۱۲ اردیبهشت ۱۴۰۱ - ۱۳:۳۰
آقازاده‌ای از جنس شهادت

دوازدهم اردیبهشت‌ماه، سالروز تولد شهید«جهاد عماد مغنیه» است، آقازاده‌ای از خاندان شهادت که مسیر پدر و عموهای شهیدش در مبارزه با صهیونیست‌ها را پیمود و در نهایت نیز مزد گام نهادن در این مسیر را با شهادت گرفت.

به گزارش خبرنگار ایمنا، شهید جهاد عماد مغنیه در سال ۱۹۹۱ در طیربا لبنان متولد شد. پدرش، «عماد مغنیه»، نام برادر شهیدش در مبارزه با صهیونیست‌ها را برای وی انتخاب کرد.

در طول سال‌های جنگ داخلی سوریه، حزب‌الله توانست به کمک ایران و سوریه زیرساخت‌های «جولان» را به دست گیرد و پایگاه مهمی در آن جا دایر کند. مسئول اول این پایگاه شهید جهاد مغنیه، پسر شهید عماد مغنیه بود.

اولین‌بار وقتی مردم با چهره جهاد مغنیه آشنا شدند، که او در مراسم ختم والده شهید سلیمانی شرکت کرده بود. فرزند خوش سیمای حاج رضوان درست پشت سر سردار ایستاده بود و به میهمان خوش‌آمد می‌گفت. گاهی شانه‌های سردار را می‌بوسید و سردار گاه بر می‌گشت و با او نجوا می‌کرد. رابطه صمیمانه حاج قاسم و این جوان او را در کانون توجهات قرار داد. سردار گاه او را به بعضی از میهمانان معرفی می‌کرد و آنها با لبخند او را در آغوش می‌کشیدند.

روز یکشنبه یازدهم ژانویه بود، همه بچه‌ها و نوه‌ها به مناسبت ولادت حضرت رسول اکرم (ص) به یک میهمانی بزرگ در منزل پدربزرگ (پدر همسر شهید عماد مغنیه) دعوت بودند.

از همه نوه‌ها درخواست شده بود برای این جلسه، صحبتی کوتاه آماده کنند و در چند جمله بگویند که برای سال جدید میلادی چه برنامه‌ای دارند؟ همه نوه‌ها صحبت کردند. هرکس صحبت می‌کرد، بقیه خوب گوش می‌دادند که از برنامه او آگاه شوند. سپس راجع به برنامه‌های یکدیگر اظهار نظر می‌کردند. تا اینکه نوبت به جهاد رسید.

همه مهمان‌ها نگاهشان را به جهاد دوخته بودند. آنها می‌ترسیدند مبادا صحبت‌های جهاد به گوششان نرسد یا کلمه‌ای از آن را نشنوند. حق هم داشتند؛ چراکه او تحصیلات عالیه خود را در رشته مدیریت و در یکی از بهترین دانشگاه‌های منطقه یعنی دانشگاه آمریکایی بیروت (LAU) می‌گذراند. از همه اینها گذشته، او تربیت یافته فرمانده شهید «عماد مغنیه» بود؛ همان «حاج رضوانی» که با رهبری نظامی حزب‌الله لبنان در جنگ با رژیم صهیونیستی افسانه شکست‌ناپذیری این رژیم را در هم شکست؛ همان مرد اسطوره‌ای مقاومت که ۲۳ سال سرویس‌های جاسوسی آمریکا و رژیم صهیونیستی در پیدا کردنش ناتوان بودند. همان که پلیس فدرال آمریکا برای کشتن وی ۵ ملیون دلار مژدگانی تعیین کرده و بعد از مدتی آن را به ۲۵ میلیون دلار افزایش داده بود.

جوانی که همه چیز تمام است. هم شور جوانی را دارد و هم حکمت پیران را! جوانی که فقط ۲۴ بهار را پشت سر گذاشته، اما صحبت‌هایش همچون مردان پا به سن گذاشته، بوی پختگی می‌دهد.

پس چرا نباید اعضای فامیل برای شنیدن سخنان او این‌گونه سراپا گوش نباشند، اما جهاد با گفتن تنها یک جمله، همه را غافلگیر کرد؛ او گفت: من برنامه‌ام برای سال بعد را هفته آینده می‌گویم.

سایر اعضای فامیل نسبت به این موضوع معترض بودند و می‌گفتند: جهاد شرایطی که برای همه مساوی گذاشته شده را قبول ندارد. آنها به شوخی می‌گفتند: شاید جهاد طرحی برای آینده ندارد. خلاصه هر کس به شوخی چیزی می‌گفت، اما جهاد بر حرف خود اصرار می‌ورزید و می‌گفت برنامه‌اش را هفته آینده خواهد گفت.

درست یکشنبه هفته بعد دوباره همه اعضای فامیل خانواده در همان محل هفته پیش، دور هم جمع شدند، اما این بار خانه مملو از کسانی بود که برای هم‌دردی با خانواده مغنیه آمده بودند. بله! برنامه‌ای که جهاد از آن صحبت می‌کرد، شهادت بود.

مادربزرگ که دیگر غم از دست دادن این عزیز دلش را به درد آورده بود، بغض لبریزش را با خواندن لالایی بیرون ریخت و گفت: جهادم! چه زود از بینمان پر کشیدی، چه زود به آرزویت رسیدی و ادامه داد: الحمدلله که سرنوشت این خاندان شهادت است. شهادت هم هدیه‌ای است که خدا به اولیای خاصش می‌دهد. آخر جهاد، چهارمین گل پرپر شده خانواده مغنیه بود.

کد خبر 572476

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.