برداشتی از رقابت کیمیا و ناهید در المپیک توکیو

عضو شورای شهر تبریز گفت: کیمیا خوشحال نیست؛ چرا که آگاه بود طرف مقابلش همچون خود اوست و از حداقل‌ترین وجه تشابهاتش در جنسیت، هم‌زبانی، هم وطنی، هم رشته بودن در ورزش و هم اردویی و هم‌خاطره از گذشته‌های تمرینی آگاه است.

به گزارش خبرنگار ایمنا، سعید نیکو خصلت در صفحه اینستاگرام خود نوشت:

"کیمیا می‌برد؛ ناهید نتیجه را واگذار می‌کند؛ برنده خوشحال به نظر نمی‌رسد! اما عده‌ای که منتظر بردنش بودند ابراز خرسندی می‌کنند و عده‌ای هم که منتظر باختش بودند ناراحت و گله‌مند و البته عده‌ای دلسوزانه از قرعه گله‌مند هستند و از رویارویی این دو هموطن ناراحت.

این داستان در کتب فلسفه ورزش و همینطور اخلاق ورزش بسیار قابل بحث و تفسیر هست و به این راحتی نمی‌توان نظر داد و می‌توانیم به زمان خویش و متخصصان امر بسپاریم. متخصصانی که شاید معتقدند کیمیا باید به احترام کشورش کناره‌گیری می‌کرد و چه آن متخصصانی که می‌گویند کیمیا آزاد است و حق انتخاب دارد … و ما باید قبول کنیم که حق دخالت نداریم. اما از منظری دیگر آدمی هنوز اسیر توهمات خویش است.

در اثنای تفاسیر متعدد یکی به رنگ پرچم لباس متمرکز هست؛ دیگری به رنگ آمیزی رنگ‌های کمربند، یکی تأیید و دیگری تقبیح می‌کند. یکی بر مرزهای ساخته‌ی بشر و به نوعی بر کشورش افتخار می‌کند یکی بر نژادی که نمی‌داند از چه گذشته‌ای برایش به میراث مانده افتخار می‌کند و جالب اینکه چنان متعصبانه جانفشانی می‌کند که شاید در ردیابی ژنتیکی‌اش بایستی او را در جبهه‌ای متفاوت می‌دیدیم و در این میان یکی نیز در جانبداری از شخصیت فوروارد تیمی که بدان علاقمند هست دست به یقه می‌شود و غافل از این‌که فصل آتی این فوروارد از تیمی دیگر بازی خواهد کرد و گلی نابهنگام را به دروازه تیم محبوبش خواهد زد. "یکی از عقل می‌لافد یکی تامات می بافد"

آری کیمیا خوشحال نیست؛ و شاید هر کسی هم جای او بود خوشحال نبود؛ چرا که آگاه بود طرف مقابلش همچون خود اوست و فرقی ندارد؛ او حداقل از حداقل‌ترین وجه تشابهاتش در جنسیت، هم‌زبانی، هم وطنی، هم رشته بودن در ورزش و هم اردویی و هم‌خاطره از گذشته‌های تمرینی آگاه است. این خوشحال نشدن در دنیای امروزی تا حدی ارزشمند هست؛ ولی این خوشحال نشدن از بعد سیاسی موضوع بیشتر مورد توجه قرار می‌گیرد.

اما به نظر مرحله‌ای بالاتر و زیباتر نیز می‌توان برای بردن‌ها و باختن‌ها متصور شد. این مرحله زمانی است که ورزشکار در تمام مسابقات دوره قهرمانی‌اش هنگام برنده شدن احساس خوشحالی برایش رخ ندهد چرا که طرف مقابلش فارغ از رنگ پرچمش یک انسانی همچون خود اوست. ما همگی هم مدرسه‌ای هستیم در مدرسه‌ای به نام جهان آفرینش، هم سلولی هستیم در زندانی به نام دنیا. این مدرسه و این دنیا موقتی است. عمر کوتاه، بیماری‌ها و دلایل مرگ و داستانی همچون کرونا همواره یادآور این موضوع هستند.

با این حال در بررسی به ساده‌ترین شکل نیز برنده شدن چندان خوشحالی ندارد. آیا این امکان دارد که فردی که در مقابل ما بازنده شده هست؛ روزی جان عزیزترین فرد زندگی ما را در اتفاقی نجات دهد و یا در گذشته نجات داده است و ما خبر نداریم. در آن لحظه اگر فیلم خوشحالی‌مان را در کنار صحنه نجات دادن او برایمان نشان دهند چه حسی خواهیم داشت! آیا برنده شدن گاهی پاشنه آشیل برای سقوط بعدی نمی‌تواند باشد و به راستی آدمی در جهالت تمام زندگی می‌کند. برنده شدن تنها زمانی می‌تواند خرسندی و شادی به همراه داشته باشد که انسان بتواند بر خود غلبه کند و به نوعی خود را شکست دهد.

به قول حافظ
تو خود حجاب خودی حافظ از میان برخیز
در چنین مرحله‌ای انسان قابل ستایش، تشویق و هورا کشیدن هست.
داستان زندگی، داستان "یکی بود یکی نبود" هست.
همه چیز یکی هست و یکی دیگر نیست.
درد و عذاب در دویی نهفته هست.

با همه این‌ها من نیز بهتر است متفاوت از دیگران ننویسم؛ متفاوت بودن چه از بعد بیرونی چه از بعد درونی‌اش درد زندگی امروز ما است. در دنیای بیرون همه ما به دنبال برندینگ شخصی، افزایش فالور، توجه مخاطبین، القای بهترین بودن و تولید کننده بهترین و متفاوت‌ترین محصول داشتن، هستیم و این روند با سرعتی بسیار در حال گسترش هست و تبعات و مشکلات و دردهای خویش را به همراه دارد. حقیقت این هست که در بعد درونی و معنوی نیز متفاوت بودن همواره با درد همراه بوده است. در این وادی هست که "ولی افتاد مشکل‌ها" رخ می‌دهد. راهی ست راه عشق که هیچش کناره نیست آنجا به غیر آنکه جان بسپارند چاره نیست"

کد خبر 510461

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.