بهمن رافعی بروجنی، در مردادماه سال ۱۳۱۵ در بروجن متولد و در خانوادهای باسواد و اهل قلم بزرگ شد. پدر و مادرش هر دو باسواد، پدربزرگش شاعر، خوشنویس و نوازنده و مادربزرگش پزشک عمومی بود. او جرقه ذوق ادبیات در زندگی خود را تأثیر تربیت پدر و مادر خود و شاهنامهخوانی شبانه همراه با آنها میدانست و از کودکی زمانی که در دبستان جمالآبادی بروجن درس میخواند، انشا مینوشت.
داستان انتخاب تخلص جاوید برای رافعی
تخلص استاد بهمن رافعی «جاوید» بود. او داستان نامگذاری تخلص خود را چند سال قبل در مستند "هنوز بر لب من ناسرودههایی است" که درباره او ساخته شد، اینگونه تعریف میکرد:
«یک روز زنگ تفریح در حیاط مدرسه نشسته بودم. سالهای بعد از جنگ جهانی دوم و حضور آلمانها در ایران بود و در بروجن موتوربرقی از آلمانها جامانده بود که در کوچه مدرسه، فردی آن را تعمیر میکرد. من با دیدن این موتوربرق ناخودآگاه در ایام کودکی شعری به ذهنم رسید: ای خاک به فرقت، با آن کارخانه برقت!
شعرم را که خواندم، بچهها خوششان آمد و شروع به تکرار آن کردند. مدیر مدرسه با عصبانیت در حیاط آمد و علت سروصدا را جویا شد. همگی به سمت من اشاره کردند. مدیر من را به دفتر برد و قرار شد تا حسابی تنبیه شوم. در همان لحظه معلم ادبیاتمان از راه رسید و گفت شاید این بچه استعدادی در زمینه شاعری داشته باشد و از مدیر خواهش کرد که من را تنبیه نکند.
مدیر برای آزمایش استعداد ادبی من بیتی از حافظ به دستم داد و گفت یک هفته وقت دارم که شعری هم قافیه با شعر حافظ بسازم. ۱۰ روز بعد به مدرسه رفتم و شعر را تحویل آقای مدیر دادم و او گفت که از همان روز که شعر خواندن من را در حیاط مدرسه دیده تخلص «جاوید» را برایم انتخاب کرده است و این شد که تا آخر تخلص ادبی من تنها همان کلمهای که مدیرمان برایم انتخاب کرده بود باقی ماند.»
از گلزار جاوید تا عروج در ۸۵ سالگی
استاد بهمن رافعی، بعد از فارغالتحصیل شدن در دانشسرای عمومی، شغل معلمی را انتخاب کرد و همزمان، اولین کتاب شعر خود به نام «گلزار جاوید» را نوشت. چند سال در همان دبستانی که خود از آن دانشآموخته شده بود تدریس کرد و سپس به اصفهان آمد. در اصفهان علاوه بر تدریس، در دانشگاه اصفهان رشته ادبیات میخواند و لیسانس گرفت. بعد از بازنشستگی به تدریس فیلمنامهنویسی در انجمن سینمای جوان و داستاننویسی در حوزههای هنری و شعر در انجمن ادبی جوان آموزش پرورش پرداخت و در انتشار مجلّه ادبی جوانه» (از انتشارات انجمن ادبی جوان) نقش بسیار مهمی داشت.
او داستاننویسی را نیز پس از فارغالتحصیلی از دانشکده ادبیات دانشگاه اصفهان آغاز کرد و اولین مجموعه داستان او با نام «انتظار» در چاپخانه مشعل به چاپ رسید که بلافاصله از طرف سازمان اطلاعات و امنیت کشور توقیف و ۲۳ صفحه از آن حذف شد.
استاد رافعی در تشویق شاعران و داستاننویسان و راهنمایی و اصلاح آثار آنان تلاش کرده و چندین سال در مسابقات و جشنوارههای مختلف داوری کرده است. اشعار او از همان آغاز برخلاف اشعار اغلب سرودههای شاعران اصفهان دارای مضامین نو و فضاهای تازه بوده و به عقیده خودش ثمره کنارهگیری از انجمنهای ادبی، تلاش و مطالعه مستمر او بوده است.
از بهمن رافعی داستان «انتظار» و مجموعه شعرهای «اگر این ماهیان رنگی نبودند»، «بیعشق، ما سنگ ما هیچ»، «سالهای ابری» (به لهجه بروجنی)، «گلجون و لیشمانیا» (شعر کودک) و «روشنی در قفس ماندنی نیست» بهجا مانده است.
به گزارش ایمنا، استاد بهمن رافعی بروجنی در ۲۲ آذرماه سال ۱۴۰۰ در سن ۸۵ سالگی جان سپرد.
نظر شما