به گزارش خبرنگار ایمنا، فیلم مغز استخوان ابتدا با یک لانگشات از مسیری درون کوه شروع میشود و تماشاگر خودرویی را میبیند که به آرامی پیچهای این مسیر را بالا میآید. سپس سه مرد از خودرو پیاده میشود و درباره موضوعی که مربوط به یک قتل، دختر بیهوش، چالکردن و مهمانی است صحبت میکنند و به جایی در پشت سر دوربین خیره شدهاند. بعد از این سکانس، مخاطب وارد زندگی زوج اصلی داستان میشود و تکثر داستانها و نامتمرکزبودن خط روایی فیلم، از همین ابتدا عیان میشود.
تا اینجا همهچیز طبیعی به نظر میرسد؛ اما وقتی مخاطب با سوال حسین از دکتر مبنی بر اینکه «آن بچه حتماً باید از همان پدر و مادر باشد؟» مواجه میشود، گره داستان نمایان میشود. مشکل اینجا است که پیام، حاصل ازدواج قبلی بهار است و برای اینکه بتواند از طریق روش پیشنهادی دکتر (سلولهای بند ناف جنین)، او را درمان کند، باید از شوهر سابق خود باردار شود.
سوای از این یک ماه، زن بعد از طلاق باید سه ماه صبر کند تا عدهاش تمام شود. در اینجا بهار بهعنوان مادری که حاضر است هر کاری برای نجات پسرش انجام دهد، با یک بنبست و دوراهی سخت روبهرو میشود؛ اینکه همسر مهربان و فداکارش را رها کند و سراغ همسر سابق خود برود و قضیه را با او در میان گذارد، یا اینکه قید آن روش درمانی را بزند و برای شفای فرزندش، به مشیت و معجزه الهی دل ببندد.
طبق گلایهها و اعتراضاتی که بهار ابتدای فیلم به دکتر میکند، مبنی بر اینکه «از من انتظار دارید بشینم دعا کنم تا معجزه بشه؟» یا «پیشنهاد دعا کردن و منتظر معجزه الهی نشستن رو که مادربزرگ من هم بهم گفته بود!» و مواردی از این دست، میفهمیم که او چندان رغبتی ندارد که صبر کند تا ببیند خدا برای او چه سرنوشتی رقم خواهد زد. او عملگرا است و به محض اینکه پیشنهاد دشوار و پرخطر دکتر را میشنود، آرام میگیرد و از دکتر تشکر میکند. چون گمان میکند روزنهای از امید به روی او گشوده شده است. درحالی که اگر در شخصیت بهار، رگههای پررنگی از مذهب و سنت جریان داشت، احتمالاً از خیر آن پیشنهاد میگذشت.
گریز از قانون و ملالتهایش
اما بهار بعد از رجوع به آقای حدادی، موفق میشود تاریخ طلاق را نیز جعل و به چهارماه قبل منتقل کند و این یعنی او خیلی زودتر و راحتتر، نهتنها میتواند از همسر خود جدا شود، بلکه میتواند صیغه شوهر سابق خود شده و از او باردار شود. اینجا دیگر فقط قانون نیست که از سر راه برداشته میشود؛ بلکه مذهب نیز، که برای شخصیت اصلی فیلم کارکردی بهجز دستوپاگیری و مانعزایی ندارد، بهحاشیه رانده میشود.
اصولاً فیلمهایی که در سینمای ایران صفت "اجتماعی" میگیرند، بازی با این قبیل موضوعات و نقد و اعتراض به بوروکراسی ناکارآمد سیستم قضائی کشور را میپسندند و قانون را بهمثابه یک مانع بزرگ بر سر راه شخصیتها بازنمایی میکنند. در این فیلمها، شخصیتی که در مقابل سیستم قرار میگیرد، یا راهی برای دور زدن و بیاثر کردنِ قوانین مییابد، یا نهایتاً تسلیم و منزوی میشود.
در نقطه مقابل لاتاری، فیلم «عرق سرد» (۱۳۹۶) را داریم. شخصیت اصلی فیلم که یک زن فوتسالیست است، میخواهد برای مسابقات بینالمللی به خارج از کشور سفر کند. اما بعد از اینکه شوهرش به او اجازه خروج از کشور را نمیدهد، از تیم کنار گذاشته میشود و تمام تلاشهای چندسالهاش برای رسیدن به این مقام، هدر میرود.
پروتاگونیست و آنتاگونیست
در طول فیلم مغز استخوان ما با سیستمی مواجه هستیم که لزوماً بد، منفی و خبیث نیست، اما در این موقعیت خاص، فقط و فقط کار شخصیتهای اصلی قصه را سخت میکند و کارکردی بهجز مانعزایی ندارد. و این درواقع در تضاد با هدف و کارکرد اصلی این قوانین و ساختارها است؛ چون این مجموعه عظیمِ عقلانی که میتوان آن را بوروکراسی نامید، درواقع با هدف تسهیل، تسریع و سازماندهی فعالیتها و کارهای انسان در جهان مدرن بهوجود آمدهاند. اما امروزه، همانگونه که "ماکس وبر" بیش از یکصدسال پیش در این باره نگران بود، این قوانین نهتنها کمکی به زندگی انسان نمیکنند که از سرعت آن میکاهند و خستگی و پژمردگی را چاشنی زندگی انسان میکنند.
عُرف و مذهب بهمثابه مانع
(ادامه متن تا قبل از تیتر "شهر بیقانون"، بخشهای مهمی از داستانِ فیلم را لو میدهد.)
مجید شوهر سابق بهار است. او بهخاطر قتل و تجاوز در زندان است اما بعد مشخص میشود که او این جرمها را مرتکب نشده و جرم مربوط به یک شبهآقازاده است که مجید با گرفتن پول نسبتاً زیادی، راضی به پذیرفتن جرم او شده است. از این شلوغیهای بیشمار و بیسرانجام فیلم که بگذریم، میرسیم به خود مجید. او فردی است که شخصیتش را میتوان با کلمه کلیدی "غیرت" رمزگشایی و تعریف کرد. او حاضر شده است جرم یک فرد دیگر را بپذیرد تا پول بگیرد و با آن پول خانواده خود را به یک نان و نوایی برساند: برادر خود را از زندان آزاد کند، برای برادرزاده خود ماشینی بخرد تا بتواند با آن کار کند، جهیزیه خواهرزادهاش را خریداری کند و نهایتاً خانه مادر خود را بازسازی کند.
مجید با وجود اینکه در آستانه چوبه دار قرار دارد و چیزی برای از دستدادن و اهمیتدادن ندارد، از حرامزادگی فرزندی که قرار است از این رابطه بهدنیا بیاید صحبت میکند. در اینجا غیرت و فشارهای هنجاری به وی اجازه نمیدهند که با بهار رابطه برقرار کند و فرزندی بیاورد و نهایتاً احتمال مرگ پیام را کاهش دهد. پس، از یک سو بهار را داریم که تعلق مذهبی ندارد و به همین خاطر حاضر است علاوه بر قانون، اصول مذهب را نیز زیر پا گذارد؛ و از طرف دیگر، مجید را داریم که با وجود اینکه لزوماً فردی مذهبی و معتقد نیست، اما بهشکلی غیرمستقیم از مذهب تأثیر میگیرد و مفاهیمی مثل "حرامزادگی" و "ناموسپرستی" مانع آن میشود که به خواسته بهار تن در دهد.
بهار، در واقع فقط میتواند قانون که جنبهای تحمیلی، بیرونی و ساختگی دارد را دور بزند و در برابر مذهب کاری از پیش نمیبرد. نفوذ مذهب در فرایند اجتماعیشدن مجید، باعث میشود او با مکانیسم "خودکنترلی"، از ارتکاب این گناه خودداری کند؛ حتی وقتی که میداند فرزندش در بستر بیماری افتاده است و با این کار، امکان بهبود او افزایش و احتمال مرگ او کاهش مییابد. در چنین مواقعی که پای اعتقادات مذهبی و عُرفی در میان است، یا با مفهومی مثل غیرت سر و کار داریم، حتی مرگ نیز جایگاه خود را از دست میدهد.
شهرِ بیقانون
به قول محمدتقی فهیم، حتی یک آژیر پلیس هم در پسزمینه این صحنهها پخش نمیشود که ما بفهمیم اصلاً امنیت و نظمی در این شهر هست یا نه. در واقع قانون و انضباط در این شهر آنجایی که باید باشد و کار کند، نیست و برعکس در جایی هست که مایه عذاب افراد جامعه است.
فیلم مغز استخوان، از این نظر که سوژهای جدید را برای خود انتخاب میکند و در این راه چالشهای اخلاقی و قانونی پیش روی شخصیتهایش میگذارد، فیلم جالب توجه و قابل بحثی است. اما از نظر تعدد داستانها و بیسرانجامی بیشتر آنها، تمرکز نداشتن بر یک داستان واحد و در نتیجه عقیمماندن بیشتر خطوط روایی، بازی غلوشده برخی بازیگران و منطق ضعیف برخی از اتفاقات فیلم، فیلم قابل نقد و ناقصی است.
مغز استخوان به کارگردانی حمیدرضا قربانی و نویسندگی علی زرنگار ساخته شده است. این فیلم در سیوهشتمین دوره جشنواره فیلم فجر، در دو بخش بهترین بازیگر مکمل مرد برای نوید پورفرج و بهترین فیلمنامه برای علی زرنگار، نامزد شد. بابک حمیدیان، پریناز ایزدیار، بهروز شعیبی، نوید پورفرج و جواد عزتی از جمله بازیگران حاضر در این فیلم هستند.
نظر شما