به گزارش خبرنگار ایمنا، ساعت سه بامداد یکشنبه دوم آبان ماه سال جاری اهالی ساختمانی در منطقه شهرک غرب، بلوار فرحزادی با فریادهای کمک یکی از همسایهها سراسیمه از خانههایشان بیرون آمدند و برای کمک به مرد همسایه به جلوی در خانه وی رفتند. اهالی ساختمان وقتی وارد خانه شدند با صحنه خونینی روبرو شدند. مرد جوان در حالی که لباس خانگی به تن داشت غرق خون در وسط آشپزخانه افتاده بود و مرد همسایه در حالی که اشک میریخت از همسایه برای نجات جان دوستش کمک میخواست.
همین کافی بود تا همسایههای در تماس با پلیس ۱۱۰ و اورژانس برای نجات جان مرد جوان در خواست کمک کردند و خیلی زود تیمی از مأموران کلانتری ۱۳۴ شهرک قدس و امدادگران اورژانس در صحنه جرم حاضر شدند. بررسیها نشان از آن داشت که مرد جوان که هدف ۳ ضربه چاقو قرار گرفته به کام مرگ فرو رفته است.
بدین ترتیب تیمی از کارآگاهان اداره ۱۰ پلیس آگاهی تهران همراه بازپرس ویژه قتل برای تحقیق به صحنه جرم اعزام شدند و مشخص شد مرد ۴۰ ساله با ضربات چاقو به قتل رسیده است. مأموران به سراغ اهالی ساختمان رفتند و مشخص شد ساعت یک بامداد صدای موسیقی از خانه همسایه به گوش میرسیده و صدای بلند آن باعث اعتراض همسایهها شده و تعدادی از همسایهها با مراجعه به خانه مجردی مرد جوان از وی میخواهند که صدای موسیقی را کم کند.
یک ساعت بعد از اعتراض همسایهها صدای درگیری دو مرد جوان از داخل خانه به گوش میرسد و بعد از سکوت درگیری فریادهای کمک کمک مرد همسایه اهالی ساختمان را به جلوی در خانه میکشاند و همسایهها با جسد این مرد روبرو میشوند.
کارآگاهان در ادامه به سراغ دوست قربانی جنایت که در صحنه جرم اشک میریخت رفتند و در حالی که دست و پای این مرد خونی بود و نشان از آن داشت که او دست به قتل زده است مورد بازجویی قرار گرفت.
مرد جوان در تحقیقات پلیسی اظهار کرد: من و مقتول با هم شریک هستیم و در کار تولید پوشاک فعالیت داریم، ساعت ۱۰ شب شروع به خوردن مشروبات الکلی کردم که ساعت ۱۱ شب مهدی به خانهام آمد و او نیز با من شروع به خوردن مشروبات الکلی کرد و دیگر هیچ چیز به یاد ندارم و نمیدانم چه اتفاقی افتاد.
بازپرس حبیبالله صادقی دستور بازداشت مرد جوان را صادر و برای تحقیق در اختیار کارآگاهان اداره ۱۰ پلیس آگاهی تهران قرار گرفت و جسد مرد جوان نیز برای بررسیهای بیشتر به پزشکی قانونی منتقل شد.
کشف جسد خونین در خانه متروکه
عصر شنبه مأموران کلانتری ۱۵۳ شهرک ولیعصر در تماس با بازپرس ساسان غلامی از کشف جسد مرد جوانی در خانهای مخروبه و قدیمی در کنار زمینهای کشاورزی منطقه شادآباد خبر دادند. با اعلام کشف جسد، تحقیقات به دستور بازپرس شعبه سوم دادسرای امور جنایی پایتخت آغاز و تیم جنایی راهی محل شدند.
مأموران با حضور در خانه متروکه با جسد مردی حدوداً ۴۰ ساله مواجه شدند که معاینات اولیه نشان میداد با ضربه جسمی سخت به قتل رسیده است. در کنار جسد یک قطعه بلوک سیمانی خونین قرار داشت که نشان میداد قربانی با آن به قتل رسیده است. در بازرسی از جیبهای مرد جوان، مدارکی که هویت او را برملا کند بهدست نیامد اما از ظاهر او به نظر میرسید که کارتن خواب بوده است.
مرد سالخوردهای که جسد را پیدا کرده بود اظهار کرد: خانهام همین اطراف است. در زمینهای کشاورزی در حال قدم زدن بودم که دو مرد جوان هراسان به طرفم آمدند. آنها با اشاره به خانه مخروبه گفتند فردی در آنجا فوت کرده است و از من خواستند تلفن همراهم را به آنها بدهم تا با پلیس تماس بگیرند. وقتی مردان ناشناس با پلیس تماس گرفتند گوشی را به من برگرداندند و از اینجا فرار کردند اما من از روی کنجکاوی وارد خانه متروکه شدم و جسد را دیدم، بعد خودم با پلیس تماس گرفتم.
به دستور بازپرس شعبه سوم دادسرای امور جنایی پایتخت، جسد برای مشخص شدن هویت و علت اصلی مرگ به پزشکی قانونی منتقل شد. همچنین بازپرس جنایی دستور شناسایی و دستگیری دو مرد ناشناس را صادر کرد.
محاکمه غیابی قاتل فراری
نزدیک به چهار سال قبل مرد ۶۵ سالهای مقابل خانهاش از سوی فردی ناشناس با ضربههای چاقو به قتل رسید. پسر مقتول اظهار کرد: پدرم با من تماس گرفت و در حالی که به سختی صحبت میکرد گفت مرد جوانی او را با چاقو زده است. با عجله خودم را به مقابل خانه رساندم و دیدم پدرم خونین روی زمین افتاده است او به یک خودروی پرشیا اشاره کرد و گفت راننده خودرو او را زده است. راننده با زنی که کنارش نشسته بود از کوچه فرار کرد میخواستم جلویش را بگیرم اما راننده قصد داشت من را هم زیر بگیرد که خودم را نجات دادم. بعد پدرم را به بیمارستان رساندم اما جان باخت.
به دنبال اظهارات پسر جوان مأموران پلیس صاحب خودرو را شناسایی و بازداشت کردند. اما پسر جوان گفت: خودرو روز حادثه در اختیار برادرم بود او به من گفت میخواهد با زن مورد علاقهاش بیرون برود و ماشین مرا قرض گرفت. اما دیگر از او خبری ندارم. در ادامه تحقیقات پدر متهم گفت: پسرم معتاد و خلافکار است به همین خاطر از ۴ سال قبل او را از خانه بیرون کردم و هیچ خبری از او ندارم.
با به دست آمدن این اطلاعات تلاش برای دستگیری متهم ادامه داشت تا اینکه مأموران در ردیابی تلفن همراهش، زن جوانی بهنام شیرین را که روز حادثه همراهش بود شناسایی و بازداشت کردند اما وی گفت: ۴ سال قبل با این پسر آشنا شدم و باهم زندگی میکردیم. خرج زندگی را از فروش مواد مخدر تأمین میکنیم البته خودمان هم مصرف کننده بودیم. آن روز برای انجام کاری بیرون رفته بودیم. در خیابان جای پارک نبود. به همین خاطر در کوچههای اطراف دنبال جای پارک گشتیم تا اینکه مقابل یک خانه پارک کردیم.
قبل از پیاده شدن از ماشین، مرد سالمندی از خانهاش بیرون آمد و گفت نباید مقابل پارکینگ خانه او توقف کنیم اما سر همین موضوع آنها باهم درگیر شدند و با چاقو ضربهای به مرد میانسال زد و فرار کردیم. زن جوان در حالی که از مخفیگاه مسعود متهم ابراز بیاطلاعی میکرد اظهار کرد: فقط میدانم او بتازگی با جابهجایی یک محموله بزرگ مواد مخدر پول زیادی به دست آورده بود و قصد داشت با این پول از کشور خارج شود میخواست به ترکیه و بعد از آن هم به آلمان برود.
با اظهارات شیرین، مأموران برای دستگیری متهم از پلیس اینترپل درخواست کمک کردند اما ردی از متهم به دست نیامد. خانواده مقتول برای متهم درخواست قصاص کردند و کیفرخواست صادر و پرونده به دادگاه کیفری یک استان تهران فرستاده شد تا متهم فراری بهصورت غیابی محاکمه شود.
مرد مشهدی مچ زنش را گرفت
این زن جوان با بیان این که فقط به خاطر انتقام از بدبینیهای همسرم دست به چنین رفتار زشتی زده ام و حالا بسیار پشیمانم که این حادثه وحشتناک رخ داده اشک ریزان به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری نجفی مشهد گفت: ۱۳ ساله بودم که به خواست پدر و مادرم پای سفره عقد نشستم و با پسرداییام ازدواج کردم در حالی که هیچ علاقهای به «فریدون» نداشتم اما نمیتوانستم در این باره چیزی به پدر و مادرم بگویم چرا که خودم نیز معنای ازدواج و زندگی مشترک را به درستی درک نمیکردم، با وجود این پا به خانه بخت گذاشتم و زندگی زیر یک سقف را آغاز کردم ولی همسرم از همان دوران نامزدی نسبت به رفتار و معاشرتهای من با دیگران بسیار بدبین بود و مرا به شدت کنترل میکرد تا جایی که به سختی توانستم رضایتش را برای ادامه تحصیل جلب کنم چرا که علاقه زیادی به درس و مدرسه و کسب مدارج علمی بالاتر داشتم.
در حالی دخترم را بزرگ میکردم و به امور تحصیل و خانهداری میپرداختم که هیچ گونه سازگاری اخلاقی و تفاهمی با فریدون نداشتم. او ۱۴ سال از من بزرگتر بود و هیچ وقت نمیتوانست مرا در آن سن و سال درک کند، او کارمند یک شرکت خصوصی بود و درآمد خوبی داشت به همین دلیل امکانات رفاهی را برای من و دو فرزندم فراهم میکرد اما از نظر عاطفی همواره کمبود شدیدی را احساس میکردم.
سو ظنهای همسرم مرا به شدت آزار میداد و من به هیچ طریقی نمیتوانستم او را از این افکار اشتباه باز دارم به خاطر همین در یک تفکر احمقانه تصمیم به انتقام از بدبینیهایش گرفتم تا به این طریق او را آزار بدهم. در یکی از شبکههای اجتماعی با پسر ۲۶ سالهای آشنا شدم که خودش را مهندس راه و ساختمان معرفی میکرد.
ابتدا قصد داشتم همسرم را متوجه اشتباهش بکنم تا بیشتر از این به خاطر سوءظنهایش مرا زجر ندهد ولی بعد از آن که چند بار با «عرشیا» قرار ملاقات گذاشتم و در بیرون از منزل به دیدارش رفتم دیگر به او دل باختم چرا که او جوانی مجرد و مهربان بود. من هم از نظر عاطفی همواره در زندگیام مشکل داشتم خیلی زود شیفته محبتهایش شدم و در حالی به درد دل با او میپرداختم که هیچ گاه فکر نمیکردم روزی این ارتباط کثیف مخفیانه به حادثهای دلخراش منجر شود و مرا به رسوایی بزرگی بکشاند به طوری که دیگر نتوانم سرم را بالا بگیرم یا حتی به چشمان فرزندان سرشکستهام نگاه کنم.
در عین حال شعلههای انتقام از بدبینیهای همسرم در وجودم زبانه میکشید و از سوی دیگر نیز وابستگی عاطفی من به عرشیا بیشتر میشد. همسرم که بویی از این ماجرا و ارتباط پنهانی برده بود در حالی مرا زیر مشت و لگد گرفت و کتکم زد که نمیتوانست ارتباط من با جوانی غریبه را اثبات کند. با وجود همه این درگیریها و کشمکشهای خانوادگی تصمیم احمقانهتری گرفتم و برای آزار همسرم رابطهام با عرشیا را بیشتر کردم تا جایی که یک روز زمانی که همسرم در منزل نبود و یقین داشتم از سرکار به خانه باز نمیگردد عرشیا را به خانهام دعوت کردم.
هنوز دقایق زیادی از حضور او نگذشته بود که ناگهان کلید در قفل منزل چرخید و همسرم به طور سرزده وارد اتاق شد. من که از ترس شوکه شده بودم با همان ظاهر نامناسب فقط حیرت زده نگاهش میکردم و عرشیا هم به دنبال راه فراری میگشت در یک لحظه همسرم چاقویی را از آشپزخانه برداشت تا به سوی ما حمله کند ولی عرشیا که به شدت ترسیده بود خودش را از پنجره اتاق خواب به خیابان انداخت.
با تماس اهالی محل عرشیا با دست و پاهای شکسته به یکی از بیمارستانهای مشهد منتقل شد. من هم که در میان آبروریزی و رسوایی بزرگ به خاطر این تصمیم احمقانه حتی نمیتوانم به چشمان نزدیکترین عزیزانم نگاه کنم با دستور مقام قضائی بازداشت شدهام. بررسیهای پلیسی برای صدور دستورات ویژهای از سوی سرگرد مهدی کسروی (رئیس کلانتری نجفی مشهد) در پی شکایت رسمی شوهر این زن جوان در این باره ادامه دارد.
قاتل دختر دانشجو قصاص شد
این پرونده جنایی از شامگاه ۲۱ آبان سال ۹۷ با مراجعه مردی میانسال به کلانتری ۴۱ خرمدشت کرج آغاز شد. وی به افسر کلانتری گفت: دخترم معصومه که دانشجوی مهندسی صنایع غذایی است صبح برای رفتن به دانشگاه از خانه خارج شده اما بازنگشته است.
پس از این شکایت بررسیها آغاز شد و چند روز بعد پلیس جسد نیمه سوخته دختر جوان را در جاده آتشگاه کرج پیدا کرد. با انتقال جسد به پزشکی قانونی کارشناسان اعلام کردند که دختر جوان قبل از سوختن در اثر خفگی به قتل رسیده و سپس جسد را به آتش کشیده شده اسات. در حالی که معمای قتل دختر جوان در هالهای از ابهام قرار داشت، کارآگاهان با ردیابی آخرین تماسهای تلفن همراه این دختر دانشجو دریافتند وی آخرین بار در محدوده حصارک کرج دیده شده که قنادی محل کار نامزدش در آنجا قرار دارد.
بنابراین نامزد مقتول بهعنوان نخستین مظنون این پرونده جنایی تحت بازجویی قرار گرفت، اما او منکر دخالت در جنایت شد. با این حال تصاویر دوربینهای مداربسته محل نشان داد آخرین بار مقتول سوار یک خودروی پژو ۲۰۶ شده است؛ با شناسایی هویت مالک خودرو به نام فرانک کارآگاهان دریافتند بین مرد قناد و فرانک رابطه پنهانی وجود داشته و وقتی معصومه از این رابطه با خبر شده به نامزدش اعتراض کرده و قصد داشته این راز را فاش کند، اما مرد جوان با همدستی زن جوان وی را سوار بر خودرو به جاده آتشگاه برده و به قتل رساندهاند.
با اعترافهای تکان دهنده متهمان، فرانک نیز به اتهام همدستی با او دستگیر شد و هر دو متهم در شعبه یکم دادگاه کیفری استان البرز پای میز محاکمه ایستادند. در ابتدای جلسه، پدر و مادر مقتول برای عاملان قتل دخترشان درخواست قصاص کردند. در ادامه متهم ضمن اعتراف به قتل گفت: فرانک مشتری مغازه ما بود کم کم به او علاقهمند شده و مدتی با او ارتباط داشتم.
بعد به اصرار خانوادهام به خواستگاری معصومه رفتیم و عقد کردیم اما حدود شش ماه از عقد ما میگذشت که نامزدم متوجه رابطه من و فرانک شد. میخواست شکایت کند و آبروی مرا ببرد، اما به بهانهای او را به محل کارم کشاندم و بعد هم سوار خودروی فرانک کرده و داخل خودرو با طناب سبزرنگی که در جیبم بود خفهاش کردم و دقایقی بعد جسد را کنار جاده سوزاندیم و فرار کردیم.
پس از پایان جلسه، قضات مرد جوان را به اتهام قتل عمد به قصاص و همدستش را به اتهام معاونت در قتل و آدمربایی به ۱۰ سال حبس محکوم کردند و با تأیید این احکام از سوی قضات دیوان عالی کشور سحرگاه چهارشنبه گذشته مرد قناد در ندامتگاه مرکزی کرج به چوبه دار آویخته شد.
نظر شما