به گزارش خبرنگار ایمنا و بر اساس یادداشتی از محمود فروزبخش، بزرگ بودن شاعران از آنجا میآید که در خاطرات ثبت میشوند وگرنه بزرگی را در صنایع ادبی و بدیع بودن کلمات نباید دید. اگر سعدی و حافظ پابرجا ماندند این نه به آن معنا که ما سعدی و حافظ را پاس داشتهایم بلکه به آن معناست که ما صدها سال است که میخواهیم مانند آنها فکر کنیم و به عبارت دیگر گویی آنها هستند که ما را پابرجا نگه داشتهاند و گویی ثبات و بقای ما بر تارک هستی بنا بر این قاعده است که ما جا پای آنها بگذاریم و بر صراط ایشان باشیم.
وقتی میگوئیم صغیر اصفهانی یعنی نام شاعری که بیش از سایرین بر اذهان ماند و گذشت روزگار هنوز سرودههای او را از خاطر محو نکرده است. شاعری که ۱۲۷۳ شمسی به دنیا آمد و ۸۷ سال در جمع اصفهانیها زیست. اگر از زندگانی او بپرسید باید بگویم مردی بود به شدت عادی که با شغل نساجی امرار معاش میکرد و در کارگاه خود چندین کارگر نیز کار میکردند.
صغیر مرد هر روزه کوچه و خیابان بود هر چند سرش پایین بود و مدام در حال مراقبه و تفکر بود. گاه گاهی قلمی از جیبش بیرون میآمد و شعری که به ذهنش نوشته بود را مینوشت. به شدت بداهه گو بود. این صفت را از همان دوران کودکیاش داشت و به این خاطر صغیر خطابش میکردند که از دوران کودکی و زمانی که طفلی صغیر بود، شعر میگفت. دیگر در میان آشنایان و نزدیکان هم توانمندی او زبانزد شده بود.
اما نام آوری او تنها به دایره خاصی محدود نمیشد. صغیر در قلب مردم اصفهان جای داشت. این مهم نه به خاطر اشعار فراوانی بود که در دیوانش موجود است و نه به خاطر قوت ادبی او. بلکه بیشتر به خاطر محتوای اشعار او بود و منظور از محتوای اشعار، همه ابیات او نبود. هر چند که او در دایره گستردهای از مفاهیم شعر سرایی کرده بود و گویی در شعر او کلام، تفسیر، حدیث و از همه مهمتر اخلاق دیده میشود و گاه انسان حیران میشود که چگونه فردی با این سوابق نداشته در تحصیلات به چنین فهمی از علوم اسلامی نائل شده است.
آری صغیر یک عارف بود و به شدت اخلاقی، اما معروف بودن صغیر به خاطر اخلاق و عرفانش نبود زیرا در شهر او کم عارف و استاد اخلاق پیدا نمیشود.در میان روحانیت از یک سو و صوفیه از سوی دیگر، مدعیان این گونه فضائل پیدا میشدند. صغیر همچنان شاعر بود و به واسطه شعر او بود که در تاریخ اصفهان کبیر شد.
به اصل بحث بازمی گردیم و به اصل قصه اشاره میکنیم. صغیر از آنجا شنیدنی شد که برای اهل بیت شعر میگفت و او در مورد ائمه اطهار شعر فراوان گفت اما صغیر را بیشتر به اشعارش در مورد امام علی (ع) میشناسند و در کنار آن مرثیههای عاشورایی جاودانه باقی مانده است. این راز ماندگاری صغیر است وگرنه از حیث شعر میتوان گفت که محتوای اندیشهای اشعار او بر فن شاعری او غلبه داشته است و در میان مفاهیم متعددی که به رشته نظم درآورده، توجه اصلی مخاطب عام به همان اشعار اهل بیت بوده است و در میان این اشعار آنچه ورد زبان مردم کوچه و بازار بوده همانهایی است که در مورد سوگ و ماتم اباعبدالله (ع) سروده شده است. به علاوه آنکه نام صغیر در نار نامهایی چون ولایت و غدیر میدرخشد.
غدیر و ولایت دقیقاً همان نقاطی است که صغیر در آن مقطع خاص تاریخی روی آن دست گذاشت و به عنوان پاسبانی از میراث شیعه نقش ایفا کرد. در زمانهای که آشوب بازار دوره آخر قاجار است و ایران اشغال و قحطی را تحمل میکند و ایده مشروطه به ثمر نمینشیند و سپس وارد دوران پهلوی اول میشویم و قرار است ماشین توسعه آمرانه از روی پیکر فرهنگ بومی ما عبور کند و در زمانه پهلوی دوم که تشیع به شدت بی دفاع است و مدرنیزاسیون و غرب گرایی همه جا خوش رقصی میکنند حالا نوبت شاعر است.
شاعری که باید سلاح در دست بگیرد و از هویت دفاع کند یا آنکه مانند یک بنا آجر روی آجر بگذارد و از برای حفاظت از میراث دیوار بکشد. صغیر به سراغ اصل ولایت است. یا بهتر بگوییم او را به آن سمت کشاندند و او به نوعی برگزیده بود.
از همان کودکی چنان در مراقبه زیست که تا پایان عمر این موهبت را از او نگرفتند، بلکه روز به روز بر منزلت او افزودند. آری سخن از اصل ولایت به میان آمد؛ اصلی که اصل تمامی اصولی است و پایه تمامی معارف دین. صغیر درست دست بر همین نکته گذاشت و از همین رهگذر نگهبان قلعه دین و دنیای مردم روز و شام شد.
نظر شما