نگاهی به تاثیر جلال آل‌احمد در  جریان روشنفکری ایران

جلال آل احمد روز دوم آذر ۱۳۰۲ در خانواده‌ای روحانی به دنیا آمد، وی پس از اتمام تحصیلات ابتدایی دور از چشم پدرش، سید احمد طالقانی و به دلیل مخالفت او دیپلم دوره شبانه دارالفنون را گرفت و به دنبال آشنایی با مباحث جدید و انتقادات روشنفکران، در باورهای دینی خود دچار تردید و تزلزل شد و به حزب توده پیوست.

به گزارش ایمنا و بر اساس یادداشتی که غلامحسین شریفی، عضو هیأت علمی گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه اصفهان در اختیار این رسانه قرار داده است: جلال آل احمد در سال ۱۳۲۲ در رشته ادبیات دانشسرای عالی مشغول به تحصیل شد و تحصیل در این رشته را تا دوره دکترا ادامه داد، اما از اتمام آن سر باز زد و به کار نویسندگی و فعالیت اجتماعی- سیاسی روی آورد. نخستین داستان کوتاه او که به نام "زیارت" در شماره نوروزی ۱۳۲۴ مجله سخن به سردبیری زنده‌یاد دکتر خانلری چاپ شد، نشان از نویسنده‌ای پر شور می‌داد که هرچند مانند صادق چوبک پا جای پای صادق هدایت می‌گذاشت، اما خیلی زود کوشید استقلال هنری خود را به دست آورد.

اساسی‌ترین ویژگی داستان نویسی آل احمد در همین داستان به‌چشم می‌خورد: بیگانگی از جمع. او که از سویی تحت تأثیر ادبیات رئالیستی روسیه که حزب توده مروج و مبلغ آن بود، قرار داشت؛ و از دیگر سو به تأثیر از اوضاع سیاسی آن عصر، به بازتاباندن گوشه‌هایی از اوضاع جامعه در آثار داستانی خویش و تاکید بر نقش آفرینی طبقات فرو دست جامعه و مشخصاً کارگران در تغییرات اجتماعی پرداخت، داستان "از رنجی که می‌بریم" با این دیدگاه نوشته شده است، اما آل‌احمد در این داستان و نیز دیگر داستان‌های اولیه خود هرچند می‌کوشید تصاویری انتقادی از صحنه‌های روزمره اجتماع ارائه دهد و با مردم جامعه همدردی کند، اما گویی این تصاویر انتقادی برگرفته از اوضاع جامعه در حقیقت جرقه‌هایی بود که هیچگاه نتوانست زندگی محرومان را روشن‌کند و او موفق به آفریدن شخصیت یا موقعیت زنده‌ای نشد و داستان‌های اولیه او به ویژه در حد گزارش‌های ساده روزنامه‌ها باقی ماند.

قلم وی در این داستان‌ها سطح وقایع اجتماع را می‌خراشید اما نمی‌توانست به جوهره واقعیت دست‌یابد و به توصیف خلاقانه آن بپردازد و تنها با نمایش برشی از زندگی سنتی و اظهار نظرهای گاه و بیگاه سیر داستان را قطع می‌کند و به آشفتگی‌های آن دامن می‌زند؛ گویی نمی‌تواند از طریق رفتار و گفتار شخصیت‌های داستانش مقصود خود را بیان کند و با دخالت پی در پی در روند داستان و بیان جمله‌هایی به عنوان نتیجه می‌خواهد خواننده را وادار به پذیرش آن کند. گویی حق آزادی اندیشه و تفکر را از خواننده سلب می‌کند و به او اجازه نمی‌دهد برخلاف نویسنده بیندیشد و این همان دیکتاتوری پرولتاریا و مارکسیسم است که در ناخودآگاه او با تعصب و غرور پدرسالارانه دینمداران آن دوره ترکیب شده و بر قلم او جریان یافته‌است.

از ویژگی‌های آل‌احمد این است که چون از خانواده‌ای روحانی برخاسته است، در داستان‌هایش به خوبی از عهده بازتاباندن تفکر و روحیات این قشر بر می‌آمد. او که در برخی از داستان‌هایش ضمن بازتاب جو مذهبی جامعه و خاصه خانواده روحانی خواسته‌های آن را در رفع محدودیت‌های ناشی از تجدد خواهی عصر پهلوی در داستان‌های خویش مطرح می‌کرد، اما خودش در مرز اعتقاد و بی اعتقادی معلق بود. در حقیقت پایگاه روشنفکری او روحانیت اشرافی بود چنانکه خاستگاه روشنفکری هدایت اشرافیت درباری بود. او ضمن به‌سخره گرفتن خشک اندیشی و خرافه‌های دینی در داستان‌هایش نظیر "افطار بی موقع"، "پدر وسواسی"، " سه تار" و "آفتاب لب بام" اما رابطه خود را با سنت حفظ کرد و این امر در کتاب‌های "غرب زدگی" و "در خدمت و خیانت روشنفکران" که در دهه ۴۰ تألیف شد و اساس تفکر اجتماعی و ادبی او را نشان می‌دهد، منسجم‌تر شد.

به اعتقاد او بهترین راه برای مقابله با تهدیدی که از سوی امپریالیسم متوجه اقتصاد و فرهنگ ایران بود، توجه به سنت و گذشته و دفاع از آن بود و هر گونه مخالفت و مقابله با آن را یاری غرب‌زدگی می‌دانست و معتقد بود که علت شکست‌های اجتماعی روشنفکران، عدم توجه آنها به شرایط جامعه ایران و معتقدات سنتی و مذهبی آن و ناتوانی آنها در تطبیق ایسم‌های مختلف با باورهای رایج در جامعه بوده است. آل‌احمد پس از پختگی نسبی و به دنبال انشعاب در حزب توده از این حزب جدا شد و به نیروی سوم یا حزب زحمتکشان پیوست زیرا به این باور رسیده بود که حزب توده مبلغ جهان بینی وارداتی است.

در این دوره که از سال‌های ۲۷ تا ۳۱ به درازا کشید، از فعالیت سیاسی دوری گزید و به مکاتب و نحله‌های دیگر از جمله اگزیستانسیالیزم روی آورد و کتاب‌های "بیگانه" و "سو تفاهم" از آلبر کامو، "دست‌های آلوده" از ژان پل سارتر و "قمارباز" از داستایوسکی را ترجمه کرد. در همین سال‌ها داستان‌های "زن زیادی" و "سه‌تار" را هم نوشت که تقریباً همه آنها شرح حال کسانی است که اسیر شرایط ناهنجار اجتماعی و قربانی جهل فقر هستند بی آنکه بتوانند در جهت تغییر آن شرایط کاری کنند و بدین ترتیب آن شعله درخشان خاموش شد و به خاکستر نشست؛ شعله‌ای که می‌کوشید همه جا را روشن کند تا مردم در پرتو این شعله آگاهی بخش زالوهای خونخوار جامعه را ببینند و آنها را در زیر پای خویش له کنند. جلال با آن خشم و خروش و شکوه و جلال تسلیم می‌شود و در نهایت شکست را می‌پذیرد.

با داستان ملی شدن نفت، آل‌احمد دوباره به میدان سیاست روی‌آورد و به یاری زنده‌یاد مرحوم دکتر مصدق شتافت و به حمایت از وی سخنرانی کرد. در این دوره دوباره شور و حرارت در وجود او شعله کشید، اما دیری نپایید که با فرو مردن شمع امید روشنفکران ایرانی او نیز به کلی از دنیای سیاست کناره جست و یکسره به تحقیق و تألیف و نویسندگی پرداخت. دایره فعالیت علمی او متنوع و شامل داستان‌نویسی، نقد و تحلیل‌های ادبی، سفر نامه نویسی و ترجمه است و گویی تمام نیروی او در قلمش جریان یافت.

او چون بسیاری از روشنفکران پس از شکست دولت ملی دکتر مصدق قصر آمال و آرزو های خویش را فروریخته یافت و همپای دیگر روشنفکران در آثار خویش به قول خودش که گفت: حدیث ما حدیث شکست خوردگان بود (در خدمت و خیانت روشنفکران)، به روایت زندگی شکست خوردگان پرداخت و به چاره اندیشی برای یافتن علت این شکست‌های پیاپی پرداخت و چاره را در دو کتاب "در خدمت و خیانت روشنفکران" و "غرزبزدگی" تبیین کرد که اثری انکار ناپذیر بر جریان‌های روشنفکری دهه‌های ۴۰ تا ۶۰ ایران داشت.

و چه ماهی است این شهریور که بسیاری از گوهرهای درخشان گنجینه فرهنگ ایران و زبان فارسی را از ما ربود. این شعله سرکش که می‌کوشید تا نوری به جامعه خویش بتابد، سرانجام در ۱۸ شهریور ۱۳۴۸ در اسالم گیلان در کنار آب‌های سرد خزر فرو مرد.
شاید خالی از حکمتی نبوده است که جلال‌آل احمد که به قول خودش "حدیث او حدیث شکست خوردگان بود" و مهدی اخوان ثالث که روایتگر شکست و نا امیدی روشنفکران ایران پس از سرنگونی حکومت ملی پیشوای آزادی و ملی شدن نفت، دکتر مصدق بود، هر دو در شهریور ماه اما با فاصله‌ای ۲۰ ساله درگذشتند. روان هر دو و همه آنان که "به جان خدمتگزار باغ آتش" مقدس و جاوید فرهنگ ایران و زبان فارسی بودند، در بهشت برین و همنشین پاکان و نیکان باد. آمین.

کد خبر 520695

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.