به گزارش خبرنگار ایمنا، ساختمان حزب جمهوری اسلامی در هفتم تیرماه سال ۱۳۶۰ در حالی که برخی از دلسوزترین مسئولان نظام جمهوری اسلامی از جمله وزرای دولت، نمایندگان مجلس و آیتالله بهشتی رئیس دیوان عالی کشور در آن حضور داشتند، توسط نیروهای کوردل منافقین منفجر شد و ۷۲ تن از یاران با وفا و صادق امام خمینی (ره) در کربلای سرچشمه به دیدار حق شتافتند.
آیتالله بهشتی و یارانش با شهادتشان رسواگر خط نفاق گشتند و اصالت و هویت انقلاب را رقم زدند.
در پی این حادثه، مردم انقلابی ایران، در سراسر کشور مجالس عزاداری باشکوهی برگزار کردند و با این کار، نفرت عمیق خود را از دشمنان انقلاب به ویژه منافقان نشان دادند.
به مناسبت فاجعه هفتم تیرماه سال ۶۰ با جواد منصوری، عضو حزب جمهوری اسلامی و اولین فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی به گفتوگو پرداختیم که مشروح آن را در ادامه میخوانید:
فاجعه هفتم تیر سال ۶۰ چگونه به وقوع پیوست؟
جریان معارض و ضد انقلاب از اواسط سال ۵۹ به تدریج به این نتیجه رسید که امکان به قدرت رسیدن در ایران را ندارد لذا فرصت تهاجم ارتش عراق به ایران برای براندازی جمهوری اسلامی را برنامهریزی کرد، از این رو شاهد کارشکنیهایی از طرف بنیصدر و اقدامات موذیانه گروههای ضد انقلاب در جبههها و داخل شهرها به نفع دشمن بودیم.
تا اینکه در چهاردهم اسفندماه ۵۹ در دانشگاه تهران اتفاقی افتاد؛ این اتفاق معنادار به نوعی کودتای نرم علیه جمهوری اسلامی بود اما خنثی شد و نتوانستند به اهداف مورد نظر خودشان برسند. نکته عجیب که شاید نظیر آن در تاریخ نباشد این است که رئیسجمهور و فرمانده کل قوا در رأس مجموعه نیروهای ضد انقلاب قرار بگیرد که این اتفاق در ایران افتاد.
به هر ترتیب انقلاب و جمهوری اسلامی توانست از این توطئه بسیار سنگین و خطرناک عبور کند اما ضد انقلاب و دولتهای حامی آنها طبعاً متوقف نشدند و طرح براندازی را آغاز کردند به این ترتیب که به تعبیر بنیصدر تصور میکردند اگر رأس نظام را هدف قرار دهند و برای مثال ۱۰۰ نفر از مسئولان عالیرتبه کشور را به قتل برسانند کشور دچار هرجومرج و بههمریختگی میشود و مردم به جریان معارض میپیوندند.
تصور گروههای ضد انقلاب این بود که مردم مخالف جمهوری اسلامی هستند و میتوان به آنها این پیام را داد که برای سرنگونی نظام وارد صحنه شوند. بنابراین در پایان اسفند سال ۵۹ نوعی هماهنگی بین گروههای ضد انقلاب، اروپا و آمریکا برای براندازی به وجود آمد و از فروردینماه سال ۶۰ فعالیتها در جهت معارض جمهوری اسلامی بود.
در کشوری که بخشی از آن توسط دشمن اشغال شده بود، رئیسجمهور وقت و گروههای ائتلافی برای سرنگونی نظام با امکانات خود نظام شروع به فعالیت کردند تا اینکه سرانجام به سیام خردادماه ۶۰ رسیدیم و تصور آنها بر این بود که با برنامهریزی بتوانند مراکز حساس را تصرف کنند و به نوعی با کودتا موفق به سرنگونی نظام شوند؛ در سیام خردادماه سال ۶۰ اتفاق غیرمنتظرهای افتاد که در آن علاوه بر نیروهای متشکل انقلابی در سپاه پاسداران، کمیتهها، بسیج و مردم به صورت خودجوش وارد شدند و در مقابل این فتنه عجیب قرار گرفتند و توطئه پیشبینی شده دشمن با شکست مواجه شد.
از اینرو معارضان برای اجرای طرحی که در نظر داشتند، دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی که به صورت هفتگی جلساتی با حضور مدیران سه قوه برای حل مسائل کشور و تبادل نظر در موضوعات مختلف تشکیل میشد را منفجر کردند.
انفجار در ساختمان حزب جمهوری در تاریخ هفتم تیرماه توسط یک عامل نفوذی به اجرا درآمد، از این رو جریان ضد انقلاب تصویری از پس از واقعه در ذهن داشت که با آنچه اتفاق افتاد متفاوت بود.
بخش اطلاعات سپاه و کمیته مرکزی انقلاب اسلامی تا حدودی از وضعیت حرکتهای ضد انقلاب اطلاع داشت اما از اینکه دست به چنین کار بزرگ و عجیبی بزنند و به ظاهر موفق به انجام طرح خودشان شوند، اطلاعاتی نداشت. به ویژه اینکه تا آن زمان اقدامی از یک نفوذی در یک سازمان به ظهور نرسیده بود.
اما حادثه ششم تیرماه نشان داد که جریان ضد انقلاب چه خطی را تعقیب میکند، به هر حال در هفتم تیرماه در حالی که حدود ۶۰ نفر در سالن اجتماعات حزب جمهوری اسلامی جمع شده بودند انفجاری رخ داد که منجر به شهادت شهید بهشتی و ۷۲ تن دیگر شد.
چه زمانی از بمبگذاری در دفتر حزب جمهوری اسلامی باخبر شدید؟
به عنوان عضو شورای مرکزی حزب جمهوری معمولاً در این جلسات شرکت میکردم اما در شب حادثه به دلیل اینکه کاری داشتم و باید میرفتم در یک شرایط استثنایی در آن جلسه شرکت نکردم و زمانی که به منزل رسیدم از واقعه مطلع شدم، بعد خودم را به دفتر حزب رساندم و دیدم چه مصیبت بزرگی اتفاق افتاده است.
به هر تقدیر من و چند نفر دیگر از اعضای شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی هریک به دلایلی در آن سالن نبودیم و از این فاجعه جان سالم به در بردیم.
واکنش مردم در مقابل ترور شهید بهشتی و یارانش چه بود؟
نکته مهم این است که بعد از انفجار واکنش مردم بسیار عجیب بود؛ یعنی روز نهم تیرماه که تشییع شهدا بود از محل دفتر مرکزی حزب جمهوری اسلامی در سرچشمه تا بهشت زهرا میلیونها نفر آمدند و شعارهای تند و احساسی در حمایت از حزب جمهوری اسلامی، مسئولان کشور، جمهوری اسلامی و مقابله با ضد انقلاب سر دادند و با صراحت کامل طرح منافقان را با شکست مواجه کردند.
در واقع هفتم تیرماه ۶۱ اتفاق معناداری بود که ثابت کرد نباید به گروههای وابسته به خارج و ضد انقلاب اعتماد کرد، زیرا آنها به ظاهر خود را طرفدار جمهوری اسلامی نشان میدهند. دیگر اینکه برای اداره کشور باید مسائل را جدیتر و با حسابگری و دقت بیشتری در نظر داشت. بعد از این واقعه حفاظت از شخصیتها در اماکن و مراکز حساس برای جلوگیری از نفوذ افراد و جریانهای معارض افزایش پیدا کرد.
البته معتقدم تا حدودی خوشبینی، سادهاندیشی و ضعف مدیریت باعث شد جریان نفوذ همچنان در دستگاههای جمهوری اسلامی باقی بماند، به گونهای که هشتم شهریورماه ۶۰ فاجعه بزرگی رقم خورد و بقایای آنها در دستگاههای دولتی همچنان باقی ماندند.
تا چه میزان نفوذی بودن کلاهی در روزهای اول برای شما واضح بود؟
شخص خاصی را نمیشناختم اما مطمئن بودم که جریان نفوذ وجود دارد و قرار است خیانتهای بزرگی انجام دهند. به صورت شخصی کسی را شناسایی نکرده بودم. همچنان که در هشتم شهریورماه هم دیدیم که کشمیری به عنوان یک نفوذی دیگر جنایت بزرگی را انجام داد.
نکته حائز اهمیت این است که از اواخر سال ۵۷ بارها به مسئولان گفته بودم که گروههای ضد انقلاب به ویژه سازمان مجاهدین خلق برای رسیدن به اهداف خود هیچ ملاحظه انسانی، قانونی و شرعی ندارند و هر کاری که برای رسیدن به اهداف خود لازم بدانند، انجام میدهند. بسیاری از مسئولان این صحبت من را قبول نداشتند و تصورشان این بود که این افراد مکتب و خط دارند و اینگونه جنایتهای عظیم برای رسیدن به قدرت را مرتکب نمیشوند اما متأسفانه این اتفاق افتاد و بعد از آن تا حدودی مردم و مسئولان نسبت به واقعیت و برنامههای جریانها و گروههای معارض و ضد انقلاب جدیتر شدند و ماهیت آنها بیشتر مشخص شد.
نظر شما