با خواهران و برادرانم میگذراندم. در این میان ارتباط بسیار نزدیک و صمیمی با برادر کوچکم داشتم به گونهای که او را محرم اصرارم میدانستم و در هر فرصتی برایش درددل میکردم تا اینکه روزی برادرم از درآمد کارگریاش یک دستگاه گوشی همراه هوشمند برایم خرید و به من هدیه داد.
از آن روز به بعد وارد فضاهای مجازی شدم و ساعتهای زیادی را در گروههای مختلف شبکههای اجتماعی سپری میکردم تا اینکه وارد یک گروه فامیلی در تلگرام شدم و با بسیاری از بستگان و اطرافیانم پیامک بازی میکردم. هر چه بیشتر در این گروهها فعالیت داشتم احساس میکردم به سوی جنس مخالف کشیده میشوم به طوری که تصمیم گرفتم در میان این روابط خانوادگی با پسرعمویم صمیمیتر شوم چراکه برخی از فیلمها یا تصاویر مبتذل در فضاهای مجازی مرا به سوی هوسرانی بیشتر سوق میداد.
از سوی دیگر فرید هم با پیامکهایش به من ابراز علاقه میکرد. ارتباط من و او در فضای مجازی به ارسال پیامکهای عاشقانه کشید به طوری که دل باخته پسرعمویم شده بودم. حالا دیگر ارتباط ما از فضاهای مجازی به دیدارهای پنهانی کشیده شده بود و هر بار که با هم قرار ملاقات میگذاشتیم فرید از ازدواج با من سخن میگفت و ادعا میکرد علاقه عجیبی به من دارد.
آرام آرام خواستههای نامتعارفی داشت اما من برای حفظ آبرویم در برابر خواستههای غیرمنطقی او مقاومت میکردم. با وجود این وقتی مرا تهدید به پایان این رابطه شیطانی کرد و بر خواستههایش اصرار ورزید، ترسیدم مرا در این شرایط رها کند و از من جدا شود. او بالاخره مرا مجبور کرد تا به خواستههایش عمل کنم اما در حالی که دو ماه بیشتر از این ارتباط شیطانی نمیگذشت فرید ارتباطش را با من کمتر کرد و دیگر در هیچکدام از این دیدارهای مخفیانه از ازدواج حرفی نمیزد.
حتی بعد از مدتی تهمتهای ناروایی به من زد که هیچ اعتمادی به من ندارد و نمیتواند با من ازدواج کند. او مدعی بود همانگونه که با او ارتباط شیطانی داشتهام، پس به همین راحتی با دیگران نیز ارتباط برقرار میکنم. او با همین بهانهها و تهمتها به این رابطه پایان داد و به صراحت گفت به دختری که در فضای مجازی به هر پسری دل میبندد هرگز نمیشود اعتماد کرد. او سپس مرا در حالی ترک کرد که هستی و آینده مرا به تباهی کشانده بود و من در مرز یک رسوایی بزرگ قرار داشتم.
از آن روز به بعد ناراحتیهای روحی و روانی به سراغم آمد و به دختری گوشهگیر تبدیل شدم اما عذاب وجدان رهایم نمیکرد تا اینکه به ناچار ماجرای ارتباطم با فرید را برای برادر کوچکم بازگو کردم و تصمیم گرفتم دست به دامان قانون شوم اما ای کاش به آن جملات عاشقانه در فضاهای مجازی اعتماد نمیکردم و با وعده پوچ ازدواج آیندهام را به نابودی نمیکشاندم.
به دستور سرهنگ علی عبدی (رئیس کلانتری میرزاکوچکخان) بررسیهای تخصصی و قضائی این پرونده، به مشاوران کارآزموده کلانتری سپرده شد.
شلیک مرگ به یک مرد با دستور دخترش
رسیدگی به این پرونده از سال ۹۲ به دنبال کشته شدن یک مرد میانسال به نام حمید در خانه ویلاییاش در آب باریک ورامین آغاز شد. شواهد نشان میداد وی با شلیک دو گلوله به کتف و شکمش از پا درآمده است و در ادامه جسد با دستور قضائی به پزشکی قانونی منتقل شد و مأموران پلیس برای رازگشایی جنایت به تکاپو افتادند.
در بررسیها روشن شد قربانی که کارمند دیوان عدالت اداری بود هدف شلیک گلوله یک ناشناس قرار گرفت و کشته شده است. مأموران پلیس در نخستین گام از تحقیقات به پرسوجو از همسر و دختر حمید پرداختند و به اختلافهای دنباله دار آنها پی بردند. در این میان فاش شد دختر قربانی به نام حنانه دستور قتل پدرش را صادر کرده است.
به این ترتیب یک مجرم سابقهدار به نام بهداد که چندبار با دخترجوان تماس گرفته بود بازداشت شد و به قتل اعتراف کرد. وی گفت: دختر قربانی به من پول داده بود تا پدرش را بکشم. به همین خاطر با اسلحه دو گلوله به او شلیک کردم و گریختم. این در حالی بود که حنانه مدعی بود دستور کشتن پدرش را نداده و فقط میخواسته او را ادب کند.
بهداد و دختر قربانی در دادگاه کیفری یک استان تهران پای میز محاکمه ایستادند. در آن جلسه اولیای دم درخواست قصاص را مطرح کردند. بهداد گفت: سالها است خواهرم در یک مؤسسه آموزشی مدیر است. من به آنجا رفت و آمد داشتم که با حنانه که دوست خواهرم بود آشنا شدم. او با من درد و دل کرد و گفت از بدرفتاریهای پدرش خسته شده و میخواهد او را گوشمالی بدهد.
او به من ۲۰ میلیون تومان پول نقد و دو النگو طلا به مبلغ ۱۵ میلیون تومان داد تا پدرش را بکشم. طبق نقشه روزی که پدرش به خانه ویلایی رفته بود به آنجا رفتم و با شلیک دو گلوله او را کشتم. اما دختر جوان منکر معاونت در قتل شد و گفت: پدرم مرد بد رفتاری بود. او همیشه با من و مادرم درگیر بود و با زنان غریبه رابطه پنهانی داشت.
او حتی وقتی میخواستم با پسر مورد علاقهام ازدواج کنم مخالفت کرد و من با سختی زیاد توانستم با پسر مورد علاقهام ازدواج کنم. من از رفتارهای پدرم خسته شده بودم و به همین خاطر روزی که به مؤسسه آموزشی دوستم رفته بودم و با برادر دوستم روبهرو شدم با او درد و دل کردم و کمک خواستم اما من هرگز به بهداد نگفته بودم پدرم را بکشد.
در پایان جلسه قضات وارد شور شدند و بهداد را به قصاص و دختر جوان را به اتهام معاونت در قتل به زندان محکوم کردند. حکم قصاص بهداد در دیوان عالی کشور مهر تأیید خورد و قطعی شد اما با توجه به اعتراض حنانه حکم زندان وی شکست و وی بار دیگر در شعبه پنجم دادگاه کیفری یک استان تهران پای میز محاکمه ایستاد.
در آن جلسه حنانه که فوق لیسانس دارد در جایگاه متهم ایستاد و گفت: باور کنید من دستور قتل پدرم را نداده بودم. قبول دارم از بدرفتاریهای پدرم خسته بودم و وقتی میدیدم مادرم را اذیت میکند کلافه میشدم. به همین خاطر از بهداد خواستم تا او را گوشمالی دهد. من فقط دو النگو به او دادم تا پدرم را ادب کند اما نمی دانم چرا به دروغ گفته ۲۰ میلیون تومان هم پول نقد به او دادهام. من اتهام معاونت را قبول ندارم.
در پایان جلسه قضات وارد شور شدند و با توجه به مدرکهای موجود در پرونده دختر جوان را به ۱۵ سال زندان محکوم کردند.
اشد مجازات برای سارق آدمربا
محمد سالاری رئیس دادگستری شهرستان بردسیر، اظهار کرد: متهم م. م مرداد سال جاری در شهرستان بردسیر (جاده بیدخوان) با استفاده از وسیله نقلیه اقدام به آدمربایی مقرون به آزار و اذیت جسمی و تهدید با چاقو، سرقت خودرو، وجه نقد و همچنین تهدید به قتل با چاقو کرده بود.
وی افزود: پس از طی روال قانونی و برگزاری جلسه دادگاه رسیدگی به پرونده، اخذ اظهارات اصحاب دعوا و دفاعیات متهم و وکیل ایشان حکم پرونده این سارق به عنف خودرو از سوی شعبه ۱۰۲ دادگاه کیفری دو بردسیر صادر شد.
رئیس دادگستری شهرستان بردسیر ادامه داد: به دلیل شیوه ارتکاب جرم و آثار زیانبار آن در جامعه اسلامی، وضعیت سنی و جسمانی شاکی، ایجاد حس ناامنی بین اهالی و در راستای جبران ضرر و زیان معنوی، اعاده امنیت و آرامش روانی شاکی، اهالی و به لحاظ ارتکاب جرایم متعدد و مختلف محکوم علیه به اشد مجازات مندرج در قانون مجازات اسلامی مجموعاً به ۴۰ سال حبس تعزیری و ۲۷۶ ضربه شلاق محکوم و از حیث مجازات تکمیلی نیز حکم بر اخراج متهم به مدت دو سال پس از پایان حبس از کشور جمهوری اسلامی ایران صادر و اعلام شد.
وی خاطرنشان کرد: در برخورد با جرایم مخل نظم و امنیت جامعه و شهروندان برای دادگستری شهرستان هیچ خط قرمزی وجود ندارد و تعریف نشده است. بدین وسیله به همه مخلان و مزاحمان نظم و امنیت هشدار داده میشود در صورت ملاحظه هرگونه ناهنجاری و جرم، اشد مجازات در انتظار عاملان و آمران خواهد بود.
براساس این گزارش در مرداد سال جاری، متهم مذکور با سوءاستفاده از اعتماد شاکی و سوار شدن به خودرو وی، ضمن انتقال راننده خودرو به مکانی خالی از سکنه در حاشیه شهر، نامبرده را به وسیله سلاح سرد تهدید به قتل کرده و وی را مورد آزار و اذیت جسمانی و اخاذی قرار داده بود.
مرگ دردناک ۲ دختر
محمد جواد مرادیان رئیس مرکز حوادث و فوریتهای پزشکی استان فارس، اظهار کرد: سقوط دو دختر نوجوان از کوهپایه شیراز موجب شد تا یکی از آنها در همان صحنه حادثه بر اثر شدت جراحات فوت کند.
وی افزود: با حضور عوامل اورژانس نوجوان دچار حادثه دیده دیگر با آمبولانس به مراکز درمانی انتقال داده شد و تحت درمان است و علت حادثه نیز در دست بررسی است.
نظر شما