به گزارش ایمنا، این پرستار قاتل دو سال بعد از وقوع جرم دستگیر شد وی قاتل مردی است که از او مراقبت میکرد و او را با خوراندن دارو کشت، این پرستار قاتل در انتظار محاکمه است.
رعنا یک قیچی کوچک در دست دارد و در میان دیگر زنانی که در واحد اشتغال ندامتگاه زنان استان تهران کار میکنند مشغول کار است.
اینجا در کارگاه خیاطی تعداد زیادی از مددجویان توانستهاند کار خیاطی را یاد بگیرند. همین که کاری را یاد گرفتهاند برای آنها امید و انگیزهای ایجاد میکند تا بعد از آزادی بتوانند برای خودشان شغلی پیدا کنند.
رعنا اما فقط با همان قیچی کوچکی که در دست دارد نخهای اضافه لباسها را میچیند. به قول خودش نخ زنی میکند. از او میپرسم چرا تو هم مثل بقیه سعی نمیکنی کار خیاطی و کار با چرخ را یاد بگیری؟ میگوید: «مغزم نمیکشد چیزی یاد بگیرم و اعصابم خراب است. اما میخواهم بیکار هم نباشم. اینجا سرم با کار و در میان جمع گرم میشود.»
رعنا پرستار خانگی یک مرد میانسال بوده است. حالا هم به اتهام قتل او در زندان است. این پرستار خانگی مرد میانسالی را در خیابان پیامبر تهران به قتل رساند.
چه مدت است در زندان هستی؟
از ۹ ماه قبل در زندانم. اما دو سال بعد از حادثه دستگیر شدم.
ماجرای این قتل چه بود؟
من ساکن شهر بروجرد بودم، دختر ۱۱ سالهای دارم که بیماری قلبی دارد. همسرم هم اعتیاد دارد. برای همین مشکل مالی داشتم و حدود پنج سال قبل به تهران آمدم تا کار کنم. به یک شرکت خدماتی مراجعه کردم و با معرفی از سوی آن شرکت پرستار یک آقای ۶۰ ساله بیمار شدم. الان هم به اتهام قتل آن مرد که نامش صابر بود در زندانم.
اتهامت را قبول کردی؟
بله ولی با نقشه این کار را نکردم. صابر من را اذیت میکرد اما من قصد نداشتم او را به قتل برسانم.
مثلاً چه اذیتی؟
دو ماه بود که پرستار صابر بودم. صابر میدانست من شوهر دارم اما به من میگفت از شوهرت جدا شو و با من ازدواج کن. میگفت خانه و ماشین به نامت میکنم اما من قبول نمیکردم چون زندگی و شوهر و بچه ام را دوست داشتم. حتی صابر چند بار به من تجاوز کرده بود.
چرا باز هم در آن خانه ماندی و موضوع را به پلیس نگفتی؟
نمی دانم! از صابر میترسیدم.
اگر این حرفها را در دادگاه بزنی قاضی ادعای تو را قبول میکند؟
من راستش را گفتم!
چطور صابر را به قتل رساندی؟
شب قبل از حادثه ۱۰ عدد قرص در آبمیوه صابر ریختم و صبح روز بعد صابر وقتی از خواب بیدار شد حال خوبی نداشت. چند سرفه کرد و یک دفعه حالش بد شد. من خودم اورژانس را خبر کردم. اما بعد از آنجا رفتم. میدانستم بالاخره سراغم می آیند. دو سال گذشت و بالاخره دستگیر شدم.
برای جلب رضایت از شاکیان کاری کردهای؟
چند نفر به عنوان واسطه با آنها صحبت کردهاند. به آنها شرایط زندگی من را گفتهاند. میدانند الان فرزند من بهزیستی است. خیلی نگران او هستم و نمیتوانم حتی با او صحبت کنم. قبل از این اتفاق دخترم با عمهاش زندگی میکرد اما او هم دیگر نتوانست از دخترم پرستاری کند. صابر یک فرزند دارد که از من شاکی نیست باید رضایت پدر و مادرش را جلب کنم. امیدوارم باور کنند که من فقط میخواستم صابر بیشتر و عمیقتر بخوابد. فکرش را نمیکردم که جانش را از دست بدهد.
چرا با همسرت زندگی نمیکند؟
دختر من فرزند همسر اولم هست که به خاطر اعتیاد شدید ما را رها کرد. همسر فعلی ام هم اعتیاد دارد. سرآشپز یک رستوران بود اما بیکار شد و اوضاع مالی بدی دارد.
رعنا اشک میریزد و وقتی از دخترش حرف میزند، هق هق میکند. به دخترک بیماری فکر میکنم که در بهزیستی بروجرد چشم به راه مادرش هست. دخترکی که گناهکار نیست اما تاوان میدهد.
منبع: رکنا
نظر شما