به گزارش خبرنگار ایمنا، فقر یکی از گستردهترین مشکلات جوامع انسانی است و عمری به درازای زندگی بشر دارد، فقر در اشکال مختلف و به درجات متفاوت، در همه جوامع انسانی یافت میشود و در جوامع توسعه یافته، از دامنه گستردهتری برخوردار است. از سوی دیگر، وجود فقر به خصوص اگر گستردگی زیادی نیز داشته باشد، غالباً زمینهساز بروز انحرافات اجتماعی و بستر مناسبی برای وقوع جرم و جنایت است.
در واقع فقر پدیده ناخوشایند اجتماعی به طور ذاتی یک مشکل و آسیب است، اما به این معنا نیست که تمام افرادی که زیر خط فقر زندگی میکنند، افرادی نابسامان و برای اجتماع مشکلساز هستند، فقر زمینهساز بروز آسیبهای اجتماعی است که باعث ایجاد زمینه کجروی در افراد میشود.
مهمترین مسئله در بروز آسیبهای اجتماعی
آسیبشناسان اجتماعی تاکید دارند با بررسی هر یک از آسیبهای اجتماعی از جمله تنفروشی، روسپیگری، دزدی باید گفت بروز این آسیبها به دلیل فقر است. با وجود فقر در جامعه افراد نیز توانایی تطبیق خود با شرایط کنونی را ندارند. این امر میتواند جزو ضعف کارکردهای فرهنگی کشور تلقی شود، اما برخی اندیشمندان از جامعه اسلامی انتظار دارند تا افراد با حفظ آبرو در مقابل ناملایمات ایستادگی کرده و تن به بیعزتی ندهند.
این امر در شرایطی انتظار مناسبی از افراد جامعه است که در عرصههای فرهنگی به جد در این زمینه فعالیت شده باشد و دین به عنوان یک پایه اساسی در نسل جوان و نوجوان کشور نهادینه باشد، در غیر این صورت وقتی افراد توانایی تأمین معاش خود و خانواده خود را ندارند به طور طبیعی روحیه و نشاط لازم را برای پذیرش اصول ایدئولوژی دین، مذهب و اخلاق را از دست میدهند و در این شرایط هم مذهب و هم عزت انسان مورد آسیب قرار میگیرد.
در این شرایط افراد تحقیر شده و چارهای جز پیوند با آسیبهای اجتماعی ندارند، با بررسی هر یک از آسیبها میتوان گفت که هیچ فردی به خودی خود به سراغ تکدیگری، اعتیاد، روسپیگری نمیرود، بلکه این آسیبها به دلیل عدم تمکن مالی و مشکلات اقتصادی در سطح بالایی قرار دارد. در اصل بین وضعیت اقتصادی افراد و آسیبهای اجتماعی تهدید کننده آنها رابطه مستقیم وجود دارد.
فقر، مادر آسیبهای اجتماعی
فقر با بسیاری از مسائل و آسیبهای اجتماعی از جمله بیماریهای روحی و روانی، افزایش مرگومیر، شکست تحصیلی، انواع هنجارشکنیها و قانون گریزیها، خشونت، پرخاشگری، اعتیاد، جرم و مصرف دارو ارتباط دارد، وقتی جامعهشناسان و کارشناسان مسائل اجتماعی به بررسی علل و عوامل بروز آسیبهای اجتماعی در جامعه میپردازند در نهایت به فقر میرسند و از آن به عنوان مادر آسیبها یاد میکنند.
به طور کلی باید در نظر داشت که فقر با بسیاری مسائل و آسیبهای اجتماعی از جمله ضعف، تندرستی، افزایش مرگومیر، بیماری روانی، شکست تحصیلی، جرم و مصرف دارو ارتباط معناداری دارد. از این رو شاید بتوان گفت که فقر به طور ذاتی یک مشکل و آسیب است، اما بدین معنا نیست که تمام افرادی که زیر خط فقر زندگی میکنند، افرادی نابسامان و مشکلساز برای اجتماع هستند.
به عبارت سادهتر فقر زمینه ساز بروز آسیبهای اجتماعی است اما خود به معنی آسیب اجتماعی نیست چرا که بسیاری از افراد فقیر در جامعه زندگی میکنند که نه تنها آسیبی برای جامعه نیستند بلکه در مقابل تأثیرات مثبتی در پیشبرد اهداف اجتماعی بر عهده دارند. از سوی دیگر باید یادآور شد که فقر در هر جامعهای به عنوان یک مشکل و آسیب شناخته میشود که باعث ایجاد کشش و زمینه بروز کجرویها در افراد خواهد شد، اما با این وجود نمیتوان گفت که تمام افراد فقیر مشکلساز هستند، بلکه فقر به عنوان یک آسیب اجتماعی میتواند بستر بروز بسیاری از ناکامیها را فراهم کند.
تحقیقات نشان میدهد هر گاه افراد بنا به هر دلیلی شغلی مناسب نداشته باشند و یا اینکه از نظر اقتصادی در تنگنا قرار داشته باشند با ایجاد کوچکترین مساله بدترین بازتاب اجتماعی را از خود نشان میدهند به گونهای که در بیشتر موارد شاهد ایجاد دعوا و نزاع هستیم، هر چند در این مجال باید یادآور شد که ریشه اصلی تمام آسیبهای اجتماعی بیشتر در فقر و بیکاری است به گونهای که هرچه میزان فقر و بیکاری افزایش یابد آمار آسیبهای اجتماعی نیز بیشتر خواهد شد.
کودکان فقیر؛ قربانیان ناتوان
از دهه شصت میلادی تاکنون سهم کودکان متأثر از فقر بیشتر و بیشتر شده است، کودکان کمترین انتخاب و توانایی را برای تغییر اتفاقاتی که برایشان میافتد دارند. آنها برای کمک کردن به خانوادههایشان کاری نمیتوانند بکنند و اجباری هم به آن ندارند. تا زمانی که میتوانند به خوبی روی دو پای خود بایستند، تقریباً شش سالگی، آن وقت وارد کار کودکان میشوند.
تقریباً همه تأثیرات ممکن فقر بر زندگی کودکان تأثیر دارد. زیرساختهای ضعیف، بیکاری، فقدان خدمات اولیه و درآمد بر نداشتن تحصیلات، تغذیه بد، خشونت در خانه و بیرون از آن، کار کودکان، انواع و اقسام بیماریها منعکس میشود.
رفتار ضداجتماعی کودکان
یکی از تأثیرات فقر بر رشد کودکان این است که باعث میشود رفتار ضداجتماعی داشته باشند که به عنوان وسیله محافظت روانی در مقابل محیط خشن اطرافشان عمل میکند. تبعیض و محرومیت اجتماعی معمولاً آنها را به خشونت بیشتر و کنترل نفس کمتر در واکنش به اتفاقات استرسزا مجبور میکند. آنها که در کودکی معمولاً مورد سوءاستفاده قرار گرفتهاند، رویکرد سازنده ضعیفتری برای کنار آمدن و برخورد با مشکلات دارند.
این رفتارها در طول رشد بیشتر و بیشتر به عمق شخصیت آنها نفوذ کرده و معمولاً قابل بهبودی نیستند. این تأکیدی بر اهمیت اقدام سریعتر برای بالا بردن سطح زندگی کودکان است. سیاستگذاران باید درک کنند که نه فقط درآمد بلکه محیط اجتماعی کودک به طور کل (والدین، خشونت در مدرسه، مسکن، بهداشت، آب و غذای سالم) نقش مهمی در تاثیرپذیری از فقر دارند.
تأثیر فقر بر سلامت روانی کودکان
بزرگ شدن در فقر کودکان را در معرض سطوح بالاتری از استرس قرار میدهد که میتواند به مشکلات روانی در زندگی آینده منجر شود. محققان گزارش کردهاند، کودکانی که در فقر بزرگ شدهاند با احتمال بیشتری به کاهش در حافظه کوتاهمدت فضایی دچار میشوند. این مطالعه همچنین نشان داده است که چنین کودکانی به نظر میآید بیشتر در معرض رفتارهای ضدجامعه و خشن مانند قلدری کردن باشند.
کودکان فقیر بیشتر از همتایان خود در خانوادههایی با درآمد متعادل احساس فقر میکنند. البته نیازی به توضیح نیست که همه کودکان رشدیافته در فقر چنین نیستند، فقط خطر بالاتر است. چیزی که از این پژوهش معلوم میشود این است که اگر شما در فقر به دنیا آمده باشید در خطر سیری قرار دارید که احتمال درگیر شدنتان با مشکلات روانی بیشتر است.
اثرات روانی منفی ناشی از رشد یافتن در فقر شاید ریشه در استرس داشته باشد. با فقر شما در معرض بسیاری از استرسها قرار میگیرید. هر کسی در زندگی خود استرس دارد ولی خانوادههایی با درآمد کم بیشتر با این معضل درگیرند. این مسأله فقط در مورد کودکان صادق نیست بلکه خانوادههایشان نیز چنین هستند، بنابراین تراکم زیادی از استرس وجود خواهد داشت.
گرایش زنانه شدن فقر
هر چند فقر واقعیتی تلخ است و زن و مرد هم نمیشناسد اما فقر در زنان، ابعاد و عمق بیشتری دارد و میتواند نقطهای بر آغاز بسیاری از آسیبهای اجتماعی و تهدیدی برای سلامت کل جامعه باشد. در مورد نیازهای اساسی، امروزه نسبت به پنجاه سال پیش زنان کمتری در شرایط فقر زندگی میکنند اما درواقع سهم زنان در فقر جهانی بسیار بالاتر رفته است.
به این گرایش زنانه شدن فقر میگویند، این هم یکی دیگر از تأثیرات غیرقابلانکار فقر است. از سویی نرخ جمعیت زنان سرپرست خانوار در دهههای اخیر رشد گستردهای داشته است. در کنار افزایش نرخ رشد جمعیت، این گروه تغییرات کیفی مانند تغییر ترکیب سنی، تحصیلی، درآمدی و فقر اقتصادی را نیز تجربه کردهاند که مسائل مبتلا به آنان را به مرور از یک پدیده اجتماعی نسبتاً طبیعی به موضوع اجتماعی از جنس آسیب تبدیل کرده است.
کارشناسان امور اجتماعی و جامعهشناسان بر این باورند که طی یک دهه گذشته زنان هم فقیرتر شدهاند و هم میزان فقر مطلق در میان آنها بیشتر شده است. بنا به گفته جامعه شناسان تعداد زنان سرپرست خانوار بیکار افزایش داشته و علاوه بر این نیز شمار زنان بیخانمان و اصطلاحاً کارتنخواب و حاشیهنشین نیز رو به افزایش گذاشته است.
زنانی که به دلایل مختلف مسئولیت سرپرستی خانوار را عهده دار شدهاند، آنچه که در این خصوص باید مورد توجه قرار گیرد این است که تنها بخشی از این زنان سرپرست خانوار همسر خود را بر اثر مرگومیر از دست دادهاند و بخش قابل توجهی از این زنان کسانی هستند که بر اثر برخی آسیبهای اجتماعی از جمله طلاق، اعتیاد همسر و یا زندانی شدن همسر عهده دار مسئولیت سرپرستی خانوار شدهاند.
به عبارتی بخشی از زنان که اکنون مسئولیت سرپرستی خانوار را بر دوش دارند خود قربانی معضلات و مشکلاتی اجتماعی هستند که بدون داشتن شغل و درآمد خاصی، مسئولیت بیشتری که همان تأمین نیازهای خانواده و فرزندان است را هم عهدهدار شدهاند که اینها نیازمند کمک و حمایتی فراتر از مستمری نهادهای حمایتی هستند.
به نظر کارشناسان امور اجتماعی، زنانی که مهارت و توانمندی لازم برای به دست آوردن شغلی که تأمینکننده درآمد و نیاز خانواده تحت سرپرستی خود را ندارند، به ناچار وارد بازار کار غیر رسمی و ناامنی میشوند که مقدمه برای ورود آنها به چرخهای از آسیبهای اجتماعی است.
نظر شما