به گزارش خبرنگار ایمنا، با ازدواج دایره ارتباطات و تعداد اعضای خانواده زوجین افزایش مییابد، میزان گفتگوها، روابط و رفتارهایی که ممکن است فرد از آنها خوشحال یا ناراحت شود نیز بیش از زمان مجردی میشود. زوجین برای ایجاد یک ارتباط بدون تنش با خانواده همسر نیاز به مدیریت روابط دارند در واقع با شروع زندگی مشترک، دور جدیدی از مناسبات در زندگی هر یک از همسران آغاز میشود و نقش تازهای برای هر یک از آنها در قالب همسر شکل میگیرد.
یکی از دغدغههای زوجهای جوان مقابله با دخالت والدین و اطرافیان در زندگی مشترک آنها است و یکی از علتهای ایجاد اختلاف بین آنها، مداخله نابجای پدر، مادر یا سایر خویشاوندان در مسائل زندگی مشترک آنها است. ارتباط خوب با خانواده همسر باعث حفظ بهداشت روان، برخورداری از حمایت خویشاوندی، امنیت خاطر، بهرهمندی از تجربه بزرگترها و ایجاد تعادل در خانواده میشود، اما گاهی بروز مشکلات و مسائل گوناگونی نظیر مداخلهها، وابستگی بیش از حد همسر به خانواده خود، حسادتها، خودخواهیها، زخم زبانها، حرمتشکنیها، توقع بیش از اندازه از عروس یا داماد و تفاوتهای فرهنگی هر کدام از زوجها با خانواده همسر موجب آسیب رسیدن به رابطه زوجین میشود.
حریم زندگی زوجین و نقش والدین در مدیریت زندگی فرزندان
مهرداد دشتی، روانشناس و زوج درمانگر در گفتوگو با خبرنگار ایمنا، در خصوص حفظ حریم زندگی زوجین و نقش والدین در مدیریت زندگی فرزندان، اظهار میکند: در مشاوره قبل از ازدواج این موارد مطرح و مورد بررسی قرار میگیرد که رابطه فرد با اعضای اصلی خانواده به چه صورتی است به دلیل اینکه روابط نامناسب با اعضای اصلی خانواده قبل از ازدواج (پدر و مادر، خواهر و بردار) میتواند بعد از ازدواج هم به شکلهای آسیب زنندهای ادامه پیدا کند.
وی اضافه میکند: زوجهایی که به وسیله پدر و مادر خود بسیار تحقیر شدهاند، بعد از ازدواج تلاش میکنند رضایت والدین را جلب کنند و به همین دلیل اجازه میدهند که والدین در زندگی آنها دخالت کنند و در مسائل زندگی زوجی مرتب به دنبال کسب تأیید والدین هستند.
این زوج درمانگر، تصریح میکند: به دلیل اینکه والدین آنها را در دوره کودکی و نوجوانی تأیید نکردند، در دوره جوانی سعی میکنند با گوش به فرمانی بیش از اندازه برای کسب تأیید والدین، همه مسائل زندگی مشترک خود را با آنها در میان بگذارند و همه انرژی زندگی زوجی را برای جلب نظر والدین میگذارند تا توجه و احترامی که از آنها در دوره کودکی و نوجوانی نگرفتند با این نوع رفتار بتوانند در زندگی مشترک و بعد از ازدواج بگیرند.
دشتی، تاکید میکند: کسانی که رابطه احترامآمیزی با پدر و مادر دارند، این افراد بعد از ازدواج هم میتوانند برای حفظ این حرمت استقلال خود را در زندگی زوجی حفظ کنند و حریم آن را با خانواده اصلی جدا کنند. اما برخی از زوجها اوایل زندگی که تجربه کافی ندارند به صورت نابجا مسائل زندگی خود را با خانواده مطرح میکنند و این اقدام بروز مشکلاتی را برای آنها به دنبال دارد و بسیاری از زوجها انتظار ندارند با شخصی که با علاقه ازدواج کردند دچار مشکل شوند و معمولاً در زندگی زوجی دچار اضطراب و آشفتگی میشوند.
بازگویی مسائل زندگی مشترک عامل بیاعتمادی همسر
وی میافزاید: این گروه از زوجین در شرایط پراضطراب به صورت طبیعی به اولین کسانی که پناه میبرند، پدر یا مادر است و این رفتار کاملاً ناهوشیارانه و حساب نشده و غریزی است و میتواند بسیاری اوقات برای زوجها دردسر ایجاد کند، وقتی زوجین عیبهای همسر را برای والدین بازگو میکنند در واقع آنها را هم آشفته میکنند و رفتارهای والدین باعث میشود همسر هم متوجه موضوع شده و نسبت به طرف مقابل خود در زندگی مشترک بیاعتماد شود.
این روانشناس، اظهار میکند: وقتی همسر بیاعتماد شود به دلیل همین بیاعتمادی از صحبت کردن در خانه اجتناب کرده و مسائل را پنهان میکند و چرخه بیاعتمادی بین زوجها رواج پیدا میکند. اعتماد و احترام بین زوجین به آسانی تخریب میشود اما به سختی و به شکل بلندمدت ترمیم خواهد شد. در واقع باید زمان بگذرد تا زوجین حریم زندگی و حرمت همدیگر را حفظ کنند و مشکلات خود را به خانوادهها بروز ندهند و اگر مشکلی دارند با نظر مشاور مسئله را پیش ببرند تا به مرور زمان نظر خانوادهها نسبت به آنها تعدیل شود.
دشتی تصریح میکند: بعضی خانوادهها آسانتر میتوانند خاطرات تلخ گذشته از عروس یا داماد خود را فراموش کنند، اما بعضی از خانوادهها هم دیرتر فراموش میکنند و روند عادی شدن روابط بیشتر طول میکشد، مهم این است که زوجین در این مدت رفتار عادی داشته باشند و با حفظ احترام با والدین همسر، روابط را ادامه دهند و رفتار متقابلی نداشته باشند.
این زوج درمانگر، تاکید میکند: کمک گرفتن از مشاوران در این شرایط بهترین راه حل است، مشاوران صحبتهای زوجین را همدلانه گوش میدهند و زندگی آنها را به هم نمیریزند، در واقع مشاوران افرادی آموزش دیده هستند و از اطلاعات زوجها سوءاستفاده نمیکنند، امنترین فرد برای درد دل کردن زوجین یک مشاور است که به صورت حرفهای میتواند با گفتوگو کردن زوجین به آنها مشاوره دهد و با آرام کردن زوجها برای برخورد با مشکلات زندگی به آنها راهکار دهد، لازم است همسران در زمان بالا بودن سطح خشونت از اعضای خانواده کمک بگیرند اما برای هر مسئلهای لازم نیست خانواده را در جریان بگذارند.
والدین پنج نیاز روانی فرزندان را تأمین کنند
طاهره اصلانی، روانشناس و مشاوره خانواده در گفتوگو با خبرنگار ایمنا، در خصوص برآورده شدن پنج نیاز روانی فرزندان در دوران کودکی، اظهار میکند: همه انسانها نیازهایی در دوران کودکی دارند، وظیفه پدر و مادر است که پنج نیاز روانی فرزندان را برآورده کنند، وقتی این نیازها تأمین شود فرد به چهار بلوغ روانی، اقتصادی، اجتماعی و بلوغ جسمی جنسی میرسد. در بلوغ روانی یعنی اینکه فرد از نظر عاطفی استقلال دارد و روی پای خود ایستاده است، میتواند کارهای خود را انجام دهد و انسان مسئولیت پذیری میشود، درگیر احساسات نمیشود، پرخاشگری نکرده و اگر عصبانی شود داد و بیداد نمیکند.
وی میافزاید: در این حالت اگر فرد دچار مشکل شود درون خود نمیریزد و حالتهای کوتاه آمدن و نشخوار فکری ندارد، رفتارهای او به بلوغ رسیده و اهل لجبازی کردن، داد زدن و گریه کردن (رفتارهای کودکانه) نیست، وقتی افراد از نظر روانی رشد نمیکنند در دوره کودکی میمانند در این حال حتی اگر به سن بالاتر بروند و بدن رشد کند، اما از نظر روانی به دلیل اینکه به بلوغ نرسیدند رفتارهای آنها کودکانه است و فرزند نمیتواند از خانواده جدا شود.
این خانواده درمانگر، تاکید میکند: بلوغ اقتصادی یعنی اینکه فرزند بتواند نیاز مالی خود را تأمین کرده و در زندگی زوجی مدیریت داشته باشد، وقتی دختر و پسر به سن بلوغ میرسند، وقتی است که نیازهای آنها در فرایند تربیت برآورده شده است. بلوغ اجتماعی یعنی اینکه فرد میتواند تعاملات اجتماعی خوبی داشته و با انسانهای دیگر ارتباط برقرار کند، فرزندی که به بلوغ اجتماعی میرسد بسیار آسانتر میتواند با انسانهای دیگر ارتباط بگیرد، اگر ازدواج کرد با خانواده و فامیل همسر و با دوستان او ارتباط خوبی دارد و زندگی خود را مدیریت میکند.
اصلانی اضافه میکند: بلوغ جنسی و جسمی به معنای این است که فرد با کسب مهارتهای لازم از نظر روانی بتواند به این دو بلوغ برسد، وقتی والدین کودکان خود را گونهای تربیت کنند که به این بلوغها برسند فرزندان آنها آمادگی ازدواج را دارند. دختر و پسری که چهار بلوغ اقتصادی، اجتماعی، روانی و جسمی را دارد اگر ازدواج کند سعی دارد مشکلات زندگی مشترک را حل کند و حریم رابطه را از بین نمیبرد.
لزوم حل کردن مسائل زندگی با حفظ حریم خصوصی
وی تصریح میکند: با ازدواج و تشکیل زندگی مشترک زمینه بروز برخی مشکلات ناخواسته ایجاد میشود، داشتن تعامل مناسب با والدین و حل کردن مسائل زندگی زوجی با حفظ حریم خصوصی برای همسران مهم است، دو فردی که به بلوغ رسیده باشند، برای حل کردن مشکلات زندگی زوجی از کمک مشاوران با تجربه استفاده میکنند، روانشناس فردی بیطرف است و درگیر احساسات نمیشود، متخصص بوده و نظر شخصی خود را روی زندگی همسران اعمال نمیکند.
این روانشناس میافزاید: مشاور بر اساس تخصص و دانشی که دارد به زوجها کمک میکند و این فرایند به خوبی پیش میرود و همسران میتوانند مشکلات زندگی را به آسانی با کمک همدیگر حل کنند، در جامعه خانوادههایی که بتوانند فرزندان را اینطور تربیت کنند کمتر دیده میشود به دلیل اینکه افراد به وسیله والدینی تربیت شده اند که شاید خود آنها صد درصد به این بلوغ نرسیدهاند و پدر و مادر با آسیبهایی آنها را تربیت کردهاند، وقتی یک مادر نیازهای حل نشدهای داشته باشد، با همان نیازهای حل نشده فرزند را تربیت میکند در نتیجه کودکی بار میآورد که نمیتواند نیازهای او را تأمین کند و عدم بلوغ اتفاق میافتد.
اصلانی میافزاید: کودکی که به بلوغ نرسیده برای حل کردن مسائل زندگی زوجی از نظر عاطفی به والدین وابسته است، این گروه از فرزندان در زندگی زوجی هم بسیار اهل درد دل کردن هستند و اگر مشکلی پیش بیاید سطح تحمل آنها پایین است، استقلال، مدیریت مالی و کفایت لازم را ندارند و نمیتوانند درست ابراز وجود کنند، این مشکلات باعث میشود رفتارهای اشتباهی بین این زوجها اتفاق بیفتد، در این مرحله بهتر است از مشاوره یک فرد باتجربه و متخصص (روانشناس و زوج درمانگر) کمک بگیرند.
این خانواده درمانگر، اظهار میکند: متأسفانه بسیاری از زوجها بعد از بروز هر نوع مشکلی در زندگی مشترک به سراغ خانوادهها میروند تا کمک بگیرند و این اتفاق مشکلات را مضاعف میکند، برای درد دل کردن و کمک گرفتن در حوزه مسائل زندگی مشترک مراجعه به مشاور و زوج درمانگر بهترین راه حل است.
زوجین به سمت بافت آسیب دیده نروند
وی تاکید میکند: معمولاً خانوادههایی که نیازهای فرزند را در دوره کودکی به خوبی تأمین کردند بعد از ازدواج آنها هم در مسائل زندگی زوجی فرزندانشان دخالت نمیکنند و اگر مسئلهای پیش بیاید خانواده بسیاری اوقات توصیهای که به فرزندان دارند این است که نزد مشاور بروند.
اصلانی اضافه میکند: اما خانوادههای دسته دوم که نیاز روانی فرزندان را تأمین نکردند در زندگی مشترک آنها دخالت میکنند، این گروه از زوجها وابستگی زیادی به والدین دارند و خانواده هم در مسیر بزرگ شدن و تقویت مشکلات فرزندان رفتارهای نادرست خود را ادامه میدهند. متأسفانه برخی اوقات شاهدیم جلسههای خانوادگی و فامیلی برای حل مشکلات زوجین تشکیل میدهند و هیچ کدام از این جلسهها اثربخش نیست و تنها میتوانند موقت دختر و پسر را آشتی داده تا به زندگی زوجی ادامه دهند.
این خانواده درمانگر، توصیه میکند: معمولاً مشکلات این گروه از زوجها هیچ وقت حل نمیشود و بسیاری اوقات مشکلات آنها بیشتر شده و جلسههای فامیلی هم نتیجه نمیدهد، اگر مشکلی در زندگی مشترک پیش میآید، دختران و پسران بدانند که محیط خانواده آنها مکانی برای حل مشکلات زندگی زوجی نیست، بهتر است به سمت بافت آسیب دیده (خانوادهای که او را به بلوغ نرسانده است) نروند و در این بافت به دنبال راه حل مشکلات زندگی خود نباشند، برای حل این مسئله از یک متخصص، روانشناس و زوج درمانگر کمک بگیرند.
نظر شما