به گزارش خبرنگار ایمنا، خوشنویسی از جمله هنرهای تجسمی است که بهواقع خود تجسم زیبایی و اعتدال است که این اعتدال هم از طریق فرم و نقش به هنرمند خطاط منتقل میشود.
خط هنری است که سرآمد است و این سرآمدی و بالانشینی او را بر سردر خیلی از اماکن دینی و ملی و بینالمللی میتوان دید.
جایی بر بلندای خانه کعبه نشسته و به شرافتی کمنظیر دست پیدا کرده و جایی دیگر شعر سعدی شیراز را بر سردر سازمان ملل نشانده است.
به قول یکی از بزرگان خوشنویسی ایران زمین، خط «عزیز هنرهای تجسمی» است و همانطور که غزل و مثنویهای مولانا جهانگیر است، همانطور که سعدی و حافظ فرهنگ ما را ساختند یا فردوسی کلام فارسی اینچنین شیرین، سالم و محکم ساخت، آثار هنرمندان و خوشنویسان برجسته این سرزمین نیز جهانگیر است.
امروز به سراغ «محسن سلیمانی» از استادان برجسته خوشنویسی ایران و اصفهان رفتهایم. هنرمند نقاشی که در خوشنویسی از محضر حبیب خطه خط استاد حبیب الله فضایلی بهرهها برده و در رشتههای نستعلیق، ثلث، ریحان، محقق، رقاع و نقاشیخط به جایگاه رفیعی دست یافته است. گفتگو با این هنرمند دغدغهمند را در ادامه میخوانیم.
روزگار این روزهای خوشنویسی چگونه است و جایگاه این هنر در میان هنرهای تجسمی کجا است؟
بهواقع ما امروز در حال سپری کردن دوران افول در خوشنویسی هستیم؛ عوامل متعددی هم باعث این سیر نزولی در هنر و بهویژه هنر خوشنویسی شده است. عوامل مختلفی هم در آسیب زدن به این هنر دخالت داشتهاند که این موضوع در دوران معاصر نمود بیشتری دارد. البته استادان و هنرمندان ممتاز و بسیار خوبی هم داریم اما در این رابطه که کجا بودهایم و به اینجا رسیدهایم بحثی است که نیاز به بازخوانی و بررسی دقیقتری دارد.
ما در دورهای به سر میبریم که کارهای کمی و سطحی بهجای کار و اثر کیفی و پژوهشی نشسته است و درواقع هنرهای ما دچار نوعی کثرتگرایی نادرست و نامیمون شدهاند، در عرصهای از هنر به سر میبریم که متأسفانه نوعی سطحینگری و ابتذال هنری فزاینده است و صدالبته که تنها خاص هنر خط هم نیست و در میان سایر هنرها نیز به چشم میخورد. رفتن به سمت کمیگرایی، منزلت اندیشی و سطحینگری، فضای معرفتی را از هنر و خوشنویسی گرفته است و به ادراک امر هنری، تعمق گرایی و نهاد شاعرانگی آن لطمه جدی زده است. این وضعیت کلی ما از اواخر صفوی آغاز و تا دوره معاصر کشیده شده است.
چه عواملی در این آسیب کمّی سهیم هستند؟
نگاه ما به موضوع هنر و ماهیت معرفتی آن دستخوش تغییر گشته است و نوعی نگاه سطحی در خوشنویسی امروز پدیدار گشته است. اینکه امروزه نگره و نگاه اجتماعی ما دستخوش تغییر شده است امری طبیعی است منتها نسبت ما باهنرهای کلاسیک و سنتی در یک سردرگمی و هالهای از ابهام و بلاتکلیفی واقع گردیده است. نخستین لطمه بلاتکلیفی و سردرگمی در امر کتابت و خوشنویسی، زمانی رخنمود که صنعت چاپ وارد ایران شد و این هنر را با چالشهای بیشماری مواجه ساخت
روزگاری خوشنویسان ما ممارست در مشق و تمرین میکردند تا مهیای نگارش و کتابت متنی پراهمیت و ماندگار شوند. امر کتابت ویژگی ثبت اطلاعات و متون این سرزمین را بهخوبی عهدهدار بود و کاتبان بار این امانت را به دوش میکشیدند. اما از دوره قاجار وقتیکه صنعت چاپ رونق گرفت و جایگزین کتابت شد، صنعت کاغذسازی ما از هم فروپاشید و کتابت معنای خودش را از دست داد و بخشی از خوشنویسان این سرزمین دچار سردرگمیشدند؛ به عبارتی خوشنویسان درازای دریافت مواجب، کتابت میکردند که با وضعیت پیشآمده، مواجب آنها ناچیز و قطع شد و ازنظر اقتصادی متضرر شدند. ازنظر معنایی نیز مفهوم کتاب از دست رفت. در همین زمان بود که خوشنویسان چند دسته و چندپاره شدند و به شیوههای مختلف رفتار کردند.
در آن بازه زمانی خوشنویسان چه برخورد یا واکنشی داشتند؟
شماری از کاتبان خوشنویس فارغ از زمان و بدون هیچ نگره تاریخی، اقتصادی، سیاسی و اجتماعی همچنان روش تقلیدی در رویه کتابت را ادامه دادند. بدون اینکه بدانند معنا و مفهوم آن چیست و در عمل کتابت کارکرد ثبتی و نگارشی خود را ازدستداده بود.
این روال همچنان بهعنوان یک شیوه در کار خوشنویسان ادامه یافت و امروز در آزمونهای انجمن خوشنویسان این موضوع بهعنوان یکی از ارکان اصلی خوشنویسی گنجاندهشده است. البته این بدان معنا نیست که باید این موضوع را کنار بگذاریم اما برای شناخت فضای شکلگرفته باید بدانیم کتابت امروز به چه معناست و آسیبهای محتوایی آن کدام است؟
گروه دیگری از خوشنویسان معاصر متوجه شدند که وضعیت جدیدی پدید آمده و عناصر جدیدی وارد این فضا شده است. رقابت میان مدرنیزاسیون و سنت که این گروه با این فضای به وجود آمده خودشان را تطبیق دادند و نسبتی بین کتابت و صنعت چاپ پدید آوردند. این زمان رویکرد جدیدی در خوشنویسی ایجاد شد و سبک جدیدی در نوشتار نستعلیق نیز شکل گرفت.
گروه سوم اما هنرمندانی بودند که احساس نمودند دوره خطاطی کتابتی به سرآمده و با این ترفندها و روشها، این هنر دیگر امکان حیات ندارد. بنابراین فضای کتابتی را از جنبههای کتابت به اشکال هنری سوق دادند و جنبههای بصری خوشنویسی برجسته گردید. بهویژه در سیاهمشقها شاهد هستیم که بسیاری از آثار این دوره به سمت ادراک فضای تجسمی گسترش یافت. دیدگاه من دراینباره این است که این گروه آمدند و «خوشنویسی ریاضیاتی چیدمانی» را به دوره خوشنویسی با هندسه طبیعی پیش از عهد صفوی بازگرداندند. آنها رفتار دیگری را وارد عرصه خط کردند که گوناگونی کل در آن حاکم شد و عناصر جزئی در خدمت کلیات قرار گرفت.
در سیاهمشقها اینگونه هست که عناصر جز اگرچه که قواعد پذیر هستند اما در برخی مواقع عناصر جزئی میتوانند تغییر شکل و اندازه دهند به خاطر فضای کل. همینجا است که کلیات اهمیت پیدا نمود و اصالت از متن به اصالت در فرم و فضا تغییر مسیر داد. و در رابطهای که ادبیات با سیاهمشق داشت یکسری اتفاقات جدیدی نیز شکل گرفت.
از دیگر آسیبهای دوره معاصر در موضوع خوشنویسی، به موضوع تکثیر جهان مدرن مربوط میشد. بهگونهای که بسیاری از آثار هنری امروز با فرآیندهای آسان و تکثیرهای غیرحرفهای گسترش یافت.
بهعنوان نمونه درگذشته کاغذهای دستساز مرغوب وجود داشت که بهتدریج از بین رفت و کاغذ از ایتالیا و روسیه و کشورهای دیگر وارد ایران شد. در زمان قاجار در عمل صنعت کاغذسازی کشور از بین رفت. کاغذهای که در قدیم ساخته میشد بینظیر بودند و امروزه متأسفانه دیگر شرایط و دانش تولید آنها وجود ندارد.
کاغذهای امروزی نیز آن قوام و کشش سابق را ندارند. خیلی از هنرمندان کارشان را روی کاغذهای گلاسه شروع کردند که دوام زیادی ندارند و بجهت اسیدی بودن، عمر کوتاه و شکننده دارند.
این عوامل باعث شده که هنرمند وقتی بهراحتی و ارزانی کاغذهای کم کیفیت امروز را تهیه میکرد به شکل بیکیفیت و بیهدفی نیز مشق میکند. بنابراین این کثرت و بیهدفی و نامناسب بودن کاغذ برای مشق به افت و افول اثر هنری میانجامد.
درواقع این کثرت مشق اگرچه حتی برای تمرین هم باشد به معنای مفید آن صورت نمیگیرد و باعث پدید آمدن نوعی سادهانگاری در خوشنویسی گردید. خوشنویس قدیم اگر روی کاغذی مرغوب که برای وی گران تمام میشد، مینوشت از همه فضاهای کاغذ به بهترین شکل ممکن بیشترین بهرهبرداری را نیز میکرد و اثر هنری خروجی او ارتباط خوبی بین عناصر و رنگهای طبیعی داشت. این اقدام هنرمند در کنار نوع مرکب و جنس کاغذ باعث پدید آمدن یک اثر خوب میگردید.
متأسفانه امروز با تعدد و پرشماری مشقهای بیهدف و تقلیدی بدون پژوهش نیز روبرو هستیم. بنابراین در این فضا که پر از انواع تکثیرهای مکانیکی مشق و برخوردهای سطحی با خوشنویسی است، سطح آثار هنری هم پایین آمدهاند.
درباره چیدمان ریاضیاتی که گفتید کمی بیشتر توضیح دهید.
سبک و نگره خوشنویسان امروز تغییرات زیادی نموده است. خطاطی پیش از صفوی برخوردار از «هندسه طبیعی» بود. بهمرور این وضعیت بهویژه در زمان خوشنویسان بزرگی چون میرعمادالحسنی قزوینی دچار نوعی هندسه و چیدمانهای دقیق و ریاضیاتی و بهویژه سادهسازی در چیدمان بجهت آموزش گردید. اگرچه در دوره قاجار شرایط خوشنویسی تغییر نمود و دوره بازگشتی به هندسه طبیعی عیان گردید اما بهتدریج این روش نیز در بستر زمان چندان گسترش نیافت و خوشنویسی تقلیدگری چیدمانی، مجال چندانی به هندسه طبیعی نبخشید و در دوره معاصر، همچنان تفکر ریاضیاتی سادهسازی شده، خوشنویسی حاکم شده است. قالبهای چیدمان شده و استانداردسازی شده که تلاش میکند همه هنرمندان بر اساس یک نگره و یک سبککار کنند.
از آسیبهای مهم دیگر دوره معاصر، نگاه رتبهای و منزلتی به موضوع خوشنویسی است که ساختار انجمن خوشنویسان نیز تلاش میکند خوشنویسان را با این نگرشهای استانداردشده رتبهبندی کند. البته انجمن بهناچار تلاش میکند شاخصهایی را تعریف کند که چندان در این موضوع موفقیت نداشته هرچند اساس این استانداردسازی مهمترین لطمه را بر پیکره خط و خوشنویسی وارد نموده است و خوشنویسان را از خلاقیت هنری و فردیت دور میکند و آنها را به سمت تقلید، هم شکلسازی و مثل همنویسی سوق میدهد. این رویه نامعقول و تقلید صرف هنرجو به شیوه استادی که نزد او خوشنویسی آموخته تا روزی شبیه او شود متأسفانه امروز به یکرویه رایج و مدل درآمده است. درواقع هنرمند تلاش میکند، دیگری باشد و به این شکل خلاقیت از او دور میشود و هویت فردی خطاط از بین میرود. همچنین اینها باعث میشود دانش و هنر خوشنویسی کمرنگ و رو به افول رود.
درگذشته وضعیت چگونه بود؟
سابق بر این مطالعه، ادبیات، عرفان، فلسفه، اندیشه و تأمل حکمت نقش زیادی در کارهای هنری داشت. درگذشته دنیای هنر با تأمل و دانش و نهاد شاعرانگی همراه بود. اما دنیای امروز مملو از سرعت و کثرت و از این شاخه به آن شاخه پریدن است و انتظار زودبازدهی همراه است. امروز میبینیم عناصری هستند که در حوزه خوشنویسی و هنر دخالت میکنند. در قدیم آثاری در بخش مینیاتور، تذهیب و خوشنویسی و دیگر هنرها پدید میآمد که همتا نداشت بهعنوانمثال طلای خالص را آب کرده و با آن خطاطی و تذهیب میکردند. اینها امروزه مرسوم نیست و حتی دانش آن نیز از بین رفته است؛ یا رنگهای شیمیایی جایگزین مواد اولیه سنتی شده و سطح کارها را پایین آورده است.
بنابراین هم به جهت دانش، هم از منظر فضای زیست و هم گسست میان خوشنویسی و ادبیات معاصر باعث تغییر نگرش ما به مسئله هنر و خوشنویسی شده است. ما امروز در دوره کنونی با ادبیات نو سروکار داریم که قالبهای مشخص خوشنویسی برای آن نداریم و یا میبینیم عمده آثار خطاطی ما در قالب قطعه، یا فرم چلیپا و کتابت به وجود آمدهاند.
در جای دیگر فرم شعر نو در تاریخ معاصر راداریم اما رابطه فرم و محتوا بلاتکلیف است و خطاط نمیداند از چه فرمی برای این محتوا بهره بگیرد.
بهعنوانمثال فرم چلیپا یا قطعه، ظرف مناسبی برای ادبیات و شعر نو نیست. چلیپا مناسب دوبیتی و رباعی است. نکته دیگر بلاتکلیفی در اولویت متن و زیبایی نسبت به یکدیگر است. در قدیم خوشنویسی متن محور بود و حتی در قطعه نیز ترتیب اولویت با آسان خوانی، آساننویسی و سپس زیبایی بود. امروز اما این اولویتها و ترتیب آنها جابجا شده است. ازیکطرف هدف خوشنویسی در قطعات متن است و از طرف دیگر خوشنویسان اولویت و اصالت را به زیبایی دادهاند و این حتی به داوری جشنوارهها هم رسوخ کرده است.
گاهی میبینیم حتی داور جشنواره هم متوجه اینکه چه چیزی در اثر خوشنویسی نوشتهشده یا اینکه فرد غلط املایی دارد، نمیشود. نتیجه این آسیب آن است که ترتیب شاکلهها را خوشنویس بهجا نیاورده و قواعد خوانشی را به هم زده است و هنر را از اصالت انداخته و متأسفانه به چیدمان بلاتکلیف تبدیلشده است. اگر همین حوزه بصری و زیباییشناسی اثر را نیز بخواهیم لحاظ کنیم، لازمه آن، دانش «فرم شناسی» است. اگر بخواهیم برای تاریخ معاصر اثری ارزشمند پدیدآوریم میبینیم که در این بخش نیز مشکلداریم. یا آموزش ندیدهایم یا کار چندانی در این بخش انجام ندادهایم.
چه باید کرد تا این مشکلات حل یا دستکم وضعیت بهتر شود؟
خوشنویسی امروز دچار یک سردرگمی است. ما یک فرهنگ تاریخی داریم که نگره قدسی نگری در آن وجود دارد. درست مثل رابطه مرید و مرادی است. بهجای اینکه به دنبال تحلیل و تحقیق و پژوهش و رونق دادن محتوایی باشیم همچنان در مسیر رابطه شاگرد و استادی گام برمیداریم و از جهتهای مختلف دچار افول معرفتی شدهایم.
هرچند آثار خوبی هم امروز داریم اما درمجموع یک افت و تنزل کلی را در این بخش شاهد هستیم. راهکاری هم جز بازگشت به تحلیل و پژوهش و بازخوانی دقیق و درست تاریخ خودمان و کشف و احیای داشتهها و هویتهای ازدسترفته و بررسی رسالات خوشنویسی و برگزاری سمینارهای علمی و نظریهپردازی در هنر نداریم. امروز بهشدت نیاز داریم که هر آنچه را که سینهبهسینه بهدستآمده مکتوب شود و به حوزه زدوخورد آرا و ارزیابی و آزمون گذاشته شود تا به سرمنزل نهایی برسد و خطاها و کاستیهای آن گرفته است. سخنم را تکرار کنم که با تقلید و دور شدن از خلاقیت و پژوهش بهجایی نخواهیم رسید.
جامعه خوشنویسان و هنرمندان چه مشکلات دیگری دارند و برای حل آنها چه باید کرد؟
تأمین و توسعه زیرساختها وظیفه دولت و حاکمیت است. بهعنوان نمونه در همان کاغذهای دستساز دچار مشکلاتی هستیم که باید در حوزه کلان حلوفصل شود و تولید کاغذ مرغوب در سطح مناسبی صورت گیرد تا آثار ماندگاری خلق شوند. بخشی از این مشکل با تعامل دولت و بخش خصوصی حلشدنی است. احیاگری آثار و داشتههای خوشنویسی تاریخی نیز وظیفه سرمایهگذاری دولتها و رفتار حرفهای موزهها است. هرچند که بخشی از هنر از رونق افتاده اما بخشی همچنان امکان ظهور و بروز دوباره دارد. یک سری از ظرفیتها هم پنهان مانده که امکان بهرهبرداری از آنها وجود دارد. پرداختن به این مباحث هزینه دارد اما هزینه کردن برای آنها سرمایهگذاری است.
دولت وظیفه خرید اثر از من هنرمند را ندارد چراکه تعداد هنرمندان زیاد است. دولت باید موزهها و گالریها را فعال کند و فرهنگ عمومی را به سمت شناخت حرفهای هنر رونق دهد. درواقع زمینهای برای رونق اجتماعی هنر و هنرمندان ایجاد کند. ما در همین اصفهان که ازجمله مکاتب خط کشور محسوب میشود یک موزه خوشنویسی نداریم.
اگر حاکمیت امکاناتی به هنرمند بدهد شاید این هزینه و امکانات، در نگاه اول لوکس و گزاف به نظر برسد اما درواقع این هزینه نیست بلکه سرمایهگذاری در خدمت تعمیق تحولات معرفتی و هویتی است که هنرمند و دولت برای کشور فراهم میکند. موضوع مهم دیگر در این رابطه، دوری از ابتذال و تهاجم فرهنگی است. که همین فعالیتهای هنری بهنوعی بهترین شیوه کار فرهنگی، معرفتی و هویتی است که باید بهدرستی شناخته شود و در سطح قابلقبول و حرفهای به صحنه آید.
نقش مدیران فرهنگی و هنری چه میشود؟
مدیری که شناختی از هنر و فعالیت هنری ندارد، نیامده همهچیز را شخم میزند؛ این مدیریت هنری نیست. در همین اصفهان و برخی کلانشهرها شاهد ابتذال دستگاههای مختلف با مقوله هنر هستیم. بهعنوانمثال تکثیربی هدف و بیهویت و گزاف المانها در کشور که باید بپرسیم چه درصدی از هویت و تمدن در آنها وجود دارد، یا با کدام بررسیهای علمی روانشناسانه، گرافیک محیطی و جامعهشناسی هنر و کدام طرح جامع هویت بصری و دانش شهرسازی و با لحاظ تفاوتهای اقلیمی، فرهنگی و سبک زندگی در این سازهها پدید میآیند؟
این نگرش ناصواب مدیرانی است که از هنر و زبان آن هیچگونه شناختی ندارند و از این جنس نیستند، اما ادعای شناخت و دانایی دارند.
امروز نیازمند مدیریت درست با نظارت بخش خصوصی متخصص در این حوزهها هستیم تا احیاگرانه به امور مربوط به هنر و هنرمندان و فضای زیست معاصر پرداخته شود تا بیش از این دچار افول و رکود نشویم.
اثر فاخر و یونیک هنری با تکثیرها و تولیدات بازاری و محصولات هنری متفاوت است. اما در جامعه ما متأسفانه بجهت عدم آموزش و درک هنری، تفاوتی میان این دو نیست. در اینچنین فضایی هنر و هنرمند ما آسیب میبیند.
نظر شما