به گزارش خبرنگار ایمنا، صنعت نشر کشور سالهاست که مورد بی مهری قرار گرفته است؛ بی مهری و بی توجهی که روز به روز بیشتر میشود. مشکلات مختلف، در جنبههای متعدد صنعت نشر رسوخ یافته و تأثیر آن "اوراق بها دار" را با معضل مواجه کرده است. گویی این روزها برای آنکه کتاب جایگاه خود را باز یابد، گذر از هفت خان رستم لازم است.
خوان نخست، نبرد رخش "کیفیت" با شیر "قیمت" است. در این خان باید از کیفیتهایی گفت که فدای قیمت ناچیز میشود؛ کتابهای قاچاقی که اغلب با کلمات اشتباه یا ترجمههایی نادرست آمیخته است؛ کتابهایی که همنشینی جملات و کلماتشان به درستی رقم نخورده و در یک کلام، "بی کیفیت" هستند. گویی نویسنده این کتابها ربات است، چرا که خطی ثابت را برای خلق پدیدهای پر پیچ و خم طی میکند. تناقضی فاجعه بار!
گذر از بیابان خشک " ضعف فرهنگی" شاید خان دوم باشد. دوری کتابها از مردم و حبس شدنشان در قفسه کتابفروشها، شاید نتیجه ضعف فرهنگی باشد. هنوز هم هستند کسانی که دریچه ورود به فرهنگ را در چیزی به جز قلم جست و جو میکنند.
اما اگر از از این دو خان گذر کنیم، باز هم به مانعی دیگر بر میخوریم، خان سوم. این خان مربوط به کشتن اژدهای گرانی است. افزایش قیمت کتابها، گرانی کاغذ و تحریمها مانند اژدهایی است که بر سر راه کتابخوانی سبز شده باشد. گویی ناشران از ترس اینکه مبادا تولیداتشان فروش نرود، جرأت چاپ کتابها را از دست دادهاند و مردم نیز اولین کالایی که به دلیل گرانی از سبد کالای خود حذف میکنند کتاب است. در اینجا کتاب از دو سو طرد میشود. چرا که پای رفع "نیازهای اولیه" در میان است و کتاب در این امر اولویت نیست.
در این آشوب، ناگهان خان چهارم سر میرسد. خانی که تقریباً دو سال است دنیا را جادو کرده است. نبرد با ساحره کرونا، جادوگری که کتابخانهها را تعطیل کرده و گرد فراموشی بر کتابها پاشیده است. سنگینی تبعات این گرد بر دوش ناشران قرار دارد و منجر به بر زمین خوردن حرفهای بسیاری از آنها شده است. گرچه فروش آنلاین ممکن است راه چارهای باشد، اما تأثیر حضور در فضای کتابفروشی و بودن در محفل کتابها، غیر قابل انکار است.
پس از همه اینها به "سانسور "میرسیم که با وجود فوایدی که احتمالاً دارد، گاهی کتابها را لال میکند و مخاطب را به سوی فضای مجازی سوق میدهد. نبرد با "سانسور"، خان پنجم از هفت خان قلمها و کاغذ است. ناشرانی که زیر نظر وزارت ارشاد فعالیت میکنند، باید از چارچوب آن تبعیت کنند این در حالی است که کلمات بر آمده از دنیای ذهن است. دنیای قلم آزاد و پر پیچ و خم است و باید سعی شود تا موانع سر راه آن بر داشته شود چرا که اگر محدود شود دیگر دلنشین نخواهد بود. گذشتگان با این جمله که "هر آنچه از دل برآید، لاجرم بر دل نشیند" به خوبی حق کلمه را ادا کرده اند.
خان ششم و نبرد با ارژنگ دیو، حکایت نبرد نویسندگان با دیو "بی پناهی" است. نبود حامی برای خالقان ادب، خود عامل بزرگی برای عقب ماندن این صنعت است. در واقع نبود نهادی قدرتمند برای نویسندگان، آنها را بی پناه میکند و باعث میشود برخی این قشر را "بیکار" بخوانند و انگیزه واژه آفرینی و خلق زیبایی را از آنها بگیرند. حرکت از تراوشات ذهن به جوهر قلم انگیزه میخواهد. اینکه ماهها و شاید سالها برای نوشتن یک کتاب وقت صرف شود و در نهایت آن کتاب در تند باد حوادث و مشکلات تلف شود، چه سودی دارد؟ بی پناهی چیزی جز این است؟
نبرد آخر با دیو سپید، در اصل نبرد با خودمان است. نبرد با خودبزرگبینیها، راحتطلبیها و غرورهای بیجا. نبرد با گسترش اجتنابناپذیر "تکنولوژی" که به دست هر کس تریبونی داده تا دنیای خود را به جهانیان نشان دهد؛ به خیال اینکه "اثری هنری" خلق کرده و نویسندهای بی باک و منحصر به فرد است و به خیال اینکه هرکس میتواند بنویسد "نویسنده" است و "نویسندگی" کاری آسان است.
ای کاش رها شویم از خانهای ناتمام. از دردهای پی در پی و از بیدادهای بی پایان صنعت نشر. کاش روزی برسد که کتاب بال و پر بگیرد و پرواز کند تا شاید اینگونه بتواند از چاه "فراموشی" نجات پیدا کند.
یادداشت از: آفرین عدیلی، خبرنگار سرویس فرهنگ و هنر ایمنا
نظر شما