به گزارش ایمنا، روزنامه اعتماد در یادداشتی به موج مهاجرت نخبگان کشور پرداخت و نوشت: شوربختانه امواج مهاجرت چنان در حال ارتفاع گرفتن است که دیگر از نهی و نصیحت کاری بر نمیآید و ما به گناه سکوت و گاهی بغض در گلو آلوده شدهایم.
مجموع شرایط منطق ماندن را برای بسیاری که میخواهند زندگی کنند سخت کرده است، آنها نمیخواهند برای زندگی بجنگند و دستان کسانی که پابند ایراناند مرتباً خالیتر میشود.
انواع حوادث و عملکردها و اوضاع معیشت و تنگنظریها و محدودیتها و ابهام در آینده و خطاهای فاحش در برخورد با جامعه و خصوصاً سمت و سوی سیاست به پایههای امید جوانان آسیب زده و زبان ما را الکن ساخته است و هر چه بگوییم مخاطبمان هزار نقض و نقص در احتجاجمان وارد میکند.
اگر بگوییم برای ایران بمان پاسخ میشنویم مگر ایران برای همه ایرانیان است؟ وقتی بگوییم بمان تا ایران را بسازیم میگویند مگر میگذارند؟ نخبگان دلیل محکم برای رفتن اقامه میکنند که اگر بمانیم کسی تحویلمان نمیگیرد و با سالها تحصیل مجبور به مسافرکشی میشویم و جوان آسوپاس هم که از هیولای فقر میترسد همه زندگی خود و گاهی خانواده را میفروشد که برود و دنبال خوشبختی بگردد! بیکاری بیداد میکند و از آن بدتر عدم امنیت شغلی حتی شاغلان را به فکر رفتن میاندازد.
به نظر میرسد که مشکل اصلی در این رابطه عدم نگرانی متولیان و تصمیمگیران و سیاستگذاران از تشدید مهاجرتهاست. گاهی نه تنها چنین نگرانی مشاهده نمیشود که به صورت غیرمستقیم تشویق هم میکنند که هرکس اوضاع کنونی را نمیپسندد میتواند بار و بنهاش را بردارد و برود!
شاید عدهای چنین تصور میکنند که با مهاجرت جوانان و خصوصاً تحصیلکردهها از مزاحمها کم میشود و کشور آنقدر نیرو و امکانات دارد که آقایان امور خود را بچرخانند و نیازی به مدعیان و متوقعاند و کرامتجویان و احترامطلبان و حقوقخواهان نباشد! اما این نگاه اگر در کوتاهمدت برای حکمرانی آسان مفید باشد برای ایران و فرزندانش مهلک و ریشهسوز است.
کشور به همه اتباعش با هر عقیدهای نیازمند است و دیر یا زود خلأ نخبگان و سرمایههای انسانی آسیبهای وارده خود را نشان خواهد داد. این هنر حکومت است که از نیرو و فکر و سرمایه همه افراد جامعه برای ساختن ایران سود جوید و با حس وطندوستی روی همکاری و ابتکار و دلسوزی ایرانیان سرمایهگذاری کند. ملاک و معیار برای خدمت به کشور عقیده افراد نیست، یک خلبان، یک پزشک، یک مهندس، یک نویسنده، یک طبیعتدوست و یک کارگر میتواند و حق دارد با هر عقیدهای و فقط تعهد به کشور و امنیت و سربلندیاش تخصصاش را تقدیم هموطنان خود کند و شاد و مطمئن و ایمن باشد.
این غم را کجا ببریم که مغزها و نخبگان ایرانی در حساسترین مراکز تحقیقاتی در ردههای بالای علمی دانش خود را تقدیم بیگانگان میکنند ولی مردمشان از هر جهت به دانش آنها نیازمندند؟ سرمایههای مالی عظیم ایرانیان برای دیگران کارآفرین و سازنده شده است در حالی که ایران ما هماکنون بیش از هر زمان دیگری میتوانست بهشت سرمایهگذاری داخلی و خارجی باشد. چه کسی مسؤول این خسارتهای عظیم و غیرقابل جبران است؟
نظر شما