به گزارش خبرنگار ایمنا، لیلا اگرچه با مجید اختلاف داشت اما گاهی با او تماس میگرفت تا احوال مادر پیرش را بپرسد که نزد مجید و همسر صیغهای او زندگی میکرد. حدود دو سال از آخرین تماس تلفنی با مادرش میگذشت اما بعد از آن هر بار که از تهران با مجید تماس میگرفت او به طور آشکار خواهرش را دست به سر میکرد و هربار بهانهای میآورد تا لیلا نتواند با مادرش صحبت کند. «مادر خواب است!»، «مادر بیمار است»، «مادر حال گفتوگو ندارد!» همه اینها نشانهای برای قطع تماس تلفنی بود، تا جایی که دیگر آشوبی در دل لیلا برپا شد و احساس عجیبی او را به مشهد کشاند. وقتی صبح در پایانه مسافربری از اتوبوس پیاده شد بیدرنگ به طرف بولوار توس به راه افتاد، جایی که مجید در خانهای اجارهای و در کنار مادرش زندگی میکرد.
او چند سال قبل به آن خانه ویلایی نقلی در خیابان نجف ۴۷ آمده بود به همین دلیل پس از مدت کوتاهی جستوجو مقابل در آهنی کوچک منزل یک طبقه ایستاد. ضربان قلبش تندتر شده بود و دلشوره عجیبی وجودش را میلرزاند. در میان همه این نگرانیها، زنگ قدیمی منزل کوچک را به صدا درآورد اما فرد غریبهای در حیاط را گشود و لحظاتی بعد مشخص شد که مجید پاییز سال گذشته، منزل اجارهای دربست را تخلیه کرده و به مکان دیگری رفته است اما کسی از محل سکونت جدید او خبر نداشت.
همسایگان که نگرانی را در چشمان زن جوان میدیدند، تلاش کردند به او کمک کنند اما این تلاشها به نتیجه نرسید. مجید هم که متوجه شده بود، خواهرش از تهران به مشهد آمده است تا با مادرش دیدار کند، دیگر پاسخ تماسهایش را هم نمیداد. حالا لیلا برای یافتن مادر، آواره کوچه و خیابان شده بود تا شاید اثری از محل سکونت برادر ۵۱ سالهاش پیدا کند. چند روز از این ماجرا گذشت ولی او نتوانست نشانی از مادر پیرش بیابد. دیگر چارهای برایش باقی نمانده بود که با تسلیم شکوائیهای دست به دامان قانون شد تا مادر گم شدهاش را پیدا کند.
گزارش این ماجرا از سوی مأموران کلانتری معراج مشهد به دستگاه قضائی ارسال شد و با توجه به اهمیت موضوع، در شعبه ۲۰۸ دادسرای عمومی و انقلاب مورد کنکاشهای قضائی قرار گرفت. قاضی دکتر صادق صفری که سطور این گزارش عجیب را بررسی میکرد، ناگهان روی جملهای خیره ماند "اگرچه نمیتوانستم با مادرم به صورت تلفنی صحبت کنم ولی برادرم تصاویری از مادرم را از طریق فضای مجازی برایم ارسال میکرد! "
وی که حالا «ظن به جنایت» را در سایه روشن این گزارش میدید، با صدور دستورات محرمانهای برای ردیابی مجید این پرونده را به منظور پیگیری تخصصی در اختیار کارآگاهان اداره جنایی پلیس آگاهی خراسان رضوی قرار داد. طولی نکشید که گروهی از کارآگاهان با نظارت و راهنماییهای سرهنگ کارآگاه جواد شفیع زاده رئیس پلیس آگاهی خراسان رضوی، وارد عمل شدند و به تحقیق غیر محسوس در این باره پرداختند. کارآگاهان در اولین مرحله از رصدهای اطلاعاتی، بررسی سوابق و موقعیت اجتماعی مجید را در دستور کار قرار دادند که مشخص شد او از چند سال قبل به استعمال مواد مخدر صنعتی روی آورده است و کنار زنی معتاد به نام «الف» زندگی میکند.
پس از انجام یک سری فعالیتهای اطلاعاتی، عملیات دستگیری مجید با صدور دستوری ویژه از سوی قاضی صفری آغاز شد و بدین ترتیب گروهی از کارآگاهان با هدایت و فرماندهی مستقیم سرهنگ سلطانیان رئیس اداره جنایی، بررسیهای پلیسی را برای یافتن محل سکونت وی ادامه دادند اما در میانه تحقیقات، شیوه عملیات با نظر سرهنگ کارآگاه شفیع زاده، تغییر کرد و آنان عملیات پوششی را در دستور کار قرار دادند.
کارآگاهان پس از یک تماس تلفنی موفق شدند با وی برای دیدار حضوری قراری بگذارند تا درباره یک موضوع ویژه گفتوگو کنند اما وقتی مجید با این تصور به بولوار فردوسی آمد، ناگهان خود را در محاصره کارآگاهان دید و دستگیر شد. با انتقال متهم به مقر انتظامی، بازجوییهای تخصصی از وی شروع شد. او که سعی میکرد خونسردی خود را حفظ کند در پاسخ به این سوال سروان اسماعیل عظیمی مقدم افسر پرونده که پرسید مادرت الان کجاست؟ با آرامش کامل گفت: او سال گذشته بر اثر ابتلاء به بیماری کرونا جان داد و در همان جایی که کروناییها را دفن میکنند، مادر مرا هم در آنجا دفن کردند.
این جمله او که نمیدانست کجا و چگونه مادرش را دفن کردهاند، سرآغاز رویارویی با یک معمای پیچیده جنایی شد. حالا دیگر مجید در برابر سوالات تخصصی قاضی دکتر صادق صفری قرار گرفته بود و در مخمصهای خود ساخته دست و پا میزد. او برای رهایی از این سوالات، هر بار داستانی دروغین را بازگو میکرد تا اینکه ناگهان در اتاق بازجویی اداره جنایی پلیس آگاهی فریاد زد: «رهایم کنید او خودش مرد، من هم جسدش را در حیاط منزل اجارهای دفن کردم!»
این همان جملهای بود که چندین ساعت بازجوییهای فنی را به نتیجه رساند. دقایقی بعد با دستور قاضی ویژه قتل عمد مشهد، گروهی از امدادگران آتشنشانی مشهد در کنار کارآگاهان پلیس آگاهی عازم بولوار توس شدند. صاحبخانه قبلی مجید که او را تیمپوزن خطاب میکرد اجازه داد تا جستوجوهای پلیسی در منزل وی انجام شود. امدادگران آتشنشانی در حالی مشغول حفر گوشههایی از این منزل ویلایی نقلی شدند که مجید مدعی بود آن روزها شیشه و سه دود (نوعی مواد مخدر صنعتی) مصرف میکردم و محل دفن جسد مادرم را دقیق به خاطر ندارم!
بالاخره کاوشهای آتشنشانان در حضور قاضی ویژه قتل عمد، پس از چند ساعت به نتیجه رسید و آنان بعد از حفر حدود دو متر از کف حیاط در نزدیکی سرویس بهداشتی به بقایای پیکر پیرزن ۷۵ ساله رسیدند که با لباسهایش دفن شده بود. در حالی که بقایای جسد از درون خاک بیرون کشیده میشد اما مجید فقط نظارهگر این صحنه تلخ بود و حتی اشکی در چشمانش جاری نشد.
این مرد ۵۱ ساله درباره چگونگی ماجرای تلخ دفن مادرش اظهار کرد: من او را نکشتم! مادرم نزد من زندگی میکرد و هزینهها و مخارج خودش را میپرداخت اما او خودش به تنهایی نمیتوانست به سرویس بهداشتی برود، به همین دلیل گاهی توان کنترل خودش را نداشت و موجب اذیت و آزار من میشد. من هم آن روزها با «الف» زندگی میکردم که در عقد موقت من بود. با وجود این، مادرم را در حیاط منزل نگهداری میکردم تا فرشها یا لحاف و تشکهای منزلمان را آلوده نکند.
متهم به قتل ادامه داد: آبان سال گذشته و در یک روز پاییزی مادرم روی تشک در حیاط نشسته بود که برایش یک لیوان چای بردم اما بعد از مدتی که به داخل حیاط بازگشتم، با تعجب دیدم که مادرم افتاده و نفس نمیکشد. نبض او را گرفتم ولی دیدم که یخ زده و جانی ندارد! در عین حال من توان پرداخت هزینههای کفن و دفن او را نداشتم به همین دلیل در حالتی که شیشه مصرف کرده بودم، چالهای در حیاط کندم و او را همانجا دفن کردم. بعد هم آن منزل را تخلیه کردم و به جای دیگری در همان منطقه رفتم و به زندگی ادامه دادم اما هر از گاهی به کنار در حیاط آن منزل میآمدم و آنجا برای مادرم فاتحه میخواندم تا اینکه ابتدای امسال راهی زندان شدم و چندین ماه در زندان بودم. همسر صیغهای ام نیز در همین مدت مرا ترک کرد و به مکان نامعلومی رفت.
به دنبال اعترافات و اظهارات متهم این پرونده، وی با صدور قرار قانونی در اختیار کارآگاهان اداره جنایی قرار گرفت تا بررسیهای تخصصی درباره زوایای پنهان ماجرای تلخ مرگ یک مادر ادامه یابد. از سوی دیگر نیز به دستور قاضی شعبه ۲۰۸ دادسرای عمومی و انقلاب مشهد، بقایای جسد پیرزن برای تعیین علت دقیق مرگ به پزشکی قانونی انتقال یافت.
تاکسی سمند محموله دردسرساز داشت
سرهنگ سیدجلیل موسوی فرمانده انتظامی خوی اظهار کرد: مأموران انتظامی ایستگاه بازرسی ایواوغلی - خوی حین کنترل خودروهای عبوری به یک دستگاه سمند تاکسی مشکوک شده و آن را توقیف کردند.
وی اضافه کرد: در بازرسی مأموران انتظامی ۳۶۵ ثوب البسه قاچاق اعم از کاپشن و شلوار مردانه و بچگانه خارجی، ۳۹ جفت کشف خارجی، ۵۳ عدد انواع لوازم آرایشی و بهداشتی، ۹ عدد کیف، دو ثوب پتوی روتختی، دو ثوب زیر پایی و ۹۸۰ گرم پودر کراتین کشف و ضبط شد.
فرمانده انتظامی خوی ادامه داد: کارشناسان ارزش ریالی کالاهای کشف شده را ۹۵۰ میلیون ریال برآورد کردهاند. در این رابطه یک دستگاه خودرو سمند تاکسی توقیف و یک نفر متهم دستگیر و پس از تشکیل پرونده مقدماتی جهت سیر مراحل قانونی تحویل مقام قضائی شد.
سرهنگ موسوی گفت: مردم در صورت مشاهده هرگونه قاچاق کالا و ارز، مراتب را به سرعت از طریق فوریتهای پلیس ۱۱۰ اطلاع دهند.
شبنم با وضعیت نامناسب کنار خیابان بود
دختر ۲۲ سالهای که مدعی بود به دلیل مصرف تعدادی قرص مخدردار حالت طبیعی مناسبی ندارد، درباره سرگذشت تلخ خود، اظهار کرد: ۱۳ ساله بودم که پدر و مادرم را مجبور کردم تا برایم گوشی تلفن هوشمند بخرند. آن روز به محض آنکه گوشی را به دست گرفتم، لبخندزنان وارد فضای مجازی شدم و به جستوجو در کانالها و شبکههای اجتماعی پرداختم. یک هفته بعد با پسری آشنا شدم که اهل بندرانزلی بود. روابط تلفنی و پیامکی من و منصور ادامه داشت به طوری که دلباخته او شدم.
دو ماه بعد از این آشنایی در فضای مجازی خانواده منصور به خواستگاریام آمدند و من که او را دوست داشتم با برگزاری یک مراسم ساده به عقدش درآمدم و خیلی زود برای آغاز زندگی مشترک عازم بندرانزلی شدم ولی هنوز چهاردهمین بهار زندگیام را جشن نگرفته بودم که همسرم را در حال استعمال مواد مخدر صنعتی دیدم و تازه متوجه شدم منصور به مصرف شیشه اعتیاد دارد و خانوادهاش برای آنکه او را به مسیر درست زندگی بازگردانند تصمیم گرفته بودند منصور را داماد کنند تا شاید با شروع زندگی مشترک اعتیادش را ترک کند.
اشک ریزان با مادرم تماس گرفتم و ماجرای اعتیاد همسرم را بازگو کردم. مادرم که میدانست این ازدواج فرجامی ندارد، توصیه کرد فقط با یک دست لباس به مشهد برگردم. من هم همه جهیزیه و داراییام را در بندرانزلی رها کردم و به تنهایی به خانه پدرم برگشتم چرا که پدرم به مواد مخدر سنتی اعتیاد داشت و مادرم مخارج زندگی ما را تأمین میکرد. او کاملاً به زندگی فلاکتبار با یک مرد معتاد آگاهی داشت و میدانست ادامه زندگی من با منصور امکانپذیر نیست. به همین دلیل بعد از یک سال بالاخره به طور غیابی از منصور طلاق گرفتم ولی در خانه پدرم نیز اوضاع مناسبی نداشتم چرا که پدرم همواره پای بساط مواد مخدر نشسته بود و برادر بزرگم نیز بر اثر معاشرت با دوستان ناباب در گرداب مواد افیونی دست و پا میزد.
در این میان فقط مادرم در خواربار فروشی کوچک خودمان زحمت میکشید تا به این زندگی آشفته سروسامانی بدهد. از سوی دیگر من هم که به شدت احساس تنهایی میکردم با دختران بی بندوبار و زنان مطلقهای آشنا شدم و مدام اوقات خودم را در پارتیهای مختلط شبانه سپری میکردم. من هم خیلی زود وارد گروه آنها شدم و شبهای زیادی را در باغهای بولوار شاهنامه سپری میکردم تا اینکه پنج سال قبل در یکی از همین پارتیها با اسد آشنا شدم.
او یک سال از من کوچکتر بود اما خانواده خوبی داشت. من و اسد وارد یک رابطه عاشقانه شدیم و در بیشتر پارتیها با یکدیگر شرکت میکردیم. علاقه من و او به یکدیگر هر روز بیشتر میشد و اوقات فراغتمان را در کنار یکدیگر میگذراندیم. این ارتباط عاشقانه پنج سال طول کشید تا اینکه فهمیدم اسد با دختر عمهاش ازدواج کرده است چرا که خانواده او مخالف ازدواج من و اسد بودند. آنها اعتقاد داشتند اختلافات شدید فرهنگی، طبقاتی و اجتماعی از یک سو و اختلاف سنی و همچنین مطلقه بودن من از سوی دیگر از جمله دلایلی است که این ازدواج را به شکست میکشاند و پایانی جز طلاق و جدایی نخواهد داشت.
اسد هم که مانند گذشته بر اساس احساسات عاطفی و هیجانات دوران نوجوانی تصمیم نمیگرفت مرا رها کرد و به دنبال سرنوشت خودش رفت. از حدود یک ماه قبل که این حادثه رخ داد من هم به شدت دچار ناراحتیهای روحی و روانی شدم به طوری که مجبور بودم داروهای اعصاب و روان مصرف کنم ولی باز هم دوستان نابابم را فراموش نکردم و به رفاقت با آنها ادامه دادم.
در این میان به یک عطاری رفتم و با خرید چند قرص مخدردار راهی پارک ملت شدم تا با دوستانم ملاقات کنم. آنجا چند قرص را به یکباره مصرف کردم که شاید روزگار تلخ را از خاطرم ببرد. دقایقی بعد با پیشنهاد دوستانم به سمت شهرک نجفی حرکت کردیم اما در طول مسیر آرام آرام اوضاع جسمانی من به هم ریخت و عوارض شدید قرصها نمایان شد. دوستانم که ترسیده بودند، پیکر مرا در کنار خیابان رها کردند و از آنجا گریختند. در حالی که وضعیت نامناسبی داشتم، نیروهای گشت کلانتری نجفی مرا پیدا کردند.
با صدور دستوری ویژه از سوی سرگرد مهدی کسروی رئیس کلانتری نجفی، بلافاصله اقدامات درمانی و مشاورههای روان شناختی برای بازگرداندن این زن جوان به مسیر درست زندگی آغاز شد.
انهدام باند سارقان اماکن دولتی و خصوصی
کامیار چهری رئیس پلیس آگاهی فرماندهی انتظامی استان مرکزی، اظهار کرد: در پی وصول شکایتی مبنی بر سرقت از تجهیزات پزشکی از مطب یکی از پزشکان در شهرستان اراک و دیگر سرقتهای مشابه از اماکن خصوصی و دولتی در این شهرستان، بررسی موضوع به صورت ویژه در دستور کار کارآگاهان اداره مبارزه با سرقت پلیس آگاهی استان قرار گرفت.
وی افزود: در انجام تحقیقات تخصصی کارآگاهان پلیس، سرنخهایی از وقوع سرقتهای مورد نظر از سوی یک باند سه نفره از سارقان سابقه دار با یک دستگاه خودروی سواری در این پرونده به دست آمد.
رئیس پلیس آگاهی فرماندهی انتظامی استان مرکزی ادامه داد: با تعاملات اطلاعاتی انجام شده و استعلامات صورت گرفته از شماره پلاک خودروی سارقان، مخفیگاه این افراد شناسایی و همگی آنان در عملیاتی در شهرستان اراک دستگیر شدند.
وی با اشاره به توقیف خودروی سارقان و انتقال آن به پارکینگ، اظهار کرد: در تکمیل تحقیقات کارآگاهان پلیس، سرانجام افراد دستگیر شده با مشاهده اسناد و مدارک موجود به ۲۰ فقره سرقت از اماکن خصوصی و دولتی در شهرستان اراک و فروش اموال سرقتی به دیگر همدستشان اعتراف کردند.
چهری با بیان دستگیری دیگر همدست این افراد که در خرید اموال مسروقه با آنان همکاری داشت، ادامه داد: تمامی اموال سرقت شده از قبیل انواع تجهیزات پزشکی، یک دستگاه پمپ کف شور قالیشویی، تعداد هشت دستگاه تلفن همراه و نیز تعداد زیادی موتور مختلف دینام، کولر و …در بازرسی از مخفیگاه این خریدار اموال مسروقه کشف و پس از شناسایی مالباختگان به آنها تحویل داه شد.
وی با اشاره به معرفی سارقان دستگیر شده در این عملیات پلیسی به دستگاه قضائی، افزود: عدم توجه به توصیههای پلیس و کوتاهی در استفاده از وسایل حفاظتی برای نگهداری از اموال از عواملی است که زمینهساز وقوع سرقت میشود، که لازم است شهروندان در پیشگیری از سرقت بیش از پیش، توصیههای پلیسی را مورد توجه قرار دهند.
ضربات قمه به گردن مدیر و دست معلم
ایرج بیت الهی مدیرکل آموزش و پرورش هرمزگان اظهار کرد: ساعت ۱۶ روز ۳۰ آذر دو یا سه نفر با بالا رفتن از دیوار مدرسه دبیرستان ادیب در بندرعباس وارد محوطه این مدرسه میشوند که بلافاصله سرایدار مدرسه متوجه موضوع میشود و ورود این افراد که قمه به همراه داشتهاند را به مدیر مدرسه اطلاع میدهد.
وی افزود: مدیر مدرسه بلافاصله به سمت این افراد رفته و جویای علت ورود آنها به مدرسه میشود که با گردنگشی و رفتار تند این دو یا سه نفر مواجه میشود و آنها ابراز میکنند که برای دیدن فامیل و دوستشان وارد مدرسه شدهاند و لذا مدیر از معاون مدرسه میخواهد که با ۱۱۰ تماس بگیرند و در این حین، با قمه به سمت گردن و دست مدیر مدرسه (آقای سعدی کناری) حملهور میشوند و پس از چند ضربه، متواری میشوند.
به گفته مدیرکل آموزش و پرورش هرمزگان، معلمان مدرسه بلافاصله مدیر مدرسه را به بیمارستان شهید محمدی منتقل میکنند و وی پس از پیگیریهایی به دلیل نبود تخت و وضعیت نامناسب بیمارستان در بخش آیسییو بستری میشود. حال معلم پس از دو روز بستری بهبود نسبی یافته و وضعیت نسبتاً مناسبی دارد اما باید تحت عمل جراحی قرار گیرد و به نظر میرسد که تاندون دست وی پاره شده است.
همچنین پلیس اعلام کرده که دو نفر را در این زمینه دستگیر کرده و پیگیری برای روشن شدن ابعاد این حمله اراذل گونه به مدیر یک مدرسه که از جمله چهرههای سلیم و امین میان معلمان و فرهنگیان استان است، ادامه دارد.
نقشه شوم یک زوج برای مردم شهر
سرهنگ علی قیصری رئیس پلیس آگاهی فرماندهی انتظامی استان مازندران اظهار کرد: در پی ارجاع پرونده کلاهبرداری با شیوه و شگرد استفاده از سند مجعول و فروش مال غیر، مراتب در دستورکار اداره عملیات ویژه پلیس آگاهی استان قرار گرفت.
وی افزود: در تحقیقات پلیسی اداره مبارزه با جعل و کلاهبرداری از مالباخته مشخص شد، احدی از مشاوران املاک، قطعه زمین دستدارمی واقع در شهر ساری را به شاکی پرونده معرفی و پس از تشریفات صورت گرفته، شخصی به همراه همسرش به عنوان فروشنده زمین با ارائه فروشنامه و سند مالکیت در مشاور املاک حاضر و قرارداد خرید زمین به مبلغ جمعاً ۱۰ میلیارد و ۸۰۰ میلیون ریال در سه فقره چک بابت ثمن معامله تنظیم و مبالغ چکهای صادره در موعد مقرر توسط فروشنده دریافت شد.
رئیس پلیس آگاهی فرماندهی انتظامی استان مازندران تصریح کرد: مالباخته پس از گذشت یک هفته از خرید زمین، به محل مورد ثمن معامله مراجعه و در تحقیقات به عمل آورده از همسایگان پی به جعلی بودن اسناد ارائه شده از سوی فروشنده میبرد و برای تکمیل تحقیقات خود به اداره ثبت مراجعه و متوجه جعلی بودن کلیه اسناد و مدارک میشود.
وی ادامه داد: با توجه به حضور مالباخته در پلیس آگاهی و تنظیم شکوائیه، مراتب به استحضار بازپرس دادسرای عمومی و انقلاب ساری رسید که دستور جلب با اختیارات ورود به منزل و مخفیگاه و همچنین توقیف خودروی آنان را صادر کرد.
سرهنگ قیصری با اشاره به اینکه مأموران پلیس آگاهی با انجام اقدامات فنی و اطلاعاتی و با همکاری مأموران یگان امداد میاندورود متهمان را دستگیر و خودروی آنان را توقیف کردند، خاطرنشان کرد: متهمان با تشکیل پرونده قضائی به دادسرا معرفی و با قرار وثیقه ۲۵ میلیاردی روانه زندان شدند.
نظر شما