به گزارش ایمنا، روزنامه خراسان نوشت: زمانی که دست در دست مادربزرگش بی آنکه درکی از بازیگری داشته باشد، سر صحنه تئاتر و لوکیشنهای سینمایی و تلویزیونی رفت، علاقهمند به جادوی سینما و بازیگری شد. همیشه و در همه مصاحبهها از زنده یاد رقیه چهره آزاد صحبت میشود و افسانه چهره آزاد عاشقانه از تأثیرات مادربزرگش در حرفه بازیگری حرف میزند. او با نقش متفاوت «مینو» فالگیر قصه ماورایی سریال «احضار»، مهمان ماه رمضان خانههاست.
شاید جالب باشد بدانید که خودش پیشنهاد بازی در این نقش را داده است. در ادامه گفت و گوی ما را با این بازیگر میخوانید.
این شبها ایفاگر نقشی هستید که کمتر در تلویزیون به تصویر کشیده شده است. چطور شد آقای افخمی برای بازی در نقش متفاوت «مینو» سراغ شما آمد؟
ابتدا نقش «شیده» پیشنهاد داده شد، آن مقطع مشغول بازی در سریال «میخواهم زنده بمانم» بودم و در آن لحظه به فاکتورهایی همچون همکاری با آقای افخمی و کار برای ماه رمضان بسنده کردم و نمیتوانستم کل فیلم نامه را مطالعه کنم بنابراین خواستم دیالوگها را برایم ارسال کنند تا با روحیات «شیده» آشنا شوم. نقش را دوست داشتم و حتی قرارداد بستم و تست گریم هم دادم، سپس شرایطی برایم به وجود آمد که توانستم فیلم نامه را مطالعه کنم، آن قدر نقش «مینو» برایم جذاب بود که پرسیدم این نقش را چه کسی بازی میکند؟ گفتند هنوز هیچکس. واقعیت اش اندکی خوشحال شدم. -می خندد- به آقای افخمی حرف دلم را گفتم و معتقد بودند که برای هر دو نقش مناسب هستم. در آن مقطع برای فیلم برداری سکانسهای سریال راهی شمال شده بودند و بعد از بازگشت، نقش «مینو» را به من سپردند.
در این شرایط چه چالشهایی برای بازی در این نقش داشتید؟
باید شرایطی را که «مینو» داشت، در خودم به وجود میآوردم. «مینو» خیلی از من دور است. برای شناخت او الگوهایی در ذهن داشتم و فیلمهایی را دیده بودم. حتی در دوران نوجوانی با دوستانم به دنبال فال و فالگیری رفته بودم ولی از زمانی که خودم را شناختم خیر. مینو یک فالگیر است که روح احضار میکند و یکی از چالشهای نقش، رو به رو شدن با ترس خودم بود چون بسیار آدم ترسویی در خصوص مسائل ماورایی و روح هستم. اصلاً فیلم ترسناک ندیدم و از تاریکی میترسیدم و دلم میخواست با ترسم رو به رو شوم. قبل از شروع فیلم برداری حال عجیبی داشتم که آیا نقش را درست انتخاب کردهام؟ مدام میگفتم این اتفاق باید خیلی درست بیفتد چون خودم نقش را انتخاب کردم. الان هم صحبتها و کامنت هایی که در فضای مجازی و انرژیهای مثبتی که از مردم در اماکن عمومی دریافت میکنم حس خوبی به من میدهد. آقای افخمی بسیار مرا راهنمایی کرد. «مینو» میگوید احضار روح میکنم، ولی وقتی برای خودش اتفاق میافتد از ترس قالب تهی میکند.
کاراکتر مینو هر چند از ابتدا به مخاطب با فالگیری و اخاذی معرفی شد، بدذات نیست.
همین طور است. من «مینو» را اصلاً منفی ندیدم. او در یک مونولوگ طولانی به مهتاب و بهروز میگوید: «من مثل یک دکتر روان شناسم. حال آدمها رو خوب میکنم و اونی که میاد فال بگیره، مریضه و از آیندهاش می ترسه. من بهش می گم که نگران نباش، آینده خوبی هم داری». ببینید برای خودش چه دنیایی ساخته که این قدر خودش را مبرا کرده که کارش درست و مثل یک دکتر روانشناس است. معتقدم «مینو» نقش متفاوتی در تلویزیون است.
به گذشته سفر کنیم. در دوران کودکی، زمانی که با مادربزرگ تان زنده یاد رقیه چهرهآزاد سر صحنه میرفتید، فکر یا رؤیای خاصی داشتید که برایتان جذاب باشد؟
یک خاطره بسیار جالب برای خوانندگان تعریف کنم. بین ۵ تا ۷ سالگی همراه خانواده با مادربزرگم در طبقهای مجزا زندگی میکردیم اما همیشه کنار هم بودیم و من هم احساس خوبی غیر از مادربزرگ، استاد و معلم به او داشتم، دوست خوبی برایم بود. او خیلی روی من تأثیر گذاشت و مرا سر تمرینهای تئاتر میبرد. یادم است سال ۴۸ که هفت ساله بودم، سنم را گفتم -می خندد- با مادربزرگم سر تمرین تئاتر «روسری قرمز» که استادانی همچون مرحوم مادربزرگم، هادی اسلامی، خسرو شکیبایی، سیروس گرجستانی و آزیتا لاچینی در آن بازی میکردند، میرفتم. وقتی از تمرین برمیگشتیم مادربزرگم میپرسید افسانه بازی کی خوب بود؟ آن موقع نمیدانستم بازیگری چیست اما عجب چالش و انگیزهای در ذهنم ایجاد میکرد و میگفتم همان آقا قد بلنده از همه بهتر بازی میکرد - می خندد- بعدها متوجه شدم مرحوم زنده یاد خسرو شکیبایی را میگفتم. میخواهم بگویم در آن سن وارد فضای فرهنگی شدم و این دیدنها و گوش دادنها روی من تأثیر مثبت گذاشت. کتاب خواندن را مادربزرگم به من یاد داد.
بعد از آن هم علاقه مند به این حرفه شدید و در کلاسهای استاد حمید سمندریان ثبتنام کردید.
بعد از ازدواجم این اتفاق افتاد. دوره دو ساله بازیگری را در کلاسهای زنده یاد سمندریان گذراندم. سعی میکنم تجربههایی را که آموختم در کارم استفاده کنم.
چرا در سریال «میخواهم زنده بمانم» حضور مادر در قصه کم رنگ است؟
کارهای شهرام شاه حسینی را دوست دارم و علاقه داشتم با او کار کنم، وقتی نقش مادر پیشنهاد داده شد به او گفتم سیناپسی برایم ارسال کند که نقش «فخری» اصلاً این نبود و وقتی قرارداد بستم تعریف دیگری از نقش شد و نمیدانم چه اتفاقی برای آن افتاد. برای خودم هم جای سوال است، اکنون هم مردم عزیز و همکارانم از من میپرسند چرا مادر نیست؟ بهتر است این را از نویسنده بپرسید.
به عنوان مخاطب بیشتر شما را با «آپارتمان» اصغر فرهادی شناختیم، قبول دارید؟
به نوعی جزو اولین سریالهای پرمخاطب بعد از انقلاب بود. خوشحالم که مردم مرا با این سریال شناختند. به یاد دارم همان زمان وقتی به داروخانه رفتم، پرسیدم ببخشید آسپرین دارید آن آقا در جواب گفت ببخشید آخر «آپارتمان» چه میشود؟ جا خوردم و بعد یادم آمد که منظورش سریال «آپارتمان» است!
نظر شما