۱۴ شهریور ۱۴۰۱ - ۱۷:۰۰
هزاره حضور ناصرخسرو در اصفهان

سفرنامه ناصرخسرو سند مهم و برگ زرینی از تاریخ اصفهان است که می‌تواند سرمشق خوبی برای مدیران شهری باشد و جا دارد در سال جاری که هزاره‌ حضور ناصرخسرو در این شهر است سازمان‌های مسئول شهری به‌اندازه کافی درباره‌ این رویداد برنامه ریزی داشته باشند.

به گزارش خبرنگار ایمنا، از هشتم صفر سال ۴۴۴ هجری قمری که ناصرخسرو در بازگشت از سفر معروفش قدم به اصفهان گذاشت هزار سال پرماجرا می‌گذرد. کمی قبل از هزار سال پیش، اصفهان وارد دوران رونق خود می‌شد و پس از یک دوره طلایی در عهد آل‌بویه و سلاجقه بزرگ و کفایت و تدبیر خواجه نظام، روزگاری را هم به نابسامانی گذراند و کار بجایی رسید که مغولان این شهر را به تلی از خاکستر بدل کردند.

اصفهان اما بازهم قد علم کرد و در عهد ایلخانی و مظفری رونقی یافت تا نیمه‌جانی برای یورش تیمور داشته باشد ولی از روزگار تیمور تا آمدن شاه‌عباس، «کژ دار و مریز» گذراند. با آمدن شاه‌عباس چنان رونقی به شهر داده شد که امروز هم این شهر را وامدار و طفیلی صفویان می‌دانند. این در حالی است که به تحقیق، همه رونق این شهر وامدار آل‌بویه و سلاجقه است و انصافاً باید صفویان را هم وامدار سلاجقه دانست.
شهر اصفهان کنونی که تأسیس آن به نیمه قرن دوم هجری بازمی‌گردد در اواخر قرن چهارم با عنایت آل‌بویه رونقی ویژه یافت و در سال ۴۲۹ علاءالدوله کاکویه دیلمی دیواری بر گرد این شهر کشیده تا در برابر حملات غزنویان و سلجوقیان مقاومت کند. زیرا در سال‌های ۴۲۱ و ۴۲۵ یک‌بار مسعود غزنوی و یک‌بار یکی از فرماندهان مسعود به اصفهان حمله کردند که شاید این حملات، انگیزه «کاکویه» برای ساخت این دیوار شد. دیوار کاکویی چنان محکم بود که یک‌بار اصفهان را از حمله طغرل در امان نگه‌داشته بود. طغرل سلجوقی دو بار، یکی در سال ۴۳۷ هق و بار دوم یک سال پیش از آمدن ناصرخسرو به اصفهان حمله کرده بود که بار دوم موفق شد شهر را بگیرد و مالیات‌ها را ببخشد و وزیر دانایی را بر آن بگمارد.
گزارش ناصرخسرو از اصفهان گل سرسبد سفرنامه این مرد دانشمند است که گرچه یک صفحه از سفرنامه را گرفته است اما هزاران صفحه در دل خود دارد که اصفهان را به جمال و اجمال و به صورتی ویژه گزارش نموده است. ناصرخسرو در سال ۴۴۴ هق پس از گذر از مسیر لردگان و گذر از زاگرس به اصفهان آمده و این شهر را «بر هامون نهاده» دید.

حق هم همین است که اصفهان در حاشیه بیابان و تکیه بر کوهستان، زنده به زاینده‌رود است و جمعیتی انبوه را در طول تاریخ در حاشیه این رودخانه زاینده، حفظ کرده است تا جایی که این تراکم جمعیتی در فلات مرکزی ایران نمونه نداشته و به همین روی پادشاهان برای جمع‌آوری سپاه به این شهر می‌آمده‌اند.

در دوران باستان، درفش کاویانی که از پرچم کاوه آهنگر اصفهانی ریشه داشت همواره میان سرداران این شهر دست‌به‌دست می‌شد. ابن حوقل بر این پرچم‌داری «اسپاهانیان» تأکید دارد (صورت الارض چاپ بیروت، ۱۹۲۸: ۳۶۳) و مافروخی هم یادآور شده است که خسروپرویز کوشید این پرچم را از ساکنان جلگه اصفهان بگیرد اما نتوانست (مافروخی، ترجمه محاسن اصفهان، ۱۳۸۵: ۱۱۵).

حالا در زمان ناصرخسرو دیواری بلند بر گرد شهر کشیده‌اند که به قول او: «باروی شهر را گفتند سه فرسنگ و نیم است». اگر فرسنگ را شش کیلومتر به‌حساب آوریم به نکته جالبی می‌رسیم که مستوفی هم در قرن هشتم، طول دیوار کاکویی را «بیست و یک هزار گام» گزارش کرده است (نزهه القلوب مستوفی، ۱۳۸۸: ۹۰). ناصرخسرو از جوی‌های آب در داخل شهر هم گفته است که یحتمل همین «مادی» های معروف است و از بالا بودن سطح آب در داخل شهر که «هر جا که ده گز چاره فروبرند آبی سرد و خوش بیرون آید» هم گفته است. مافروخی تأکید دارد تا قبل از دیوار کاکویه هوای شهر بهتر بوده و با دیوار بلندی که ساخته شد هوا بد شده است. او داستانی نقل می‌کند که شخصی به کاکویه اعتراض کرد که چرا شهر را با دیوارکشی خراب می‌کنی… (مافروخی، ۱۳۸۵: ۱۴۶).
در آن زمان شهر به محله‌های مختلف تقسیم‌شده و بازارهای مختلف داشته است که ناصرخسرو می‌نویسد: «… و بازاری دیدم از آنِ صرافان که اندر او دویست مرد صراف بود و هر بازاری را دربندی و دروازه‌ای». حضور دویست صراف حکایت از رونق تجارت برون‌شهری دارد و نشان می‌دهد در همان زمان زیربنای لازم برای این کار وجود داشته است.

در «کوطراز» که احتمالاً بازاری بوده است و از حدود مسجد جامع تا نزدیکی پل خواجو امتداد داشته، «پنجاه کاروانسرای نیکو» وجود داشته است. خلاصه آن‌که زیربنای لازم چنان است که در جای دیگر این گزارش ناصرخسرو دیده می‌شود: «… و این کاروان که ما با ایشان همراه بودیم یک هزار و سیصد خروار بار داشتند که در آن شهر رفتیم هیچ بازدید نیامد که چگونه فرود آمدند که هیچ جا تنگی موضع نبود و نه تعذر مقام و علوفه» دربندهای محکم و امنیت کامل برای این زیربنای تجارتی در آن زمان شگفت‌انگیز بوده است زیرا پس از ساخت دیوار در ۴۲۹ تا سال ۴۴۴ که ناصرخسرو از آن گزارش می‌دهد این شهر علیرغم حملات خارجی رونق تجارتی خود را حفظ کرده است.
طغرل پس از تصرف شهر در سال ۴۴۳ هق با بخشش سه‌ساله مالیات‌ها سبب امنیت و رونق جدیدی در شهر شد به‌ویژه آن‌که اداره شهر را به دبیری خوش‌سخن، دانشمند و کریم به نام خواجه عمید وامی‌گذارد و او به تدبیر خود امیدواری را در شهر حفظ می‌کند. این «خواجه عمید» همان است که نام او را بر یکی از خیابان‌های امروزی اصفهان گذاشته‌اند و البته محل پرسش کسانی است که این‌یک صفحه سفرنامه ناصرخسرو را نخوانده‌اند! یادکردِ ناصرخسرو در این سفرنامه از مسجد جامع و خلاصه کردن آن در یک عبارت است که آن را «بزرگ و نیکو» می‌خواند بسیار پراهمیت است. این در حالی است که عمده‌ی بخش‌های آل‌بویه در مسجد جامع امروزی وجود ندارند و مسجد جامع کنونی تقریباً کالبدی سلجوقی دارد. این نشان می‌دهد در دوران پیش از بازسازی مسجد جمعه، در دوران سلجوقی، این مسجد عظمتی داشته است و البته بیراه هم نیست زیرا برخی از ستون‌های آل‌بویه و نیز سردر مسجد جورجیر در فاصله کمی از مسجد جامع، فاخر بودن معماری آل‌بویه را به تصویر می‌کشد.
شگفتانه گزارش ناصرخسرو در این ذکر جمیل از اصفهان این جمله‌ی اوست که به‌یک‌باره می‌گوید: «… و من در همه زمین پارسی‌گویان شهری نیکوتر و جامع‌تر و آبادان تر از اصفهان ندیدم» این جمله جای مباحث گسترده دارد که اول باید شهر جامع را شناخت و پس‌ازآن مسیر سفر این مرد را مطالعه کرد آنگاه به عظمت اصفهان پی برد. ناصرخسرو که در ابتدای سفرنامه‌اش می‌گوید: «… من مردی دبیر پیشه بودم و ازجمله متصرفان در اموال و اعمال سلطانی و به کارهای دیوانی مشغول بودم و مدتی در آن شغل مباشرت نموده، در میان اَقران شهرتی یافته بودم»، اعتراف می‌کند از بزرگان دولتی بوده و ضمن اشتغال به دبیری اجازه تصرف در اموال و اعمال سلطان را هم داشته است پس به‌خوبی بر کشور اشراف داشته و بی‌خود عنان سخن را در مورد اصفهان رها نمی‌کند تا آن را بی‌مانند بخواند.

به‌هرروی پس از توصیف دیوار و بازار و هوا و رونق شهر دست به این اعتراف می‌زند و در انتها هم اشاره می‌کند که در اصفهان «اگر گندم و جو و دیگر حبوب بیست سال نهند تباه نشود». این موضوع را بعدها مستوفی نیز در نزهت‌القلوب تأکید کرده است که «نتیجه اعتدال هوای شهر است زیرا نه تابستان چنان گرم است و نه زمستان چنان سرد» (نزهه القلوب مستوفی، ۱۳۸۸: ۹۰). بی‌گمان اعتدال هوا ناشی از بالا بودن سطح آب‌های زیرزمینی بوده است که هم از جولان سرما جلوگیری می‌کرده و هم مانع گرمای زیاد می‌شده است و به همین علت است که در خانه‌های اصفهان، نه زیرزمین به معنای واقعی آن و نه بادگیری در ساختمان‌های قدیمی، دیده نمی‌شود.
سفرنامه ناصرخسرو سند مهم و برگ زرینی از تاریخ اصفهان است که می‌تواند سرمشق خوبی برای مدیران شهری باشد و جا دارد در این سال جاری که هزاره حضور ناصرخسرو در این شهر است سازمان‌های مسئول شهری و نیز دانشگاه‌ها به‌اندازه کافی درباره این یک صفحه‌ی پر مطلب که می‌تواند الگوی خوبی در خیلی از زمینه‌ها باشد، بگویند و بنویسند و عمل کنند تا شاید اصفهان از این احتضار خارج شود.

یادداشت از: محمدحسین فروغی

کد خبر 602701

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.