به گزارش خبرنگار ایمنا، طی هفتههای اخیر بحران در افغانستان به اوج خود رسیده و طالبان مدعی است مناطق زیادی از افغانستان را در اختیار دارد اما واقعیت این است که طالبان تنها بر ۲۰ شهرستان افغانستان مسلط شده و نتوانسته به صورت کامل بر مناطق دیگر تسلط یابد.
به گفته بسیاری از کارشناسان، طالبان تلاش میکند نوعی فضای تبلیغاتی و روانی را در افغانستان فراهم کند و با ترساندن شهروندان افغان و بزرگنمایی قدرت خود و اثرگذاری بر افکار عمومی، دولت را وادار به امتیاز دهی بیشتر کند اما امروز بحث تضعیف روحیه نیروهای امنیتی افغانستان و امتیازگیری در روند گفتوگوهای آینده نیروهای طالبان است.
از طرف دیگر آغاز تهدیدات طالبان علیه کشورهای همسایه و کشاندن دیگریها به سمت مرزهای ایران، نشان دهنده این است که این گروه تروریستی صرفاً قصد ناآرام کردن تمام کشورهای همسایه افغانستان را دارد.
اما در این میان برخی از مسئولان ایران در توجیه حرکات طالبان و سرپوش گذاشتن بر سر جنایات این گروه تروریستی شروع به حمایت از مذاکره با آن کرده اند که میتواند تبعات منطقهای و داخلی بسیاری داشته باشد.
در راستای بررسی نفوذ طالبان و تأثیر حمایت از مذاکره برخی مسئولان ایران، با جلال خوشچهره، تحلیلگر ارشد مسائل منطقهای به گفتوگو نشستهایم که در ادامه میخوانید:
تحلیل شما از اقدامات اخیر طالبان در افغانستان چیست؟
بمب ساعتی در آن سوی مرز شرقی کشور به کار افتاده است. انفجار این بمب، نه تنها افغانستان، بلکه همسایگان آن از جمله ایران را بی نصیب از آسیب نخواهد گذاشت. اما آیا این بمب، افغانستان و منطقه را به دو دهه پیش از سقوط رژیم پیشا تمدنی طالبان پرتاب میکند؟ اگر این اتفاق بیفتد، فاصله مردم افغانستان تا دستیابی به صلح و آرامش چه اندازه خواهد بود؟ ظرفیت افغانستانیها اعم از تاجیک، ازبک، هزاره و… برای تحمل آنچه پیشتر به تلخی تجربه شده آیا اجازه تکرار تاریخ را خواهد داد؟ آیا این بار افغانستان میخواهد عرصه تازهتری برای جنگهای نیابتی میان قدرتهای رقیب در غرب آسیا شود؟ این بار افغانستان چه جایگاهی از حیث سوق الجیشی در بازی قدرتهای بزرگ از جمله آمریکا، روسیه و چین دارد و هزینهای که مردم این کشور دراینباره باید از جان، مال و اندوختههای ملی خود بپردازند، چه میزان بیش از آنچه تاکنون پرداختهاند خواهد بود؟
طالبان با ادامه سیاست وحشت افکنی و کشتار جمعی و به پشتوانه رسمیتی که از سوی قدرتهای منطقهای و فرامنطقهای در گفتوگوهای دیپلماتیک و معاملات پیدا و پنهان با آنان کسب کرده، اکنون به مثابه واقعیت حاضر در میدان عمل میکند این در حالی است که نخبگان سیاسی این کشور در ۲۰ سال گذشته هرگز قادر به استقرار دولت قوی، مشروع و معتبر در این کشور نشدند و هر آنچه از آنان دیده شد، ناکارآمدی آلوده به فساد و رقابتهای کشدار و کسالتبار بوده است.
بازتاب این رقابت نامیمون، آخرین انتخابات ریاست جمهوری این کشور بود که با حضور تنها ١٥ درصد واجدان شرایط برگزار شد. بدتر آنک ه اشرف غنی با هشت درصد آرا آن هم در اختلاف سخت با عبدالله عبدالله بر کرسی ریاست جمهوری نشست.
بزرگترین عامل قدرتگیری طالبان در افغانستان چیست و چگونه میتوان از آن جلوگیری کرد؟
دولت ضعیف، ناکارآمد در استقرار امنیت، واداده مقابل قدرتهای بیرونی، ناتوان در حل اصلیترین مشکلات معیشتی، اقتصادی و سلامت مردم، سر فرو برده در هزارتوی رقابتهای جناحی و سرانجام بی توجه به مطالبات مردمی که اصلیترین حامیان او در چنین بزنگاهی میتوانند باشند، بستر و تمهید لازم را برای فرصت طلبی طالبان و پیشروی تا نزدیکی دروازههای پایتخت فراهم کرده است.
مهمتر این که دولتهای پس از سقوط طالبان، بیشترین توجه و تمرکز خود را معطوف شهرهای بزرگ کرده و کمترین نگاه را به روستاها و روستانشینان داشتهاند این یعنی دادن بهترین فرصت به طالبان که کانون تبلیغات و جذب نیروهای خود را در این مناطق قرار دهند. طالبان با فرصت سازی برای خود در روستاهای فقیر و دورافتاده از تجدد، بکارگیری سیاست النصربالرعب و آمیختن آن با رویکرد ارتجاعی به دین و مذهب، توانستند به خوبی جای خالی دولت و اندیشههای مدرن را پر کرده و با هوادارانشان در بدنه اجتماعی کشور، در اندازه یک واقعیت حتی بزرگتر و تنومندتر از دولت مرکزی بروز و ظهور دوباره یابند. از این رو مردم دور مانده از منافع عمومی حاصل از حاکمیت دولت مرکزی، خوب یا بد، به گروهی چشم امید بستهاند که در واقع آنان را نه به بهشت، بلکه تا جهنم جنگ و خونریزی هدایت خواهد کرد.
تنها جای امیدواری برای آینده افغانستان زخم خورده از دههها جنگ و نابسامانی، خود انگیختگی مردمی است که حالا میخواهند ناتوانی دولت مرکزی را با اراده و مقاومت خود مقابل پیش روی طالبان جبران کنند.
این مقاومت به مراتب گرانبها و مؤثرتر از تلاش دولتمردانی است که همچنان میکوشند امنیت خود و کشور را از قدرتهای بیرونی گدایی کنند. در واقع اگر طالبان در پیشرویهای خود با نگرانی روبهرو باشند، مقاومتی است که از جانب مردم در حال شکلگیری است. اصالت مقاومت مردمی در استقلال خواهی آنان و رها شدن از وابستگیهایی است که آنان را وجه المعامله جنگهای نیابتی احتمالی در آینده نزدیک میکند.
بازگشت طالبان در افغانستان چه تأثیری بر روابطش با کشورهای منطقه دارد؟
بازگشت طالبان برای همسایگان افغانستان میمون نخواهد بود. تصور خوشبینانه از طالبان و این که امروزش با دیروز آن متفاوت است، به اندازه ندیدن واقعیتهایی است که دولتمردان و نخبگان افغانستان مرتکب آن شدند. نخستین خطر قدرت گرفتن رسمی طالبان، جنگ داخلی یا تجزیه افغانستان خواهد بود.
طالبان در هر صورت گروهی شورشی و تروریست است که نه تنها به نظام بینالمللی اعتقاد و باور ندارد، در به رسمیت شناختن مرزهای بینالمللی با چارچوبهای ایدئولوژیک آن نیز همخوان نیست.
خدعه و نیرنگ، ابزار این گروه است. مذاکره از جنس آنچه در دوحه و استانبول تجربه شد، نزد طالبان تاکتیکی برای خرید زمان در خدمت به استراتژی جنگ پیش روانهای است که بی گمان در درون مرزهای افغانستان محدود نخواهد ماند.
ایران باید در قبال قدرتگیری طالبان در افغانستان چه سیاستی اتخاذ کند؟
همسایگان افغانستان و به ویژه ایران بر سر انتخابی سخت قرار دارند. آیا باید طالبان را به عنوان یک واقعیت پذیرفت؟ یا همچنان آن را جریانی شورشگر و آنارشیست دانست که به هیچ یک از قواعد پذیرفته شده در نظام بینالمللی باور نداشته و از همپاشی آن را میخواهد؟ آیا باید اجازه داد افغانستان عرصه تازهای برای راه اندازی جنگهای نیابتی شود؟ در این صورت چه تهدیدهای امنیتی متوجه کشور خواهد شد؟ آیا منافع به ظاهر کوتاه مدت ارزش فنا کردن منافع بلند مدت را دارد؟ آیا باید به راحتی اجازه داد که تهدید تا بدنه امنیتی کشور که همانا مرزهاست، نزدیک شود؟ پیرایشگران چهره و هویت طالبان چه پاسخی به پرسشهای بالا دارند؟ بمب ساعتی در آن سوی مرزهای شرقی به کار افتاده است و باید هشیار باشیم.
نظر شما