به گزارش خبرنگار ایمنا و بر اساس چکیده یک مقاله، ظرف کالبدی شهرها همواره در معرض گسترش خواسته یا ناخواسته قرار دارد که این گسترش در قالب گسترش درونی و بیرونی انجام میگیرد.
در این میان موضوع رشد شهری و مدیریت آن یکی از جدیترین چالشهای امروز و آینده نظام شهری ایران است که توجه بسیاری از اندیشه سازان، تصمیم سازان و تصمیم گیران مدیریت شهری را به خود معطوف کرده است.
در طول تاریخ شهرنشینی و تا قرن بیستم میلادی همواره تقابل بین خصیصههای مثبت و منفی شهر با حومههای شهری، به دلیل وجود حدود روشن بین این دو عرصه بوده و از قرن بیستم به بعد به دلایل مختلف اقتصادی، صنعتی، نظامی یا فن آوری تفاوتهای بین شهرها و حومهها دیگر به روشنی گذشته مطرح نبوده است.
در وضعیت کنونی شهرها مرزبندیهای سنتی خود را به دلیل پراکندگی و گسترش کم تراکم از دست دادهاند. این موضوع صرف نظر از ملاحظات پدیدارشناسی، در سایر ابعاد کیفیت محیطی نیز مشکلاتی پدید آورده است.
به طور کلی شهر را میتوان همواره متأثر از دو گروه عوامل فشاری و کششی دانست. عوامل فشاری (مانند جرم، جنایت بد مسکنی) بر کاهش جمعیت شهرها مؤثر است و عوامل کششی در جهت جذب جمعیت عمل میکنند.
اعتقاد به کیفیت مطلوب زندگی در محیطهای حومه شهری، مالکیت توسعه گران و سرمایه گذاریهای کلان در اراضی برون شهری و پهنههای پیرامون (در فضای اعمال محدودیتهای ساخت و ساز در مراکز شهری) از اصلیترین عوامل کششی است که در گستردهتر شدن عرصههای شهری شده نقش ایفا میکند.
جهت کنترل گستردگی شهرها روشهای گوناگونی وجود دارد، به طور کلی دو گرایش کلان در زمینه مدیریت رشد شهری در مقیاس جهانی وجود دارد که یکی مبتنی بر سیاستهای محدودسازی و دیگری مبتنی بر رشد هوشمند (ناشی از معضلات پراکندگی) است.
رشد افقی شهر
از لحاظ تاریخی، چون برنامهریزی در شهرهای دنیای توسعه یافته رو به تکامل بوده، عموماً هدفهای قطعی و روشنی هم داشته که از آن جمله افزایش بازدهی اقتصاد شهری، تأمین محیط مسکونی درجه یک در محلههای جذاب، بهبود کیفیت جامعه شهری، تأمین سامانههای کارآمد برای حمل و نقل افراد و کالاها، حفاظت از مناظر طبیعی و بهبود آن و حفاظت از محیط زیست است.
برنامهریزان برای رسیدن به این اهداف، تدابیر مشابهی را اگرچه نه کاملاً یکسان، در شهرهای دنیای توسعه یافته در پیش گرفتهاند؛ آنها به منظور تفکیک کاربریهای متفاوت زمین اقدام به وضع مقررات ناحیه بندی کردهاند.
توسعه شهر بر اساس توسعه جمعیت متقاضی شهرنشینی موضوعی است که نیازمند برنامهریزی اصولی است؛ یکی از عوامل توسعه شهر معلول افزایش جمعیت شهری و ملی است و عامل دیگر معلول الگوی مالکیت بر زمین و نقش زمین داران است.
دستورالعملها و سیاستهای کنونی مربوط به گسترش افقی و عمومی و به طور کلی تغییرات شهری بحثانگیز است و لازم است پیامدهای چنین دستورالعملهایی نیز بررسی شود.
طرحها و سیاستهای کنترلی مناسب، در حقیقت کم است و مراجعه عمومی همواره ناگزیر به رفع پیامدهای ناشی از فعالیتهای خصوصی مانند توسعه ساختمان سازیاند. بعضی از فعالیتهای شهری ممکن است متضمن تغییرات مستقیم مورفولویک در زمین باشد.
ابزارهای کنترل رشد شهر
الگوی جغرافیایی رشد شهر در مناطق کلانشهری معمولاً تحت تأثیر عوامل طبیعی مانند محل کوهها و مسیر رودها قرار دارد.
زمانی که کلانشهرهای بزرگ مقیاس در قرن نوزدهم پدیدار شدند، طراحان شهری مانند «فردریک المستد» متوجه شدند که عناصر طبیعی انسان ساخت- شامل پارکها، باغ راهها و فضاهای باز عمومی- میتوانند رشد شهر را شکل بدهند و محدود کنند.
در همان زمان کلانشهر به تسهیلات عمومی بزرگ مقیاس به ویژه حمل و نقل و سیستم آب و فاضلاب وابسته شده بود؛ این زیرساختها میتوانست نقش مهمی در شکل دادن به رشد شهر داشته باشد.
این دو عامل- محدودیت فضاهای باز و وجود زیرساختها- برای رشد شهر نقش «تضعیف» و «تسریع» کننده دارند، با قرار گرفتن زمین بیرون از مرز شهر، این فضاهای باز محدود کننده مانع رشد شهر در این جهت و در نتیجه تغییر جهت آن خواهند شد.
تسهیلات عمومی با قرار گرفتن در فضاها و مسیرهای مشخص، رشد شهر را به آن سمت هدایت میکند و شهر به جهات دیگر که این زیرساختها وجود ندارد پیش نمیرود.
پراکندهرویی
در سالهای اخیر موضوع پراکنده رویی به عنوان یک نگرانی عمده در میان برنامه ریزان شهری مطرح شده و به عنوان عامل اصلی بسیاری از مشکلات شهر معاصر شناخته میشود.
به طور کلی تعریف مشخص و قابل اجماعی از پراکنده رویی وجود ندارد؛ گروهی آن را پراکنش توسعههای شهری بر روی اراضی توسعه نیافته شهر تعریف کردهاند، همچنین به انبساط عرصههای شهری منطقهای است که نیازمند توجه ویژه در برنامهریزی، طراحی، ساخت و ساز و مدیریت است.
از این رو نیاز است منطقه لبه شهری برنامهریزی و نیز طراحی شود به طوری که از گذار حساس، مؤثر، عملکردی و بصری بین زمینهای شهری و فضای آزاد بزرگ مقیاس با هزینههای شهری واقعبینانه اطمینان حاصل شود.
اصطلاح «لبه شهر» بر مبنای مفهوم ویژگیها و حدود آن به صورت گوناگون در متون شهرسازی به کار رفته است. توسعه لبه شهر، تنها یک روند گذار زمین از کاربری روستایی به کاربری شهری نیست، بلکه فرایند پیچیدهای است که جوانب گوناگونی مانند تغییرات در الگوی مالکیت زمین، روند اثرگذاری زمین، انواع توسعه، مقیاسهای تنظیمی و اجرا آنها را در برمیگیرد. فرآیند توسعه لبه، یکپارچه نیست و ممکن است توسط عاملان شهری یا عاملان روستایی، به طریق رسمی یا غیررسمی به وقوع بپیوندد.
مشکلات لبه شهر در کشورهای توسعه یافته غالباً در ارتباط با طبیعت است؛ اغلب کشورهای در حال توسعه الگوی توسعه نیندیشیده و خود به خودی را به جای رشد برنامهریزی شده تجربه میکنند؛ بنابراین پیچیدهای ترین مشکل در ارتباط با لبه شهر در اکثر کشورهای در حال توسعه توسعه زمین به طور غیررسمی در جاهایی است که فعالیتهای مرتبط توسعه زمین، بدون پیروی از قوانین و مقررات ایالتی انجام میشود.
برنامهریزی برای لبه شهر
هدف از برنامهریزی برای منطقه لبه شهری اطمینان حاصل کردن از یک ارتباط متقابل مناسب بین نواحی شهری و زمینهای عمومی و اجاره نشده اطراف آن است.
این امر مستلزم ایجاد یک نوار سبز مناسب و کافی است که شامل مواردی همچون حصار گذاری مدیریت کننده، فاصله مناسب جلوگیری از نشر آتش سوزی، مسیرهای دسترسی برای مدیریت زمین و دیگر اختیارات نگهداری است.
با این رویکرد پیشنهادهایی جهت مدیریت شهری ارائه شده که میتواند آغاز مسیر کنترل رشد افقی شهر باشد که از جمله این پیشنهادات استفاده از پتانسیلهای زیست محیطی و طبیعی موجود در محدوده پِیرامونی شهرها، تقویت گردشگری شهری و استفاده از پتانسیلهای طبیعی موجود، تقویت و طراحی مسیرهای پیاده روی اطراف شهر جهت گسترش استفاده عمومی از فضاهای پیراشهری، تدوین ضوابط ویژه جهت اراضی کشاورزی باغات اطراف محدوده شهر، تکمیل کمربند سبز اطراف شهر، استفاده از طراحی پارک فرامنطقه ای و سایتهای گردشگری و ورزشی جهت کنترل رشد افقی شهر، تقویت مدیریت شهری و مدیریت یکپارچه مجموعه شهری، اصلاح قوانین و ساختارهای قانونی موجود جهت کنترل رشد افقی شهر و اصلاح ساختار مدیریت شهری فعلی است.
جمعبندی و نتیجهگیری
مروری بر ساز و کارهای مدیریت رشد شهر در کشورهای گوناگون نشان از تفاوت تعاریف، روندها و طیف وسیعی از روشهای مواجه دارد؛ در حالی که چین در جستجوی خلق تعریفی کارآمد و نو برای نواحی کلانشهر (به عنوان نمونه شانگهای) است.
عربستان ترسیم خطوط محدودکننده در پیرامون شهرها را (همانند ایران) به عنوان در دسترس ترین گزینه جهت «کنترل پراکندگی شهری و تشویق به توسعه درون زا» میداند.
ایالات متحده از یکسو، در شهرهایی همچون ارگون، سان دیگو، پورتلند، الگوی حدود رشد شهری (UGB) را دنبال میکند و از سوی دیگر، مبتنی بر اهداف «رشد هوشمند» در برخی از شهرها مانند سیاتل به شکل گیری «توسعه های حمل و نقل مدار» (TOD) نظر دارد.
روند جاری در فرانسه، کماکان تا حد زیادی مبتنی بر «کنترل رشد شهرها» بر اساس مبانی «تئوری قطب رشد» متعلق به فرانسوا پرو است. سوئیس از سال ۱۹۷۰ میلادی با اتکا بر «کمربندهای سبز غیر ایستا» و قابل تغییر تجربههای مناسب در زمینه مدیریت گسترش شهری داشته است.
این رویکرد تا حد زیادی متوجه اثبات این موضوع است که کمربندهای سبز، گرچه به تحکیم ساخت و ساز در درون شهرها کمک میکردند لیکن در ممانعت از رشد بی تأثیر بودهاند.
از منظری دیگر روند کنونی کشورهای مختلف در خصوص «پذیرش الحاق نواحی حومهای» به شهرها کاملاً متفاوت است. در حالی که در ایالات متحده آمریکا «قوانین ایالتی» در این زمینه تصمیم میگیرد.
در انگلستان «حکومت های محلی» میان کشمکش دائمی مقاومت شهروندان و اصرار حومهنشینان به الحاق تصمیم میگردد. «سیاست های زمین» در کشورهای مختلف نیز در هدایت رشد شهرها مؤثر است؛ به عنوان مثال در ایالات متحده آمریکا، «انتقال حقوق توسعه» (TDR) کنترل دولتی بر زمینهای نوآباد را در عین مالکیت خصوصی و بازار آزاد سرمایه فراهم میآورد. این در حالی است که در کشوری مانند سوئد، حقوقی ارتقایی تضمین کننده اختیار حکومت بر جهت دهی به گسترش نوظهور بر زمینهای خصوصی است.
سازوکارهای مدیریت رشد شهری در کشورهای مختلف یا غیرقابل تغییر نشمردن اصول سرمشقهای عام جهانی (اروپایی و آمریکایی) تا حد زیادی با شرایط نظام شهری بومی خود وفق یافتهاند.
در عین حال با پرهیز از توسط مطلق به احکام کالبدی- فضایی از سایر فرصتهای حقوقی، مدیریتی (در مقیاس سرزمین و شهر) جهت مدیریت رشد بهره بردهاند.
به طور کلی سیاستهایی که برای مدیریت و مهار توسعه شهری در اراضی پیرامون شهرها، اعمال شده به سه صورت قابل بازشناسی و تعریف است که شامل مرز گسترش شهرها با تعیین محدوده کنونی و محدوده گسترش آینده، مرز خدمات شهری با تعیین محدوده دارای خدمات آب و برق و مابقی فاقد این گونه خدمات هستند، کمربند سبز (GB) که محدوده کنونی و آینده کاربریهای شهری را از سویی و محدوده حفاظتی را از سوی دیگر به طور تفکیک میکند، است.
نکته این است که تعریف حریم به عنوان کمربند سبز (پهنه حفاظت) به معنای سلب حق حیات و بالندگی از کانونهای جمعیتی واقع در حریم نیست. چون اولاً حریم شش هزار کیلومترمربعی، حریم مشترک همه کانونهای جمعیتی است؛ ثانیاً) فضای لازم برای ادامه حیات و افزایش نظام مند جمعیت درون محدوده قانونی کنونی سکونتگاههایی که هم اینک در حریم واقع شدهاند پیش بینی خواهد شد.
تنها تفاوت این است که هدف اصلی تعریف حریم از واگذاری و کسب درآمد به حفاظت ضمن واگذاری (برای کاربریهای قابل حمع با رسالت اصلی حریم) و احیاناً کسب درآمد، آن هم صرفاً برای حفاظت و ارتقا حریم برای همگان تغییر میکند.
نظر شما