به گزارش خبرنگار ایمنا، نیروی انتظامی تاکنون شهدای زیادی را در راه دفاع از امنیت تقدیم نظام جمهوری اسلامی ایران کرده است، شهدایی که در بخشهای مختلف خدمتی خود، جام شهادت را نوشیدهاند، اما کمتر از رشادتهایشان یاد میشود. امیر سرتیپ دوم بهرام آریافر یکی از این شهدا است که در تاریخ بیستم تیرماه سال ۱۳۷۴ به همراه سه دلاور دیگر از نیروی انتظامی برای شناسایی مناطق مرزی و کویر کرمان با یک فروند بالگرد ۱۵۱۱ هواناجا به منطقه اعزام شدند، اما بالگرد سقوط و سرنشینانش به امید یافتن روزنهای از زندگی در بیابان طی طریق کردند و پس از سه روز تشنگی در کویر به شهادت رسیدند.
در بخشی از کتاب «تنهاتر از کویر» که به روایت زندگی این شهید پرداخت، آمده است: «تازه مسئولیت جدید را به او پیشنهاد کرده بودند، مدیر کل عملیات مبارزه با مواد مخدر نیروی انتظامی. آخر شب وقتی بچهها خوابیدند، تلویزیون را خاموش کرده بود و موضوع را با اکرم در میان گذاشته بود. اکرم گفته بود: ببین آقا بهرام، من یه عمر توی کنگان، دلوار، خورموج، بوشهر، کردستان، کرمانشاه و هر جا که بودی پیشت بودم، حتی خرمشهر هم اومدم تا فکر نکنی جونمو بیشتر از تو دوست دارم. حالا هم که یه مسئولیت درشت بهت پیشنهاد کردن، ظاهراً باید خوشحال باشم، روسریمو بندازم هوا، مخصوصاً که درجه تیمساری هم داری، ولی باور کن ته دلم راضی نیستم. توی این مملکت هشت سال جنگ بوده، تو هشت سال و نیم توی جبهه و مناطق عملیاتی گذروندی! اگه نظر منو میخوای میگم بسه، بذار کمی هم بقیه فیض ببرن. بذار یه چند روزی هم روی آرامش رو ببینیم. چیزی نمانده بود که دستها را به علامت تسلیم بالا ببرد، اما ناگهان با دیدن علیرضا که روی مبل خوابش برده بود، فکری به خاطرش رسید، گفته بود اگه بیان بهت بگن همین پسرت که تازه شانزده سالشو تمام کرده، معتاد شده، چی کار میکنی؟
اکرم دست کشیده بود به موهای پسرش و گفته بود: این چه حرفیه! خدا نکنه. به او گفته بود میدونم یه عمر به پام سوختی و ساختی، اما به این فکر کن که با قبول این مسئولیت، شاید بتونم علیرضاهای زیادی رو نجات بدم. درسته فقط به فکر خودمون و بچههامون باشیم؟ هان! چی میگی؟
و اکرم با صدای بغضآلود گفته بود: هیچی، چی دارم بگم! شاید اکرم با حس ششم این سقوط در کویر را دیده بوده که رضایت نمیداد.»
نظر شما