رانندگی در مسیر پر پیچ و خم مشکلات

در جوامعی مانند ایران معمولا مردان نان‌آور خانواده هستند اما عرف جامعه ایرانی با اشتغال زنان مخالفتی ندارد و آنچه موجب می‌شود سرپرستی آنها به عنوان یک مسئله اجتماعی شناخته شود مشکلاتی است که بر سر راه سرپرستی زنان به وجود می‌آید و باعث می‌شود این قشر به عنوان قشری آسیب‌پذیر شناخته شوند.

به گزارش خبرنگار ایمنا، هر روز صبح زندگی آغاز می‌شود اما برای زنان سرپرست خانوار که باید برای فرزندانشان هم مادر باشند و هم پدر، زندگی چهره‌ای متفاوت دارد، بیشتر مشکلات زنان سرپرست خانوار از نوع اقتصادی است که آنها را فرسوده می‌کند و به تبع آن فشار روحی و روانی بسیاری بر آنها وارد می‌شود، بسیاری از مشکلات و آسیب‌هایی که در حوزه زنان دیده می‌شود ناشی از فشارهای اقتصادی است.

معصومه رضوانی یک زن سرپرست خانوار است که دو دهه قبل و در سن ۱۷ سالگی همسرش را از دست داد و از سال ۸۸ تاکنون، راننده تاکسی ویژه بانوان است. او که زندگی خود و دو فرزندش را تأمین می‌کند، به خبرنگار ایمنا می‌گوید: ۱۳ سال پیش که اتفاقی سوار تاکسی بانوان شدم، آنقدر از این شغل خوشم آمد که هنوز نتوانسته‌ام آن را کنار بگذارم و سراغ شغل دیگری بروم که هزینه‌های زندگی خود و خانواده‌ام را تأمین کند." مشروح این گفت‌وگو را در ادامه می‌خوانید:

چطور شد که سراغ شغل رانندگی رفتید؟

از وقتی یادم هست رانندگی را دوست داشتم، یادم هست در سن بسیار پایین با ماشین پدرم رانندگی را یاد گرفتم، بعد ازدواج کردم اما در سن ۱۷ سالگی شوهرم فوت کرد و سرپرست خانواده شدم، دو فرزند داشتم و برای اینکه سرپرستی فرزندانم به خانواده همسرم واگذار نشود، مجبور شدم کار کنم. همسرم در سال ۱۳۷۱ فوت کرد و برای گذران زندگی اول سراغ شغل آرایشگری رفتم اما حرف و نقل‌های دیگران باعث شد خانواده‌ام اجازه ندهند این کار را ادامه دهم.

آن زمان یک پسر دو ساله و یک دختر چهار ماهه داشتم و طی یک دوره کوتاه به سختی خیاطی را یاد گرفتم، با هر سختی که بود چندین سال شغل خیاطی را ادامه دادم اما عاشق رانندگی بودم و دوست داشتم در مسابقات رالی شرکت کنم یا راننده اتوبوس شوم. در سال ۷۵ گواهینامه گرفتم و کمابیش با ماشین پدرم رانندگی می‌کردم. سال ۸۷ بود که یک روز در خیابان منتظر تاکسی بودم آن زمان تازه تاکسی‌های ویژه بانوان افتتاح شده بود، سوار یکی از آنها شدم و از خانم راننده شرایط ورود به این کار را پرس‌وجو کردم، او برایم توضیح داد که یک سال است تاکسی بی‌سیم بانوان افتتاح شده و مرا راهنمایی کرد که چطور ثبت‌نام کنم.

چگونه رانندگی را شروع کردید و این شغل چه سختی‌هایی برای شما داشت؟

سال ۸۸ موفق شدم که ماشین بخرم و مراحل قانونی کار را انجام دهم و از آبان‌ماه همان سال شروع به کار کردم. آن زمان شغل خوبی بود، تاکسی‌های اینترنتی نبودند و یکسری از خانواده‌ها از اینکه با تاکسی ویژه بانوان، بچه‌هایشان را به کلاس درس یا ورزش بفرستند خیلی استقبال می‌کردند، بسیاری از سرویس‌های مدارس را ما انجام می‌دادیم و بیشتر با خانواده‌ها سر و کار داشتیم، اما چند سال گذشت تا اینکه شرکت دچار مشکلاتی شد و شرایط کار ما بسیار افت کرد، مثلاً وقتی بی‌سیم‌ها خراب می‌شد کسی آن را درست نمی‌کرد و بعد هم تاکسی‌های اینترنتی به وجود آمدند که چون قیمت بسیار کمی داشتند، تاکسی‌های دیگر از جمله ما که ویژه بانوان بودیم، کم کم مسافرانشان را از دست دادند.

خلاصه شرایط برایمان خیلی سخت شده بود تا اینکه کرونا آمد و می‌توانم بگویم شغل‌مان را نابود کرد به ویژه اوایل که همه نگران بیماری بودند و بیشتر مسافران ما ترجیح دادند از خودروی شخصی استفاده کنند. سال اولی که کرونا وارد ایران شد ما اصلاً کار نمی‌کردیم و تعطیل شدیم در حالی که بدهی‌هایی داشتیم و برای ما که سرپرست خانواده بودیم شرایط خیلی سختی به وجود آمد.

برخی همکاران که شرایط بهتری داشتند و توانستند خودروهایشان را عوض کنند، از این شغل بیرون رفتند اما من این شرایط را نداشتم و با وجود همه سختی‌ها به کار ادامه می‌دهد، از یک طرف هنوز مدارس کامل باز نشده است و از طرفی هم ۱۲ سال گذشته و نه خودم و نه خودرویی که با آن کار می‌کنم، آن انرژی و توان گذشته را نداریم.

این شغل، سختی‌های خودش را دارد از همه بدتر اینکه هنوز در جامعه ما جا نیفتاده است که یک زن هم می‌توانند راننده و نیروی فعالی باشد، هنوز به راننده زن بی‌احترامی می‌کنند، حتی اگر مقصر باشند، این مشکلات همیشه بوده اما چاره‌ای جز ادامه کار نداریم، خیلی دوست دارم خودروی خودرا بفروشم و از این شغل بیرون بیایم اما شرایط ورود به کار دیگری را ندارم.

در تاکسی اینترنتی هم کار می‌کنید؟

چون درآمد این شغل جوابگوی بدهی‌های خانه و خرج زندگی ما نمی‌شود، بعضی مواقع که کارم کم باشد یا در تاکسی بانوان خبری از مسافر نباشد، در مسیر اصفهان به شاهین شهر، اینترنتم را روشن می‌کنم و مسافر می‌گیرم اما این طور نیست که فقط در تاکسی اینترنتی کار کنم، بیشتر وقتم را در تاکسی بانوان هستم.

از درآمد تاکسی‌های اینترنتی راضی هستید؟

برخی می‌گویند درآمد تاکسی‌های اینترنتی خوب است، اما این طور نیست، چون اول اینکه درصد کمسیون تاکسی‌های اینترنتی بسیار بالا و بین ۱۶ و نیم تا ۱۸ درصد است، یعنی مسافری که ۲۷ هزار تومان کرایه بپردازد، شاید کمتر از ۲۰ هزار تومان آن به راننده برسد، آن هم با ترافیکی که بین ساعت ۱۱ تا یک و نیم بعدازظهر وجود دارد، جابه‌جایی مسافر در شهر اصلاً به صرفه نیست، دوم اینکه وقتی به مقصد می‌رسند باید مدتی منتظر مسافر باشند بنابراین راننده و ماشین چند ساعت بیشتر درگیر کار هستند و ماشین زودتر فرسوده می‌شود، آن هم با این لوازم یدکی بی‌کیفیتی که در بازار وجود دارد.

از اینها گذشته، شاید این شغل برای آقایان خوب باشد که وقتی از سر کار به خانه برمی‌گردند، همه چیز مهیاست تا غذایی بخورند و استراحت کوتاهی کنند و دوباره به کار برگردند اما خانمی که سرپرست خانواده است و تمام مسئولیت‌های زندگی از کوچک‌ترین تا بزرگترین آنها را به عهده دارد، نمی‌تواند مثل یک مرد سر کار باشد و درآمد داشته باشد، هر روز قبل از بیرون آمدن از خانه باید درگیر کارهای خانه باشد وگرنه شب که برمی‌گردد، مجبور است خسته به همه کارها رسیدگی کند و چون به اندازه کافی استراحت نکرده نمی‌تواند بیشتر از سه چهار ساعت سر کار بماند.

تاکنون زیر پوشش هیچ نهاد حمایتی نبودید؟

خیر، به هیچ عنوان، چون مستمری خیلی کمی از همسرم داشتم و غرور خودم هم اجازه نمی داد، دنبال اینکه جایی تحت پوشش باشم نرفتم، خودم کار می‌کنم و فرزندانم هم با وجود تمام مشکلات آنقدر درآمد دارند که دستشان در جیب خودشان باشد، پسرم در شغل پوشاک بود که کارگاهشان به دلیل کرونا تعطیل شد، چند ماهی است دوباره سر کار رفته اما درآمد حداقلی دارد که فقط جوابگوی مخارج خودش است و نمی‌توانم از فرزندانم انتظار کمک داشته باشم. به این دلیل که در جوانی بیوه شدم، از سن خیلی کم وارد جامعه شدم و با کوچک و بزرگ افراد؛ از خانواده خودم تا اقوام برای مستقل بودن جنگیدم، این شرایط به من آموخت که از هیچکس انتظار کمک نداشته باشم چون گاهی باعث سوءتفاهم برای افراد می‌شود و بعد از مدتی هم خودم دیگر نمی‌توانستم به هر کسی اعتماد کنم و کمکی بخواهم.

تا به حال تصادف هم کرده‌اید؟

هشت ماه قبل از اینکه ماشین بخرم، یعنی نوروز ۸۸ بود که در جاده علویجه تصادف خیلی سنگینی کردم، آن زمان چهار پنج نفر از بچه‌های اقوام و آشنایان را سوار کرده بودم و از مهمانی برمی‌گشتیم که در جاده علویجه تصادف کردیم، ماشین امانت بود و همه مسافران هم آسیب دیدند، خانواده‌هایشان می‌توانستند از من شکایت و طلب خسارت کنند اما چون بدترین آسیب در این تصادف را دختر خودم دید، این کار را نکردند ولی مجبور شدم هم تاوان خسارت ماشینی که امانت گرفته بودم را با قرض و بدهی پرداخت کنم و تا مدت‌ها بعد هم درگیر درمان دخترم بودم.

وقتی دخترم عمل شد، سال آخر دیپلمش بود و چون نمی‌توانست به مدرسه برود مجبور شدم برایش معلم خصوصی بگیرم تا از درس و مشقش جا نماند و روزهای امتحان هم از خانواده و اقوام ماشین قرض می‌گرفتم و او را به مدرسه می‌بردم و با این دردسرها بالاخره دیپلم گرفت. سال ۸۹ را کامل کار کردم تا بدهی‌های تصادف را بپردازم تا اینکه یک سال بعد پزشکان تشخیص دادند اگر دخترم هرچه سریع‌تر در تهران عمل نشود، دچار آسیب جدی و قطع نخاع می‌شود. هزینه عمل ۵۰ میلیون تومان بود و همه زندگی‌ام را به حراج گذاشتم حتی تصمیم گرفتم کلیه‌ام را بفروشم تا مخارج عمل را تهیه کنم که پسردایی‌ام به کمکم آمد و این پول را به ما قرض داد که هنوز هم نتوانسته‌ام آن را پس بدهم.

با این همه مشکلاتی که در زندگی داشتید، از هیچ جا حمایتی نشدید؟

از هیچ جا کمک نگرفتم و تنها کسی که ما را حمایت کرد اول خدا و بعد هم پسردایی‌ام بود که هزینه عمل دخترم را به من قرض داد. چون سابقه بیمه همسرم خیلی کم بود، از زمان فوتش تاکنون ما حداقل مستمری را دریافت می‌کنیم که اکنون حدود سه میلیون تومان است و جوابگوی مخارج زندگی یک خانواده سه نفری با این بدهی زیاد نیست.

این تصادف باعث نشد برای رانندگی دچار مشکل شوید؟

آن سال که تصادف کردم، گفتند دیگر نمی‌توانی رانندگی کنی چون پنج کودک در ماشینم بودند که همگی آسیب دیدند. نمی‌دانم درست بود یا اشتباه، اما هرچه بود رانندگی را ادامه دادم چون آن را دوست دارم و هنوز هم وقتی اعصابم از جایی ناراحت است، سوار ماشین می‌شوم و دوری در خیابان‌های شهر می‌زنم حالم بهتر می‌شود.

چه حسی از رانندگی را دوست دارید؟

الان دیگر از ترافیک و پادرد خسته‌ام اما قبلاً رانندگی را بیشتر دوست داشتم، من بین دو فرزند پسر به دنیا آمدم و این شور و شوق پسران خانواده و اقوام برای گرفتن گواهینامه و رانندگی باعث شد من هم همراهشان شوم اما فکر می‌کنم جرقه یاد گرفتن رانندگی در ذهنم زمانی خورد که از اطرافیان شنیدم برای یک خانم اتفاقی افتاده و چون خانم رانندگی بلد بوده، توانسته است خودروی شخص را بردارد و از معرکه فرار کند یا خانمی که باردار بوده و توانسته خودش را به بیمارستان برساند. آن زمان بود که پیش خودم فکر کردم باید رانندگی را یاد بگیرم. هنوز هم رانندگی را دوست دارم نمی‌توانم روی صندلی شاگرد کنار کسی بنشینم باید عقب بنشینم چون از رانندگی دیگران ایراد می‌گیرم.

از سختی کار برای زنان سرپرست خانوار، کدام آزاردهنده‌تر است، مشکلات اقتصادی یا برخورد اطرافیان؟

به نظرم بدترین موضوع در کنار سخت‌گیری‌های بانک‌ها و مؤسسه‌های قرض‌الحسنه برای پرداخت وام که کار را برای ما بسیار سخت می‌کند، مشکلات فرهنگی است به ویژه زمانی که با نگاه‌های سنگین افراد هنگامی روبه‌رو می‌شوم و مجبورم به تعویض روغن یا مکانیکی بروم. اوایل خیلی اذیت می‌شدم چون سنم کم بود و خانواده خودم هم جزو همین افرادی بودند که ایراد می‌گرفتند ولی کم کم خواهرانم ازدواج کردند و بچه‌هایشان بزرگ شدند و متوجه شدند که من مجبورم در جامعه باشم. اوایل برایشان خیلی سخت بود که ببینند من راننده تاکسی شده‌ام وقتی با ماشین پدرم به منزل اقوام می‌رفتیم کنایه می‌زدند و کسر شأن خود می‌دانستند اما الان همه خانم‌ها و دخترانشان رانندگی می‌کنند. به نظرم ممکن است مشکلات اقتصادی کم و بیش حل شوند اما مشکلات فرهنگی همچنان آزار دهنده هستند.

کد خبر 545966

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.