به گزارش خبرنگار ایمنا، اقتباس ادبی چه از رمانهای داخلی و چه رمانها و داستانهای نویسندههای خارجی کم و بیش در سینما و تئاتر ایران حضور کجدار و مریزی داشته است. اگرچه اقتباس از آثار داستانی نویسندگان خارجی در سینمای ما آنقدر پررنگ نبوده است اما در تئاتر شرایط بهگونهای دیگر رغم خورد. حجم این اتفاق (اقتباس) به نسبت سینما قابل قیاس نیست. (البته برداشت آزاد از یک اثر داستانی امر دیگری است و در اینجا منظور ما اقتباس مستقیم از اثر داستانی با همان اتمسفر و معماری و طراحی لباس است؛ بدون آنکه دخل و تصرفی در داستان اصلی صورت گرفته باشد یا کارگردان سعی در ایرانیزه داستان کرده باشد.) شاید بخش عمدهای از این مسئله ناشی از دشواریهای فراهم کردن هزینههای تولید این گونه آثار در سینما باشد که با سرمایهگذاری محدود سینمای ایران همخوانی چندانی نداشت. اما تئاتر و هنرمندان فعال در آن همیشه برای جبران هزینههای تولید راهکارهایی خلاقانه داشتند.
«الیور توئیست» به کارگردانی حسین پارسایی اما خرق عادت میکند؛ آن هم برای تماشاگری که کمتر با نمایشی مواجه شده است که بتوان به آن در تئاتر ایران عنوان یک به اصطلاح «بیگ پروداکشن» یا اثری با هزینه تولید بالا را داد. در سینمایی که توان تولید چنین اثری با ابعاد بزرگ از داستان چارلز دیکنز فراهم نبود تولید تئاتری با چنین مجموعهای در نمایش ایران بیشتر شبیه یک جاهطلبی باورنکردنی بود؛ چیزی که پارسایی باور داشت. سختترین بخش نمایش «الیور توئیست» به تولید رساندن این پروژه نه تنها در بخش هزینههای ریالی آن بلکه در بخش گردهم آوردن این حجم از بازیگران شناخته شده کنار هم آن هم برای مدتی بیش از دو ماه بود.
چارلز دیکنز را شاید بتوان بعد از شکسپیر معروفترین نویسنده انگلیسیتبار در ایران دانست که آثار مکتوب او همچون «دیوید کاپرفیلد»، «آرزوهای بزرگ»، «الیور توئیست» و «داستان دو شهر» در کتابفروشیها و کتابخانهها پای ثابت قفسهها بود و هنوز هم هست.
بسیاری از آثار او همچون دیوید کاپرفیلد و الیور توئیست در تلویزیون ما بارها و بارها در قالب انیمیشن و فیلمهای سینمایی به نمایش در آمدهاند. اما بهترین و شاخصترین اقتباس از داستان «الیور توئیست» به کارگردانی دیوید لین در سال ۱۹۴۸ اتفاق افتاد که در آن سر الک گینس در نقش فاگین حضوری درخشان داشت. (این فیلم نیز چند باری از تلویزیون پخش شد.)
همچنان که اشاره شد امکان اقتباس سینمایی از این اثر با توجه به بضاعت اندک هزینههای سرمایهگذاری در اینجا فراهم نبود، اما اجرای صحنهای آن به رغم تمام مسائل حاشیه آن از جمله هزینههای بالای تولید و دستمزد بازیگران و در نتیجه گرانی بلیت برای دیدن اثر روی صحنه، فارغ از کیفیت اجرای اثر، اتفاق جذاب تئاتر ایران بود. آن هم وقتی که کارگردان اصرار داشته باشد نمایش را به صورت موزیکال روی صحنه ببرد؛ امری که چندان در سینما و تئاتر ایران مرسوم نبوده و نیست.
مهمترین بخش نمایش را شاید بتوان حضور محمدرضا کوهستانی به عنوان دراماتورژ نمایش دانست که به خوبی توانست متن چارلز دیکنز را برای اجرای نمایش تبدیل کند. او با حذف بخشهایی از داستان دیکنز و پیوند حوادث و خردهروایتها در داستان اصلی بدون آن که تماشاگر احساس کمبودی در روایت نقش کند، داستان را برای اجرای صحنهای آن آماده میکند. از طرفی پارسایی تلاشی برای امروزی کردن داستان و کاراکترهای نمایش خود نمیکند. او همان چیزی که در داستان دیکنز هست را بیکم و کاست نمایش میدهد و این را به عهده تماشاگر میگذارد که از استعمار بچهها درمانده در لندن توسط فاگین به بچههای کار در خیابانهای تهران برسد. نقطه مشترک هر دوی اینها (بچههای کار در تهران و بچههای خانه فاگین) این است که هر دوی این گروهها نمیدانند که مورد استعمار قرار گرفتهاند؛ آنها به سقفی که شبها بالای سرشان باشد و غذایی ولو کپکزده که شکمشان را به طور موقت سیر کند، قانع هستند. در واقع متن دیکنز آن قدر قابلیت تعمیم این امر را دارد که پارسایی با هوشمندی از کنار آن عبور میکند.
هوتن شکیبا در نقش فاگین که بچههای جدامانده از خانواده و تنهای خیابانی را برای کسب درآمد به جیببری و سرقت وادار میکند، بازی قابل قبولی ارائه میدهد. نوید محمدزاده نیز در نقش بیل سایکس که دزد بیرحم و در نهایت قاتلی خونسرد است بازی کنترل شدهای دارد. مهناز افشار در نقش نانسی، متفاوت از بازیهای سینمایی حضور محترم و درخوری دارد.
طراحی نور مرتضی نجفی، طراحی صحنه سهیل دانشاشراقی، طراحی چهرهپردازی سارا اسکندری و موسیقی بردیا کیارس از اتفاقات خوب نمایش است.
با این همه شاید مهمترین اتفاق نمایش «الیور توئیست» در کنار اجرای صحنهای آن در تالار وحدت را بتوان تصویربرداری مناسب و حرفهای نمایش برای پخش در پلتفرم نماوا دانست؛ اتفاق ارزشمندی که به تماشاگر محروم از دیدن نمایش صحنهای این امکان را میدهد که با ابعاد مختلف یک اثر نمایشی ویژه و اقتباس ادبی از داستان اصلی آشنا شود.
یادداشت از: ایلیا محمدینیا
نظر شما