به گزارش خبرنگار ایمنا، پس از چهار ساعت رانندگی در دل جنگلهای بکر شرق مازندران، با آرزوی دیدن آبشاری زیبا و بکر به "سمبی" میرسیم، نیم ساعت پیادهروی کردهایم و حالا به شکافی در میانه دو کوه رسیدیم که زیبایی وصفنشدنی دارد. در سمت راست این رودخانه که به طرف شمال در جریان است، به سمت سلسله آبشارهایی میرویم که در دامنه آن، جمعیتی انبوه در حال لذت بردن از آب و طبیعت هستند.
به آبشار اصلی که میرسیم، گشتی در اطراف سنگها میزنیم و بهدنبال جایی برای اتراق میگردیم، اما در محلهای بساط سیگار و مشروبات الکی عدهای برپا است و مجبور به دور شدن از آنجا میشویم.
هوا که به تاریکی نزدیک میشود، بساط یکی دو گروه از مردان جوان هم اضافه شده است، دو دستگاه پخش یک متری هم آوردهاند دقیقاً زیر پای آبشار ساز کردهاند. نزدیک غروب آفتاب، شرایط خوبی بر محوطه حاکم نیست، همه خانوادهها سعی میکنند از سمت پایین آبشار رفت و آمد نکنند تا با این چند گروه مواجه نشوند. مقایسه میکنم با سفری که به خارج از کشور داشتیم، در یکی از سوپر مارکتها، وقتی داشتند برای گروه خرید میکردند، فروشنده به یکی از مشتریانی که نوشیدنی الکل دار انتخاب کرده بود، میگفت ببر خانهتان بخور! به همین سادگی.
این مقایسهای سطحی و کوچک از دو برخورد با حضور گردشگران غیربومی در مناطقی است که مورد استقبال مسافران قرار میگیرد. اینکه باز هم بگوییم گردشگری مازندران و گردشگر بودن در مازندران پیوست فرهنگی و اجتماعی نیاز دارد، بیانی تکراری است. نیازی که با فرهنگ پیوند خورده است و آنچنان ریشهای و نیازمند برنامه است که نمیتوان تنها نام یک دستگاه را برای آن ذکر کرد.
آمارها نشان میدهد بخشی از اجساد کشف شده در مازندران و قتلهای صورت گرفته که در آن جنازهها رها شدهاند، از اهالی این استان نیستند. آمار غرقشدههای مازندران نیز نشان میدهد که غیربومیها و مسافران سهم بیشتری از این حوادث دارند.
به نظر میرسد امروز با توجه به افزایش حجم مسافرتها و مهاجرتها به این استان شمالی، نیاز به برنامه و محورهایی وجود دارد که تا به امروز به آن پرداخته نشده است، بهویژه در حوزه ولنگاری در گردشگری مازندران، آن هم از حیث رعایت حقوق شهروندی و رعایت حقوق افراد محلی و بومی، به آموزش، برنامهسازی و فرهنگسازی نیاز داریم.
امروز در کنار دغدغه تخریب زیستبوم و محیط طبیعی مازندران به لحاظ حضور حجم انبوهی از مسافران و گردشگران که این استان را محل گذر میبینند، مسئله اجتماعی و فرهنگی نیز دامنگیر مازندران شده است. هشدارهایی که در دهه ۸۰ در استان مازندران از سوی پژوهشگران و اساتید حوزه کشاورزی داده میشد مبنی بر اینکه شاید برای دهههای آینده در مازندران زمینی برای کشت و جنگلی برای دیده شدن وجود نداشته باشد، امروز در حوزه اجتماعی از سوی کنشگران حوزه اجتماعی سر داده میشود.
مشابه رفتارهای اینچنینی در استانهایی با حجم بالای مسافر مانند مشهد، تبریز، کاشان و اصفهان دیده نمیشود. رفتارهای مناسب با شأن و جایگاه این مناطق گردشگری همچنین رعایت آداب و شئون اجتماعی و فرهنگی استانهایی که مسافران را پذیرش میکنند، نه از محل برخوردهای قهری، که به نظر میرسد با محتواسازی هدفمند و هوشمند میسر میشود.
امروز بیش از همیشه به افرادی نیاز داریم که مازندران را مقصد گردشگری خود انتخاب میکنند، پیش از آنکه حوزه اجتماعی و فرهنگی مازندران دستخوش آسیبهایی که از جانب حضور خوشنشینها در روستاها و مناطق طبیعی استان شود، گردشگری باید برنامهمحور پیش رود.
فرهنگسازی از محل برنامهسازی، آموزش از محل رسانه و حتی بیش از همه فرهنگسازی و آموزش در استانهایی که بیشترین مسافر را به مازندران گسیل میکنند، میتواند در حفظ طبیعت و تثبیت وضعیت فرهنگی و اجتماعی این خطه مؤثر باشد.
امروز انبان محتوای فرهنگی و اجتماعی مازندران، خالی از برنامهسازی و برنامهمحوری است و شیوههای روتین و ساده آموزش و اطلاعرسانی برای ۲۰ میلیون نفری که در سال برای ورود آنها به استان احساس رضایتمندی میکنیم، نادیده گرفته میشود تا فرهنگ و جامعه مازندران نیز به سرنوشت ساختوسازهای غیرمجاز در اراضی کشاورزی، جنگلی و سواحل دریای خزر تبدیل شود و پسماندهای فرهنگی و اجتماعی، راهتوشهای برای زیستبوم فرهنگی مازندران باقی نگذارد.
نظر شما