به گزارش خبرنگار ایمنا، خسرو نظری در آئین رونمایی از کتاب «نان سمون و پنیر فرانسوی» اظهار کرد: اگر بخواهیم خاطرات دوران اسارت در عراق را بگوییم، باید کتابها در خصوص آن بنویسیم، چرا که این خاطرات در قالب یک یا دو کتاب نمیگنجد.
وی در حالی که بغضی در گلو و اشکی بر چشم داشت، ادامه داد: بدترین خاطره من از دوران اسارت این است که دوستانمان را جلوی ما شکنجه کردند. شکنجه خودمان قابل تحمل بود، اما دوستانمان نه.
۱۷ ساله بودم که اسیر شدم
این آزاده دوران دفاع مقدس تصریح کرد: زمانی که به جبهه اعزام شدم، ۱۶ سال داشتم، یک سال بعد در چهارم اسفندماه سال ۱۳۶۲ در جریان عملیات خیبر آن هم در نیمههای شب، زمانی که قرار بود جزیره مجنون را از عراقیها پس بگیریم، اسیر شدم؛ حوالی صبح که هوا رو به روشنی میرفت، نوبت ما بود که وارد جزیره شویم، در آن زمان قاسم محمدی معاون لشکر ۸ نجف اشرف اصفهان و فرمانده لشکر شهید احمد کاظمی هم در جزیره بودند و سه عراقی هم به اسارت گرفته بودند. آنها سطل آب به دست داشتند تا از هور آب بردارند و جایی که قرار بود هلیکوپتر بنشیند، آب میریختند تا گردوغبار نشود.
وی خاطرنشان کرد: هلیکوپتر قبل از اینکه به سطح زمین برسد، یکی دو متر با زمین فاصله داشت و ما باید این فاصله را میپریدیم. زمانی که وارد جزیره شدیم از وسط آتش رد شدیم، درگیری شدیدی بین افرادی که از شب گذشته به جزیره رفته بودند و عراقیها وجود داشت.
نظری گفت: نزدیک غروب قرار شد چهار گردان به پشت خط عراقیها بزنند، زیرا آنها برای اینکه اجازه ندهند، عملیات ما موفق شود امکانات و تجهیزات وارد میکردند، از این رو در آن نقطه درگیر شدیم تا بتوانیم جزیره را حفظ کنیم. درگیریهای مختلفی در خاک عراق داشتیم، اما در نهایت چون تعدادمان محدود بود و کمک به ما نرسید اکثر نیروها شهید و تعدادی هم اسیر شدند.
وی با اشاره به وجه تسمیه کتاب نان سمون و پنیر فرانسوی، ادامه داد: زمانی که اسیر شدیم، غروب پنجم اسفندماه سال ۱۳۶۲ بود، از صبح با عراقیها درگیری داشتیم، نیروهای ما چهار گردان بودند؛ دو گردان از اصفهان و دو گردان از آذربایجان. ابتدای صبح، تنها ظرف نیم ساعت حدود ۸۰ درصد نیروها شهید یا اسیر شدند.
این آزاده دوران دفاع مقدس افزود: حدود ۱۵۰ نفر بودیم که توانستیم فرار کنیم و در سنگرهای عراقیها، نیزارها و آب مخفی شدیم و بعد از دو ساعت دوباره درگیری را با عراقیها شروع کردیم. عراقیها تصور میکردند ما یک تیپ هستیم در صورتی که ۱۵۰ نفر بودیم، تا غروب با عراقیها جنگیدیم، در نهایت اسیر شدیم، البته از این تعداد حدود ۳۰ نفر بیشتر نمانده بودند.
وی یادآور شد: زمانی که اسیر شدیم ما را به بصره بردند و از آنجا ما را به پادگانی انتقال دادند که دوستان و فرماندهان ما که از شب گذشته به اسارت گرفته شده بودند، در آن حضور داشتند.
نظری با بیان اینکه با وجود گذشت ۲۴ ساعت از زمان هنوز چیزی نخورده بودیم و هیچ خوراکی هم در اختیار ما نبود، گفت: در نهایت پس از ۲۴ ساعت به اندازه یک قوطی فلزی ۲۰۰ گرمی پنیر فرانسوی به همراه یک نان خمیری که به آن سمون میگفتند، دادند. درب پنیر فلزی بود و نمیتوانستیم آن را باز کنیم، از آن جایی که بسیار گرسنه بودیم و شب قبل کمربند و پلاکهای ما را گرفته بودند و حتی یک سنجاق برای باز کردن درِ پنیر همراه نداشتیم، در این فکر بودیم چگونه این پنیر را بخوریم کهبه یکباره متوجه شدیم کف آن سالن بتن است و میتوانیم این قوطی فلزی را روی بتن بکشیم و پنیر را باز کنیم.
پتوهای سیاهرنگ نظامی را به پشت لباسهای خود وصله میکردیم
وی اضافه کرد: شرایط همیشه برای آنچه میخواهیم و اراده میکنیم، مهیا نیست، ممکن است بسیاری از شرایط با ذوق و سلیقه ما هماهنگ نباشد، برخی از پدیدهها، رخدادها و شرایط مانند اسارت هستند که هیچ کنترلی روی آن نداریم، اما این موضوع دلیلی نبود که از آینده ناامید شویم و خودمان را دچار تنش، استرس و افسردگی کنیم، باید با هر موقعیتی خودمان را وفق و ادامه حیات بدهیم.
این آزاده دوران دفاع مقدس گفت: درس دیگر "تغییر" است؛ باید خودمان را با شرایط جدید وفق بدهیم و بهروز باشیم، اگر میخواستیم با رخدادها، فشار و اجباری که بود، مانند محدودیت در خوراک، تجمع و حتی برای دستشویی رفتن و استحمام شانه خالی کنیم، حتماً شکست میخوردیم.
وی تصریح کرد: زمان اسارت، عراقیها سالانه یک دست لباس به ما میدادند که آن را آنقدر میشستیم و استفاده میکردیم که زود از بین میرفت، برای همین پتوهای نظامی را که سیاهرنگ بود، به پشت لباسهای خود وصله میکردیم.
نظری با اشاره به محدویتهای دوران اسارت گفت: از ساعت سه بعدازظهر تا هشت صبح فردا امکان دستشویی رفتن وجود نداشت، اما شرایط را برای خودمان تغییر دادیم تا بتوانیم زندگی کنیم. تجمع بیش از دو نفر ممنوع بود و بسیاری از افراد سواد خواندن و نوشتن نداشتند، همچنین قلم و کاغذ حکم اعدام را داشت، اما تعداد زیادی از اسیران زمانی که به کشور بازگشتند حداقل به یک زبان خارجی مسلط بودند.
وی افزود: برخی اسرا اطلاعات دروس دبیرستان تا پایه دوازدهم نظام قدیم را میدانستند و مانند یک دانشجو و معلم به صورت کلامی مطالب را به دیگران منتقل میکردند. زمانی بود که من در یک روز شاید از هشت صبح تا چهار بعدازظهر که آزاد بودیم، پنج دقیقه هم وقت آزاد نداشتم، چون در یک کلاس دانشآموز بود و در کلاس دیگر تدریس میکردم. یعنی درسی که روز گذشته به زبان عربی و انگلیسی یاد گرفته بودم، در جلسه فردا برای دیگران درس میدادم؛ با این کارها توانستیم شرایط را برای خودمان تغییر دهیم.
نظر شما