به گزارش خبرنگار ایمنا و بر اساس یادداشتی که مصطفی سجاد، پژوهشگر دفاع مقدس در اختیار خبرگزاری ایمنا قرار داده است: «شهید آیتالله سیداسدالله مدنی، نمونهای خاص از روحانیون مبارزی بود که ارتباط تنگاتنگی با دفاع مقدس برقرار کرد. او که به دنبال شهادت آیتالله قاضیطباطبایی، نخستین شهید محراب با حکم امام خمینی (ره)، امامت جمعه تبریز را عهدهدار شد، یکی از عالمان برجسته خطه آذربایجان بود که با علم و مجاهدت خود، در شکلگیری انقلاب اسلامی نقشی اساسی ایفا کرد.
شهید آیتالله مدنی، با شروع جنگ تحمیلی با حضور پر رنگ در جبهههای حق علیه باطل و حضور مکرر در پشت جبهه به رزمندگان اسلام قوت قلب میداد و آنان را در جهت دفاع از خاک میهن بسیج و به مقاومت علیه رژیم متجاوز بعث تهییج میکرد.
مقام معظم رهبری (مدظلهالعالی) در این رابطه خاطره جالبی تعریف کردهاند: «در یکی از دفعاتی که سوسنگرد آزاد شده بود، بنده اهواز بودم و میخواستم به سوسنگرد بروم. لباس نظامی به تنم بود. در این بین دیدم که آقای مدنی از تهران به دنبال ما به اهواز آمده بودند. گفتند: «کجا میروید؟ گفتم: «سوسنگرد میرویم». گفتند: من هم میآیم. ایشان را هم همراه خود برداشتیم و رفتیم سوسنگرد. نماز ظهر را آنجا خواندیم و من قدری صحبت کردم. خوب طبعاً من فارسی حرف میزدم و نمیتوانستم نطق عربی از حفظ بکنم. بهخصوص، آنهم با لهجه عموم مردم آن منطقه. ایشان گفتند: من با مردم حرف میزنم و منتظر نشد؛ چون بعد از اینکه من صحبت کردم، جمعیت متفرق شد. ایشان رفت بین مردم و یک وقت دیدم جماعت عظیمی از زن و مرد را دور خودشان جمع کرده، با لهجه عربی حرف میزنند. یک سخنرانی گرم حسابی آنجا کرد که مردم را به هیجان آورد.»
دومین شهید محراب با توجه به موقعیت و محبوبیتی که در شهرهای همدان و خرمآباد، به علت اقامت طولانیمدت خود داشت، به آن شهرها سفر میکرد و ضمن دیدار با مردم آن مناطق، آنان را به مقاومت در مقابل رژیم بعث فرا میخواند. او همواره با لباس پاسداری در جبهههای حق علیه باطل حضور پیدا مییافت و تأکید میکرد که من به این لباس پاسداری افتخار میکنم.
شهید آیتالله مدنی همواره شوق عزیمت به جبهههای حق علیه باطل را داشت، یکی از یارانش در اینباره گفته است: «عدهای میخواستند به جبهه بروند، پس از اعزام آنها، آیتالله مدنی با ناراحتی در حالی که اشک در چشمانش حلقه زده بود، به خانه میآید. یکی از نزدیکانش از او میپرسد، حاجآقا چرا ناراحتید؟ که در جواب میگوید: تلفن بزنید به دفتر امام و اجازه بگیرید که من هم با اجازه ایشان همراه بچهها به جبهه بروم. پرسیدم: چرا حاجآقا؟ گفتند: آخر من نمیتوانم ببینم این بچهها به جبهه میروند، آنان میجنگند و من نروم بجنگم. خوب من پیر شدهام، اگر من گذشت این بچهها و ایثار آنها را نداشته باشم وای بر حال من.»
احترام به رزمندگان اسلام توسط دومین شهید محراب تا آنجا بود که دست آنان را بهعنوان نماینده امام میبوسید. یکی از یاران او به ماجرایی در این ارتباط اشاره کرده است: «آیتالله مدنی در دیدار با یکی از رزمندگان اسلام که با توپ ضدهوایی، یکی از هواپیماهای رژیم بعث را در فضای تبریز سرنگون کرده بود، به عنوان نماینده امام بوسه بر دستانش زد و کمال تواضع خود را نشان داد و فرمود: شما با این دستتان از اسلام و میهن دفاع کرده و هواپیمای کفر را سرنگون ساختهاید و من بهعنوان نماینده امام این دستتان را میبوسم.»
در خاطره دیگری از نقش آیتالله مدنی در دفاع مقدس که به نقل از یکی از یارانش روایت شده، آمده است: «در سالهای جنگ و روزهای محاصره سوسنگرد وضعیت بدی ایجاد شده بود. از یک سو دشمن بدون ابایی وارد شهرها میشد و از سوی دیگر نبود تجهیزات باعث شده بود نیروهای خودی با دست خالی و جان خود به مصاف دشمن تا بن دندان مسلح بروند. در همین حال به آیتالله مدنی که نماینده امام در آذربایجان و امام جمعه تبریز بود، خبر دادند، سوسنگرد محاصره شده است و نیروهای اعزامی از تبریز در محاصره قرار گرفتهاند.
شهید علی تجلایی و سهراب نادری به دفتر ایشان زنگ زدند و صحبت کردند. آیتالله مدنی همان شب، ساعت ۱۱ به دفتر حضرت امام (ره) زنگ زدند. آقای اشراقی از دفتر حضرت امام به ایشان گفتند که امام فرمودند به تهران بیایید. آیتالله مدنی همان شب راه افتادند و ساعت چهار صبح روز بعد در محضر امام بودند. حدود یک ساعت صحبت کردند. سپس حضرت امام، آقای اشراقی را صدا کردند و به او فرمودند که به بنیصدر زنگ بزنید و بگویید اگر محاصره سوسنگرد تا ۲۴ ساعت دیگر شکسته نشود، خودم به اهواز خواهم آمد. آقای اشراقی هم زنگ زدند. بنیصدر از ترس امام، مهمات و نیرو به سوسنگرد گسیل کرد. در این جریان نقش شهید آیتالله مدنی بسیار مهم بود.
پس از پیروزی رزمندگان اسلام، آیتالله مدنی به آن منطقه رفتند و این کار به مذاق بنیصدر خوش نیامد و زبان به تمسخر آیتالله مدنی گشود؛ اما شهید مدنی نه تنها چیزی نگفت، بلکه سکوت کرد، و بعدها در جمع یارانش خصوصی گفت: این مرد به جهت مخالفت با امام زمانش سرنگون میشود.»
نظر شما