روایت خروش یک نسل عاشورایی

در نسل شاعری که با سلاح شعر به پاسبانی از میراث شیعه پرداخت، فرزندانی قدم به این دنیا گذاشتند که با خون سرخ خود وضو ساختند و زیر رگبار خصم به ستایش معشوق مشغول شدند.

به گزارش خبرنگار ایمنا، استاد صغیر اصفهانی را نباید تنها به اشعار معروفش درباره حضرت علی (ع) یا مرثیه‌های عاشورایی جاودانه که از او در اذهان نقش بسته است، شناخت؛ از این شاعر مطرح دیار نصف‌جهان، خاندانی به یادگار مانده است که در همان مسیر عشق به اهل بیت (ع) گام گذاشتند و لبیک‌گوی «هل من ناصر ینصرنی» حسین زمان شدند.

«عباسعلی»، «احمد»، «حسنعلی» و فرزندان آنان با آغاز جنگ تحمیلی و حمله بعثی‌های از بن‌مسلح‌شده به خاک وطن، لباس جهاد را پوشیدند که نشان دهند در مکتب صغیر اصفهانی تربیت شده‌اند، شاعری که خود نیز با سلاح شعر نقش مؤثری در پاسبانی از میراث شیعه ایفا کرده بود. دختران این خاندان هم، شیر زنان جبهه‌های غرب و جنوب کشور در سال‌های ۶۰ و ۶۱ نام گرفته و گوش به فرمان امام خمینی (ره) در نقش نیروی امدادگر در کردستان حضور یافتند.

صفحات دفتر زندگی خاندان صغیر، آکنده از خاطرات رشادت‌ها و حماسه‌های آنان در دوران دفاع‌مقدس است، خاطراتی که علی صغیرا، نوه مرحوم صغیر اصفهانی روایت‌گر آن می‌شود که به تماشای فصل درخشانی از ایثار این خانواده بنشینیم.

«مهدی صغیرا»، جانباز ۷۰ درصد، نخستین فرزند این خاندان است که مدال ایثار را بر سینه آویخت، او که با آغاز جنگ تحمیلی راهی جبهه شده بود، در سال ۶۱ و در عملیات محرم از ناحیه کمر قطع‌نخاع شد. یکی دیگر از فرزندان «عباسعلی» نیز موفق به کسب نشان افتخار شده است، آن هم نشان شهادت که در هیچ واژه‌ای نمی‌گنجد؛ شهادت، پربارترین و عمیق‌ترین و بالقوه‌ترین واژه‌ای است که از قداست و شکوه و نورانیت و جذبه والای خاصی برخوردار بوده و نموداری از تکامل ایمان و عمل صالح است، همان ایمان و عمل صالحی که صغیر اصفهانی هم خود و هم فرزندانش را به آن آراسته بود که در زمان مناسب رخ نشان دهد.

«حمیدرضا» سن زیادی نداشت، اما به گونه‌ای پرورش یافته بود که نمی‌توانست با خیال راحت به تماشای تجاوز دشمن بنشیند، سلاح جهاد بر دوش انداخت و قدم در میدان مبارزه گذاشت. «ام الرصاص» همان میعادگاهی بود که «حمیدرضا» را مفتخر به نشان شهادت کرد، او یکی از غواصان دست بسته عملیات کربلای چهار بود که سال‌ها بعد به آغوش وطن بازگشت.

حمیدرضای ۱۸ ساله زمانی شهادت را در بر گرفت که یک برادرش در بیمارستان و یک برادر جانباز قطع نخاعی بود، اما همه این فداکاری‌ها نتوانست او را از رفتن به صحنه نبرد بازدارد، خواهر «مهدی» و «حمیدرضا» نیز مدال جانبازی بر گردن آویخته است، مدالی که نشان می‌دهد در خاندان صغیر، زنان دوشادوش مردان در راه دفاع از وطن از بذل جان دریغ نورزیده‌اند.

«رسول» یکی از دیگر از فرزندان این خاندان است که در عملیات محرم شهید شد، از همان شهدایی که در روز تشییع به یاد ماندنی ۲۵ آبان بر روی دستان مردم اصفهان به سوی جایگاه ابدی روانه شدند. او تنها ۲۰ سال داشت، اما آن‌چنان به اخلاق حسنه مزین بود که همه خاندان صغیر روی فرزند «احمد» قسم می‌خوردند.

فرزندان «حسنعلی» نیز، هم‌قدم با پدر، عموها و پسرعموها راهی جبهه شده بودند، حضور در جلسات قرآن و روضه‌خوانی که جایگاه ثابتی در برنامه‌های این خاندان داشت، آنها را به گونه‌ای بار آورده بود، که نمی‌توانستند نسبت به حمله بعثی‌ها به خاک وطن بی‌تفاوت باشند.

«محسن» در عملیات رمضان از ناحیه چشم مجروح شد و «محمد» در عملیات کربلای پنج آسمانی شد، آخرین شهید خانواده صغیر تنها ۱۵ سال داشت و همان راهی رفت که بیشتر استاد صغیر رفته بود، شاعری که از همان کودکی چنان در مراقبه زیست که تا پایان عمر این موهبت را از او نگرفتند، بلکه روز به روز بر منزلت او افزودند.

بیان خاطرات رشادت‌ها و مجاهدت‌های خاندان صغیرا به خوبی گویای ایثاری است که در این خاندان دست به دست شده است.

کد خبر 573753

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.