شهیدی که مسلط به ۶ زبان زنده دنیا بود

«زمزمه لغو عملیات مطرح شد. گفتند ممکن است، عباس‌علی زیر شکنجه عملیات را لو بدهد، اما پسرعموی او به شهید خرازی می‌گوید: حسین! عباس‌علی سنش کم هست، اما خیلی مرده، سرش برود، زبانش باز نمی‌شود، بروید عملیات بکنید.»

به گزارش خبرنگار ایمنا، محمد احمدیان با اشاره به ماجرای شهادت شهیدی که به شش زبان زنده دنیا مسلط بود، گفت: بچه‌هایی که عازم جبهه می‌شدند، می‌دانستند پا به چه معرکه‌ای گذاشته‌اند؛ معرکه‌ای سخت که هرچیزی در انتظارشان است.

این راوی دفاع مقدس افزود: این شهدایی که عکس و اسم‌های آنها را سر کوچه‌های ما کوبیده‌اند، اما بسیاری از ما به دنبال این نبوده‌ایم که یک بار زندگی آنها را مرور کنیم، می‌دانستند که کجا قرار است بروند.

وی با بیان اینکه «عباس‌علی فتاحی» یکی از همین شهدا است که با وجود تسلط به شش زبان دنیا تصمیم گرفت، در واحد تخریب فعالیت کند، ادامه داد: یک روز شهید خرازی پیش از شروع عملیات فتح‌المبین گفت، چند نفر می‌خواهم که پل چهل‌دهنه را که روی رودخانه دویرج قرار گرفته است، منفجر کنند، پلی که کیلومترها پشت سر عراقی‌ها قرار گرفته بود.

این راوی دفاع مقدس گفت: عباس‌علی، نخستین کسی بود که داوطلب حضور در این عملیات سخت شد، قبل از رفتن حاج‌حسین خرازی آنها را خواست و گفت: به هیچ‌وقت با عراقی‌ها درگیر نمی‌شوید، تنها پل را منفجر کنید و برگردید. اگر هم عراقی‌ها فهمیدند و درگیر شدند، حق اسیر شدن ندارید که عملیات لو برود.

احمدیان افزود: بعد از مدتی خبر رسید، تخریب‌چی‌ها برگشته‌اند، اما نه تنها پل منفجر نشده بلکه یکی از آنها هم برنگشته است.

وی با اشاره به این که عباس‌علی، همان تخریب‌چی بود که برنگشته بود، اضافه کرد: نزدیک پل، عراقی‌ها متوجه ماجرا می‌شوند و حین درگیری تیری به پای او می‌خورد و عباس‌علی اسیر می‌شود.

این راوی دفاع مقدس اضافه کرد: در آن زمان زمزمه لغو عملیات مطرح می‌شود و این که ممکن است، عباس‌علی زیر شکنجه، عملیات را لو بدهد، اما پسرعموی او به شهید خرازی می‌گوید: «حسین! عباس‌علی سنش کم هست، اما خیلی مرده، سرش برود، زبانش باز نمی‌شود، برید عملیات کنید.»

احمدیان ادامه داد: عملیات فتح‌المبین با پیروزی رزمندگان ایرانی به پایان می‌رسد، آنها حین بازگشت از این عملیات با جسد بی‌سری روبه‌رو می‌شوند که نه پلاک داشته است و نه کارت شناسایی. همین حین پسرعموی عباس‌علی از راه می‌رسد و می‌گوید: این عباس‌علی است، نگفتم سرش برود، زبانش باز نمی‌شود.

وی گفت: بعدها اسرای عراقی تعریف می‌کنند که روی پل هر چه عباس‌علی را شکنجه دادند، چیزی نگفته است و آنها هم زنده زنده سرش او را بریده‌اند.

کد خبر 598324

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.