به گزارش خبرنگار ایمنا، مکتب اصفهان، اسم رمزی است که درست یا نادرست، توسط پخته و خام بر زبان جاری میشود و همواره در پس پردهای زیبا جلوهگری میکند. پردهنشینی که آوازهاش سراسر دنیا را در نوردیده و هرکس به فراخور بلندای نگاه خود، بهرهای از وصال این شاهد دیرین بازیافته است. اما چه جادویی در این دُرّ بیمانند نهفته است که او را هر نفس حیاتی تازه میبخشد و هر نسل را وادار میسازد تا زبان به تحسین این زیبای دیرین بگشاید؟
اصفهان را میتوان اندکی موشکافانهتر نیز به نظاره نشست. با عبور از آن پرده هزار رنگ و هزار نقش که بسیاری را مبهوت تماشا نگاه میدارد و رخصت تعمق و پیشروی به دیگر سوی پرده را نمیدهد، شاید بتوان اسرار بیشتری از این شهر و برساختهای بینظیرش به کف آورد.
اصفهان را میتوان توأمان، کمال معماری و هنر شهرسازیِ اعصار پیشین خود و در همین حین، نقطه آغازی بر شکوفایی شهرهای پسین خود دانست. در نگاه نخست، شکلگیری اصفهان، زادهی تکامل، همگرایی و تمرکز دانش و هنرمعماری ایرانزمین و کاربست اصول اعتقادی و معنوی متعالی اسلام در یک شهر تصور میشود؛ درحالیکه با تغییر در زاویه نگاه دانشی به این شهر، اصفهان بدل به نقطهی آغاز و مرحله نوزادی شهر متمرکز و حکومتمحور آینده میشود.
برای شناخت نوین و عمیقتر از اصفهان و تأثیرات آن از گذشته و بر آینده، خوانش این دو داستان متفاوت آغازگری مناسب به نظر میآید.
زیبایی در این نهفته است که خاستگاه شیوه اصفهان را، نه در این شهر بلکه در خطه آذربایجان برشمردهاند. (محمدکریم پیرنیا، سبکشناسی معماری ایران، صفحه ۲۷۲) امّا هنرِ بیمانندِ این شهر کمال بخشیدن و اعتلای تمام آن چیزی که میراثدارش بوده است عنوان میشود. بهعبارتدیگر شیوه اصفهان چه در معماری و چه در شهرسازی، بر اصل پذیرش و سپس دگرگونسازی استوار است. نوعی از دگرگونی مثبت و مترقّی که با تقویت تهرنگهای برجسته و پوشاندن معایب و ضعفها در هر آنچه از سرچشمههای خود کسب کرده، نهفته شده است. شیوه اصفهان بهخوبی بر این اصل واقف است که شهر و معماری بههیچعنوان نمایشی صِرف و مجرد از قدرت یا مذهب نبوده، بلکه ابزاری برای اتصال سازندگان و کاربران خود هستند. خروجی شیوه اصفهان، محصولی است که هم خالق آن از خلقش به وجد میآید و هم کاربرانش از داشتنش لذتی بیمانند را تجربه میکنند و این معنای واقعی نگاه به معماری بهمثابه انتقالدهنده معنا «مدیوم» است. بدون شک شیوه اصفهان با دریافت خطوط متعدد و متنوع معماری پیش از خود و کمالبخشی به معماری، این مدیوم را به نحوی تعالی بخشیده است تا بهعنوان واسط و انتقالدهنده، میان پیامرسانها و پیامگیرندههای بسیار عمل کند؛ در میان خالق و مخلوق، در میان والی و شهروند، در بین هنرمند و کاربر و در میان عالم معنا و عالم ماده. این ویژگیِ بیمانند اصفهان را بهعنوان نقطه کمال معماری و شهرسازی و اوج هنرنمایی نیروهای دخیل و سازنده مفهوم شهر معرفی و شهره میگرداند.
امّا در سوی دیگر این اصفهان و شیوه عالمگیر آن است که فارغ از گذشته و ریشههای عمیقش، میتوان رونق و شکوفایی آنرا زاده شدن مفاهیم و ارزشهای جدید و به زمان خود متجدد و نوآورانه دانست. در این شیوهی نگاه به این شهر، اصفهان نقطهی آغاز حرکت بهسوی جنبشی نو در معماری و شهرسازی ایرانی-اسلامی است که میتوان آن را با حفظ تقدم زمانی و گستردگی بیشتر مکانی، در قیاس با «جنبش شهر-زیبای» معمار و شهرساز اتریشی کامیلو سیته Camillo Sitte قرار داد. در این دو نحله فکری، کمال شهر و معماری بر بنیان زیبایی استوار است با این تفاوت که جنبش اصفهان در کنار کیفیتِ زیبایی، عملکرد را نیز بهعنوان عاملی برای پرهیز از بیهودگی در نظر نگاه میدارد.
اصفهان در این نوع نگرش، بدل به شیوهای میشود که پسازآن توسط بسیاری از تحرّکات شهری و معماری گرتهبرداری شده و بهعنوان سرچشمهای برای مبانی نظری و فلسفی مغتنم شمرده میشود. هرچند باگذشت زمان و فاصله گرفتن از سرچشمههای اولیه و ورود علقههای فکری آینده بهویژه نگاه به منشأ جدید تولید و توصیف معماری یعنی اروپای دوران قاجار متقدم، بهتدریج چشم اسفندیار شیوه اصفهان برملا میشود. این نقطهی ضعف پنهان اما حیاتی را تنها میتوان تنها در گمشدن تدریجی خصلت منحصربهفرد پیشگفته در ارتباط با شیوه اصفهان جستوجو کرد: مکتبی که پذیرنده و دگرگونسازنده بود، حال با گذر زمان و فاصله گرفتن از روزگار درخشان خود، تبدیل به سوژهای دگرگونشونده میشود تا جایی که حتی هویت و نامش نیز دستخوش تغییر میشود.
با این همه، اصفهان را از هر نگاه که مورد مکاشفه و مداقه قرار دهیم، چه آغازی بر عصر درخشان معماری و شهرسازی پس از خود و چه پایانی متکامل برای اعصار و شیوههای پیشتر از خود در هنر و معماری، آنچه بیبدیل و لایتغیّر باقی میماند همانا اعجاز ظرافت در جزئیات در عین مسامحه در کلنگر بودن آن است. شیوه اصفهان به اعتدالی بینظیر میان کل و جز میرسد که بدون شک کمال خود را مدیون این همزمانی نگاه دو سویه به وحدت و کثرت است.
شیوه اصفهان، چه به عنوان آغازگر و چه به عنوان پایاندهنده، آنچنان اثر عمیقی بر هنر و فن معماری و شیوه شهرسازی داشته است که میتوان آن را برآیند و معرفی برای تمام هنر ایرانی و اسلامی دانست.
پس سخن بهگزاف نرفته است اگر اصفهان را شاهدی تمامعیار برای تمامی جریانات هنریِ پیشین و زاینده بیبدیل و هویتساز برای هنر در اعصار پسین آن بنامیم و بدانیم؛ نه آغاز و نه پایان، بلکه اوجی در مسیر هنر ایرانزمین که از آغاز تا پایان بیهیچ تکرار و بیهیچ بدیلی خواهد درخشید.
یادداشت: کاوه امین، دکترای معماری و شهرسازی
نظر شما