به گزارش خبرنگار ایمنا، با اصابت ترکش در کف کانال به زمین افتاد، با افتادن خوشحال شد. دید تکان نمیخورد، خوشحالتر شد. بوی خون تازه که شنید، پرواز را در چند قدمیاش تصور کرد. رد خشم پوتین نیروهای بعثی پشت سرش، فاصله صورت با خاک کف کانال را که کم کرد، خود را نزدیکیهای بهشت دید. کلوخ کانالنشین بیمعرفت که راه نفسش را تنگ کرد، زبانش به کمک آمد و با هر سختی بود، کلوخ را کنار زد و راهی برای دم و بازدم پیدا کرد. او باید میماند، این خواست خدا بود. رد ترکشهایی که از عملیات محرم کنار نخاعش جا خوش کرده بود، سبب شد تمام وجودش نذر آقاعباس (ع) شود و ویلچر کمکحال پاهای از نفس افتادهاش.
سیاهی هوا که جایش را به روشنی میداد، نمیدانست، دستهایش را دارد یا نه، انگار مرخصی رفته بودند، قبله هم بازیاش گرفته بود. با زبانش که حالا تنها همراهش بود و حرکت لبهایی که چاشنی این همراهی شد، واژهها یکی یکی روی لب لغزیدند و نمازش ادا شد.
کلمهها در رقص صدایش، در زیر و زبر آوایش و در آهنگ جملههایش میگویند او از اهالی شهرضای اصفهان زیبا است. صحبت از جانباز رمضانعلی کاوسی است، خالق کتابهایی که واج به واج واژهها را تنها با انگشت سبابهاش کنار هم به نظم کرده و در کمی بیشتر از یک دهه، هفت کتاب او در چندین نوبت به چاپ رسیده است.
«تیغهای گل رز»، «پرواز با بال شکسته»، «کفیشه»، «راز نهان»، «سهم من از عاشقی»، «بامداد روز شانزدهم» و «موقعیت ننه» عنوان کتابهای کاوسی است. به بهانه کتاب «موقعیت ننه» که در کمتر از شش ماه به چاپ چهارم رسید و بهتازگی کتاب گویای آن روی پایگاه کتاب گویای ایران صدا در دسترس علاقهمندان قرار گرفته است، با او به گفتوگو نشستیم.
از چه زمانی نوشتن را به صورت جدی شروع کردید؟
جرقه این کار از سال ۱۳۹۰ زده شد و تا حالا توفیق داشتم فقط با یک انگشت، هفت عنوان کتاب تألیف کنم و دو، سه کتاب دیگر هم دارم که در حال تکمیل شدن هستند.
ایده نگارش کتاب «موقعیت ننه» از کجا آمد و چرا با درون مایه طنز؟
به پیشنهاد یکی از دوستانم که میگفت جای طنز در ادبیات پایداری خالی است، به این نتیجه رسیدم که با طنزنویسی، جوانها را با ادبیات پایداری آشنا کنم. تمرکزم روی این موضوع بود که با بیان طنز، جوان امروزی را در مورد دفاع مقدس کنجکاوتر کنم تا سراغ کتابهایی با مضمون جدی هم برود. با چند نفر از دوستانم از اصفهان، شهرضا و شهرهای دیگر استان صحبت کردم و بعد از شنیدن خاطرههای آنها نهایتاً کتاب «موقعیت ننه» با ۶۲ خاطره نوشته شد.
جایگاه طنز بین رزمندهها چطور بود؟
بسیاری از رزمندگان شوخطبع در خط مقدم و حتی در اردوگاههای دشمن با طنازیهای خود سبب بالا بردن روحیه همرزمانشان میشدند. در واقع شوخطبعی آنها سبب میشد، فضای دلهرهآور پشت خاکریز و فضای غمبار اردوگاههای دشمن برای دوستانشان تحملپذیرتر شود. خندهها و شوخیهای آنان نه تنها سبب غفلت آنها از یاد خدا نمیشد، بلکه شرایطی را فراهم میکرد تا با روحیه بهتری دفاع کنند یا با درد اسارت راحتتر کنار بیایند، به باور من، چاشنی طنز همانقدر در بالا بردن روحیه رزمندگان ما تأثیرگذار بود که چاشنی مهمات آنها برای ویران کردن مواضع دشمن کارایی داشت.
با توجه به استقبال خوب مخاطبان از کتاب «موقعیت ننه» آیا باز هم تمایل به نگارش کتاب با مضمون طنز دارید؟
به لطف خدا و توصیه مسئول انتشارات کتاب، تصمیم دارم این کار را ادامه بدهم. حدود ۱۵ خاطره هم به دستم رسیده است که امیدوارم به تعداد ۶۰ یا ۷۰ خاطره برسد تا نوشتن کتاب دوم طنز را شروع کنم.
در مورد «موقعیت ننه» و اینکه چرا اسم این خاطره برای کتاب انتخاب شد هم بفرمایید؟
سال ۱۳۶۱ چند ماه قبل از شروع عملیات محرم، احمد شیروانی به همراه چند نفر از دوستانشان حدود دو ماه میشد، به شهرک دارخوین آمده بودند و فرصت نشده بود به مرخصی بروند. هرچه به دفتر کارگزینی تیپ امامحسین (ع) میرفتند تا مرخصی بگیرند، میشنیدند که تمام مرخصیها لغو شده است. با سماجت زیاد، عاقبت مسئول کارگزینی با مرخصی ۴۸ ساعته آنها موافقت میکند. در شهرک وانت تویوتایی به سمت آنها نزدیک میشود. از رانندهاش میپرسند: «اخوی، این ماشین اهواز نمیره؟» راننده سرعتش را کم میکند و به آنها میگوید: «چرا، بپرید بالا.» دم در، دژبان جلوی ماشین را میگیرد و میپرسد: «اخویا کجا تشریف میبرن؟» یکی از سرنشینان جلو میگوید: «داریم میریم موقعیت مهدی.»
گویا دژبان از قبل آنها را میشناخته، اما متوجه میشود که پنج شش نفر با آنها نیستند. از آنها میپرسد «شما چند نفر کجا تشریف میبرید؟» همان لحظه شیطنت احمد شیروانی گل میکند و با قیافه جدی میگوید: «من تشریف میبرم موقعیت ننه! بقیه رو از خودشون بپرس.»
بغل دستی احمد هم از حرف او خندهاش میگیرد و میگوید «منم میرم موقعیت ننه».
راننده تا حرکت میکند، دژبان با کف دست روی کاپوت ماشین میکوبد و میگوید: «وایسا آقا، این مسخره بازیا چیه؟ موقعیت ننه دیگه کجاست؟ من نمیذارم شما چند نفر از این در برید بیرون.» خلاصه بچهها برگههای مرخصی را نشان میدهند و اجازه خروج میگیرند که دلیل انتخاب عنوان موقعیت ننه برای کتاب هم همین خاطره است.
خودتان هم آدم شوخطبعی هستید؟
در ارتباطاتم با افراد مختلف سعی میکنم شوخطبع باشم، اما بیشتر اوقات در خلوت خودم هستم و در جمعها بیشتر شنوندهام تا گوینده.
از بین کتابهایی که تاکنون نوشتهاید با کدام بیشتر معرفی شدید؟
سهم من از عاشقی.
چرا؟
این کتاب بیان خاطرات خودم و مشکلات جانبازان آسیب نخاعی است که متأسفانه بیشتر مردم از آنها بیخبرند. همین موضوع سبب شد از طرف مخاطبان تماسهای زیادی داشته باشم که با حالت گریه اعلام کنند تا آن زمان از عمق مشکلات جانبازان آسیب نخاعی بیاطلاع بودند.
آیا در کتاب موقعیت ننه از عناصر اغراق و بزرگنمایی هم استفاده کردید؟
من به شدت مخالف این کار برای کتابهای حوزه دفاع مقدس هستم. بهنظرم راوی با بیان واقعیتها باید قهرمان کتاب شود نه با بزرگنمایی و تحریف.
برای توسعه ادبیات طنز در این حوزه چه پیشنهادی دارید؟
فعالان فرهنگی حوزه دفاع مقدس با ایدههای مناسب و کاربردی و حمایت از نویسندگان میتوانند باعث تقویت انگیزه فعالان این حوزه شوند. به نظر من کتابهای حوزه دفاع مقدس از جنبه تربیتی خوبی بهرهمند هستند و میتوان با هدیه دادن این کتابها به اقشار مختلف، آنها را با آنچه در جنگ تحمیلی رخ داده است، بیشتر آشنا کرد. شاید مسئولان فرهنگی با یک آسیبشناسی درست بتوانند انگیزههای رزمندهها بهویژه آزادگان را تقویت کنند که با بیان خاطراتشان در ماندگار شدن حقایق جنگ بیشتر سهیم شوند.
در پایان در خصوص کتاب جدیدتان و اینکه چه زمان به چاپ خواهد رسید، بفرمایید.
در حال حاضر کارهای مقدماتی چاپ کتاب سیراب از عطش انجام شده است که امیدوارم هرچه زودتر راهی بازار شود.
نظر شما