به گزارش ایمنا و بر اساس یادداشتی که شهرام صانعی در اختیار خبرگزاری ایمنا قرار داده است: سالها پیش کتاب اشک و لبخند جبران خلیل جبران، نویسنده نامدار لبنانی- آمریکایی را روی پیشخوان کتابفروشیها دیدهام بخاطر ندارم آن کتاب را خوانده باشم یا اگر خواندهام فرازی از شعرهایش را نیز به یاد ندارم. جبران خلیل جبران، این نویسنده و فیلسوف و نگارگر مسیحی با کتاب پیامبر به اوج رسید ولی زندگی پر مشقت او انگار همیشه با اشک و لبخند درآمیخته است.
سالها بعد، یک داستان نویس نه چندان معروف ایرانی به نام فرزاد راد، کتابی با عنوان اشکها و لبخندها منتشر کرد تا کتابفروشان برای اشکها و لبخندها هرگز، جای خالی نداشته باشند و ذهن و زبان خوانندگان نیز درگیر این دو واژه زندگی ساز باشد.
اکنون میاندیشم نویسنده باشی یا شاعر، فیلسوف باشی یا هنرمند، نگارگر باشی یا پیکرتراش، عالم باشی یا عامی، فقیر باشی یا ثروتمند، زن باشی یا مرد، کودک باشی یا بزرگسال و … مگر میشود که تار و پود زندگیات از اشکها و لبخندها بافته نشده باشد؟! آنچه حریر زندگی ما را زیباتر میکند لبخندهاست و آنچه گلیم زبر حیاتمان را بی رحم تر میکند اشکهاست. برخی روان شناسان و اهالی دین، زبری اشکها را هم زیبنده زندگی میدانند، اما ملتی که از فقر لبخند در عذاب است تلقی مثبتی از اشکها ندارد.
اما در میانه همه ناامیدیها، بدبختیها، رنجها، شکستها، تهیدستیها، جفاها، بی عدالتیها هنوز میتوان لبخندهایی بی پیرایه داشت و آن را بر چهرههای شکست خورده کاشت، من عاشق لبخندی هستم که الزاماً نه از روی سرخوشی که به دلیل یک خبر خوش، یک اتفاق نجات دهنده، یک عمل خیر، یک دستگیری بزرگوارانه، یک هم دلی یا هم زبانی ساده، خواندن یک کتاب خوب، آفریدن، دیدن یا شنیدن یک شعر، موسیقی، تابلوی نقاشی، فیلم، نمایش، یک گردش ساده، توقف در کنار چشمه و ساحلی، آرمیدن در زیر بارش باران، قدم زدن در یک شب مهتابی، گرم شدن در زیر آفتاب زمستانی، دیدن ستارهها, مشاهده چهره مهربان اعضای خانواده یا سیمای رضایتمند یک معلم و… بر لبان مردم می روید.
در میان همه سختیها باز هم میتوان اشکها را پاک کرد و لبخندی به خویش و دیگران هدیه داد، میتوان امیدوار بود، میتوان چشمها را شست، میتوان جور دیگر دید، میتوان نگاه کوچکترها را سیاه نکرد، افق طلوع را به جای افق غروب نشانشان داد.
باور کنیم هنوز هم در وانفسای زمانه, بهانههای زیادی برای شاد بودن پیدا میشود و در غم جفاها ماندن, گرهی از کارمان نمیگشاید که آن را فروبسته تر میکند. نه اینکه رنجهای واقعی زندگی را انکار کنیم، اما هرکس در هر راهی که میرود، میتواند نگاه انتخابگری داشته باشد و با چگونه دیدنهایش به خودش کمک کند، میتواند کتاب اشکها و لبخندهایش را برای خودش بنویسد و در فصل لبخندهایش بیشتر تأمل کند.
نظر شما