به گزارش ایمنا، روزنامه رسالت نوشت: حالا این نسل دارد به ۴۰ سالگی نزدیک میشود، در حالی که بسیاری از فرصتها را ازدست داده، مثل فرصت ازدواج و فرزندآوری که طبق آمارها از جمعیت حدود ۱۷ میلیونی دهه شصت، تقریباً ۵ میلیون نفر از آنها هنوز تشکیل خانواده ندادهاند و بخشی از آنها با ورود به تجرد قطعی به بحران تنها زیستی در دوران میانسالی و سالمندی نزدیک و نزدیک تر میشوند.
نسلی سختگیر و جزئینگر برآمده از دل دانشگاهها
دهه شصتی ها دانشگاه بروهای خوبی بودند و حضور پررنگی در فضای علمی کشور داشتند. همین مسئله بر ملاکهای ازدواج آنان تأثیر گذاشت و آنان را نسبت به انتخاب شریک زندگی حساس و نکته بین و جزئی نگر کرد. به گفته زهرا شکرالهی، دکترای مطالعات زنان، محقق و پژوهشگر «متأسفانه آن تفکری که در دانشگاهها ترویج داده شد بچهها را به شدت جزئی بین کرد، حساسشان کرد، در زمان انقلاب و جنگ افراد کلی نگر بودند، همین که طرف میگفت سالم باشد و انقلاب را قبول داشته باشد تکلیفشان مشخص بود، اما دهه شصتی ها جزئی بین شدند و مدام آمدند بر اساس دروسی که خوانده بودند؛ مباحث روانشناسی، جامعه شناسی و… همسر انتخاب کنند و خود این تغییر ملاکها و انتخاب همسر، متأثر از سیستم دانشگاهی و کتابهای ترجمه شده و مضمون و محتوای علوم انسانی بود که در دانشگاهها به خوردشان داده شد.» البته به موازات این مسائل، از تغییرات سبک زندگی نیز نباید غافل شد. نسل اوایل انقلاب و جنگ، بنای زندگی خود را بر ساده زیستی و قناعت گذاشته بودند، اما خانواده دهه شصتی ها تمایل داشتند برای فرزندان خود که ازقضا دانشگاه رفته و تحصیلکرده هم بودند، سنگ تمام بگذارند و به این ترتیب، تجمل گرایی و سختگیری به آرامی جای خود را به آسانگیری داد؛ موضوعی که حالا رنگ و لعاب بیشتری هم گرفته و جوانان آماده ازدواج از نسل هفتاد و هشتاد را نیز قربانی خود کرده است و به گفته جمعیت شناسان همین زرقوبرق ها و تجمل گرایی ها، بیم افزایش سن ازدواج و کاهش باروری را بالا برده است که خود آسیبها و معضلات فراوانی را برای کشور به ارمغان میآورد.
بر اساس سرشماری سال ۹۵ «۱۰ درصد زنان ۳۵ تا ۳۹ ساله کشور مجردند و زنان بالای ۴۰ سال کشور که دارای تجرد قطعی هستند، ۴۲۶ هزار نفراست؛ حدود ۵ درصد کل جمعیت زنان مجرد بالای ۱۰ سال کشور بیش از ۴۰ سال دارند که در گروه مجردان قطعی قرار میگیرند.» همچنین بر اساس این آمار ۱۹ درصد از زنهای دهه شصتی و ۳۳ درصد از مردهای دهه شصتی هنوز ازدواج نکردهاند.
سایه سنگین نبود امنیت اقتصادی بر سر دهه شصتی ها
علی پژهان، استادیار جمعیت شناسی دانشگاه آزاد اسلامی تهران مرکز، دلایل مختلفی ازجمله اقتصادی و فرهنگی را در تأخیر ازدواج دهه شصتی ها مؤثر دانسته که البته از دیدگاه وی تأثیر دلایل اقتصادی بیشتر است. وی در این رابطه به «رسالت» میگوید: «بر اساس تحقیقاتی که انجام شده است علت ۵۳ درصد عدم ازدواجها اقتصادی است. نبود شغل و امنیت اقتصادی قدرت تصمیم گیری و برنامه ریزی را از جوان میگیرد. عدم امنیت اقتصادی یعنی نداشتن شغل ثابت، یعنی شناور بودن روند و فرآیندهای کسب اقتصادی. در این شرایط جوان با خود میگوید من با حقوقی که ثابت نیست چطور میتوانم برای آینده برنامه ریزی کنم؟ اینکه چه زمان میتوانم خانه و ماشین بخرم مشخص نیست. بحث کالا و خدمات و هزینههای مسکن نیز بنا بر تورم و بالاتر از حقوق دریافتی ام مدام در حال افزایش است. لذا ناامیدی و بی انگیزگی بر روی تمام تحلیلها و رفتارهای او سایه میافکند. در چنین شرایطی جوان ترجیح میدهد عقلانی عمل کند و تن به ازدواج نمیدهد. یک بحث دیگر نیز رابطه ازدواج سفید و بحث عقلانیت اقتصادی است. در جامعه جدید عقلانیت اقتصادی بیداد میکند. یعنی چه؟ یعنی جوانها با خودشان هزینه و درآمد میکنند و به این نتیجه میرسند که چون امنیت اجتماعی و اقتصادی وجود ندارد، ازدواج و تشکیل خانواده به صرفه نیست. لذا در اینجا زندگیهای به اصطلاح پارتنری و هم بالینی و هم بالشی شکل میگیرد که درواقع پاسخی به نیازهای اولیه شأن است. اینها مواردی بود که میتوان گفت بر ازدواج دهه شصتی ها سایه افکنده است.»
نگاه بدبینانه به ازدواج در بین دهههای هفتاد و هشتاد
وی در ادامه به بیان دیدگاه جوانان دهههای هفتاد و هشتاد به موضوع ازدواج پرداخته و معتقد است برخلاف دهه شصت که نگاه اقتصادی بر مقوله ازدواج جوانان بیشترین تأثیر را داشت، در دهههای بعدی نگاه غالب، فرهنگی شده است: «نگاه دهه هفتادیها به ازدواج بیشتر فرهنگی است و درصد زیادی از آنها اصلاً ازدواج را قبول ندارند یا اعتقادشان نسبت به این موضوع بسیار کمرنگ شده است. واقعیت اینکه به این نسل برای فرزندآوری نیز نمیتوان چندان امید بست. در بین جوانان این نسل، افرادی را میبینید که وضع اقتصادی شأن هم خوب است اما عملاً حاضر نیستند تن به ازدواج بدهند، زیرا نگرش این افراد به ازدواج بدبینانه است. در این خصوص به نظر من رسانهها مقصر هستند. آنها در مواردی پا را از وظایف خود فراتر گذاشتهاند و با یکسری سیاه نماییها مردم و جوانان این دهه را از ازدواج ترسانده و بدبین کردهاند. دهه هشتادیها نیز ترکیبی از دو دهه قبلی خود هستند. آنها کسانی هستند که نه شغل اقتصادی دارند و نه اعتقادی به ازدواج دارند. در دهه شصت اعتقادات و باورها محکمتر است. در دهه هفتاد یک مقدار کمرنگ شده است، اما دهه هشتادیها اصلاً افراد معتقدی به امر ازدواج نیستند و یا نگاه معنوی به این موضوع ندارند. البته این حرفی که میگویم قطعاً مطلق نیست. حتی گاهی در بین برخی از دهه هفتادیها و هشتادیها میبینیم در سند ازدواجشان قید میکنند که دوست ندارند فرزندی به دنیا بیاورند و همسرشان نباید از آنها بچه بخواهد. در دلایلش هم به عنوان مثال عنوان میدارند نمیخواهم در شکمم چین و چروک بیندازم و غیره. باید گفت گسترش چنین نگرشهایی در بین این نسل واقعاً خطرناک است.»
۶۰ درصد مشکل ازدواج فرهنگی است
پژهان در آسیب شناسی مقوله ازدواج کل افراد جامعه، سهم دلایل اقتصادی را ۴۰ درصد عنوان کرده و ۶۰ درصد باقیمانده را از آن مباحث فرهنگی دانسته و میگوید: «شما بسیاری از کشورهای دنیا همچون ژاپن، مجارستان و آلمان را میبینید که نرخ رشد اقتصادی بالایی دارند اما ازدواج و فرزندآوری در آنها پایین است. زمانی که ازدواج صورت نگیرد قطع به یقین باروری نیز نداریم. به عنوان مثال در تحقیقاتی که دانشجویانم انجام دادند از تعدادی از زنانی که در پارکها سگ به دست داشتند پرسیده شده بود هزینه نگهداری از این سگ چقدر است و آنان عنوان کرده بودند چیزی بین یک میلیون و نیم تا یک میلیون و ۷۰۰. از آن طرف هزینه فرزندآوری نیز محاسبه و مشاهده شد هر بچه ماهیانه حدود یک میلیون و نیم هزینه دارد. در اینجا میبینیم موضوع اقتصادی نیست بلکه نگرش به فرزندآوری در میان برخی از اقشار تغییر کرده است. گاهی نیز عدهای میگویند در جامعهای که بسترهایش مهیا نیست چرا بچه بیاوریم؟ اما مسئله اصلی فرهنگی است. ما با دنیای فردگرایی روبهرو هستیم. همه به درون خودمان تبعید شدهایم. همه به خودمان فکر میکنیم و به فکر آینده نیستیم. فکر آینده را چه کسی باید انجام دهد؟ این کار جامعه شناسان و روشنفکران و جمعیت شناسان است. آنها باید مسائل مربوط به آینده را هویدا کرده و جامعه را از خواب بیدار کنند. در مورد آینده میبینیم فرزندآوری کارکردهای فراوان مثبتی دارد. فرزند باعث میشود امید به زندگی افراد افزایش پیدا کند. مخصوصاً فرزند دختر باعث افزایش طول عمر انسانها میشود. چرا؟ زیرا دختر با توجه به عاطفهای که دارد مدام به خانواده و پدر و مادر خود سرکشی میکند. همچنین فرزندآوری میتواند نشاط، نوآوری و خلاقیت به همراه بیاورد. امروزه شرکتهای دانش بنیان خود را مدیون جوانها میدانند. به هر حال جوانها میتوانند تأثیرگذار باشند و ازدواج هم مهمترین مسئله است. باید سن ازدواج را تا ۲۰ و ۲۱ سالگی پایین بیاوریم. باید گره گشایی کرده و چراییهای عدم ازدواج جوانان را مرتفع کنیم. در مرحله بعد این چراییها را قانون کرده و مصوب کنیم تا از این طریق جوانان وارد چرخه ازدواج شوند. به نظر من سن ازدواج را که پایین بیاوریم، مشکل بارداری یک مقدار حل میشود.»
دهه شصت، مار بوآی جمعیتی!
این جمعیت شناس معتقد است چنانچه مجردین دهه شصت ازدواج میکردند و نگاهشان به فرزندآوری مثبت بود، قطعاً تأثیر بسزایی در نرخ رشد جمعیت و نرخ باروری داشتند: «در نگاه اول جمعیت شناسان خوشبین بودند که این افراد بچه دار میشوند و گمان کردند زوجین در این خصوص فاصله گذاری کردهاند. یعنی دو نفر که ازدواج کردهاند، بگویند میخواهیم سالهای ابتدایی زندگی مشترکمان را تفریح کنیم و بدین صورت سه تا چهار سال فرزندآوری را به تعویق بیندازند. یا چنانچه یک فرزند به دنیا آوردهاند، بگویند میخواهیم نفسی بکشیم یا وضعمان بهتر شود و بین فرزند اول و بعدی چند سال فاصله بیفتد. ما جمعیت شناسان به این امید بودیم که مردم فاصله گذاری کردهاند، اما دریغ از اینکه تمام تحلیلها به حاشیه رفت، چراکه متوجه شدیم این مردم نگرششان به باروری عوض شده است. لذا دهه شصتی ها نتوانستند فرزندآوری که ما انتظارش را داشتیم محقق کنند. نکته دیگر اینکه ما در جمعیت شناسی اصطلاحی داریم تحت عنوان مار بوآی جمعیتی. این را ما در دهه شصت شاهد بودیم. این مار بوآ آمد در مدارس ابتدایی و راهنمایی و آنان را چند شیفته کرد، جلوتر آمد و دبیرستانها را بلعید و منجر به شکلگیری نظام جدید و قدیم شد. این موج عظیم در ادامه دانشگاهها را درنوردید. ازآنجاکه متأسفانه دولتها برایش برنامهای نداشتند و مهندسی جمعیتی صورت نگرفته بود، شروع کردند به تأسیس دانشگاههای مختلف اعم از آزاد، پیام نور، غیرانتفاعی، علمی کاربردی و شبانه. بدین ترتیب دانشگاهها جوانان را به سمت خود میکشیدند و میخواستند آنها را در خود جای دهند. نگاهشان نیز آموزشی نبود و از این موضوع بهره برداری اقتصادی کردند. بعدها نیز و در راستای همان دلایل اقتصادی تحصیلات تکمیلی رونق گرفت. بخشی از این موج جوان دانشگاه رفته، پس از لیسانس متوجه شدند واقعاً شغلی برایشان نیست و دانشگاه را رها کردند اما موج دیگری از آنها آمدند در مقطع فوق لیسانس و بعد دکتری جای گرفتند. اکنون این موج به ۳۵ سال و ۴۰ سال رسیده است. بر اساس آمارها و با یک حساب سرانگشتی از ۱۰ تا ۱۳ میلیون دهه شصتی، ۴ میلیون و نیم تا ۵ میلیون ازدواج نکردهاند. این موج اگر هدایت و مدیریت نشود و برایش شغل ایجاد نشود، ۵ تا ۱۰ سال دیگر سکوت نمیکند. در حال حاضر دهه شصتی هایی که بیکار هستند دارند از جیب پدر و مادرهای بازنشسته یا حقوق بگیر خود روزگار میگذرانند و بی خیال هم شدهاند. بعد همین افراد ۱۰ سال دیگر که پدر و مادرشان فوت کنند، دچار بحران خواهند شد و دست به شورش میزنند، همین مسئله مهاجرت، یک شورش است. عمل نکردن به بسیاری از وظایف اجتماعی و خود را درگیر آنها نکردن یک شورش است.» وی با بیان اینکه حدود ۱۳ میلیون و ۴۰۰ هزار جامانده از ازدواج داریم که از سن قانونی ازدواجشان گذشته است اما موفق به یافتن فرد موردنظر خود نشدهاند، سهم پسران مجرد را در این بین بیشتر از دختران دانسته و تاکید میکند: «پسران تمایل کمتری به ازدواج دارند چون آزادیهایشان بیشتر است، اما دختران محدودتر هستند و با توجه به برچسبهایی که در جامعه به آنها زده میشود بیشتر تمایل به ازدواج دارند. از این ۱۳ میلیون و ۴۰۰ هزار مجرد، حدود ۸ میلیون آقا و تقریباً کمی بیشتر از ۵ میلیون خانم هستند. جمعیت آقایان مجرد تقریباً ۳ میلیون بیشتر از خانم خانمهاست»
نگاه مالتوسی مدیران ارشد به جمعیت
پژهان بر این باور است که دهه شصتی ها همچنان میتوانند در خصوص فرزندآوری نقش آفرینی کنند اما بیشتر امیدمان باید به دهههای بعدی باشد و این نسل شاید تنها ۳۰ درصد مؤثر واقع شوند: «دهه شصتی ها هنوز اعتقاداتی در خصوص ازدواج و فرزندآوری دارند منتها عمل به این اعتقادات درگرو امنیت شغلی و اقتصادی است و به هرحال باید یک پیش فاکتور بیرونی باشد. به عنوان مثال سنت. اما در کل نگاهمان نباید به فرزندآوری ساکنان کلان شهرها باشد چراکه اعتقاد به فرزندآوری در میان آنان بسیار کم شده است. حتی اگر فرزندی هم به دنیا بیاورند نهایتاً از دو فرزند تجاوز نمیکند. فرزندآوری را بیشتر باید از زنان شهرستانها امید داشت. تفکر فردگرایی و مسائل اقتصادی هر دو دست به دست هم دادهاند تا همه تنها به خودشان فکر کنند. حتی همان فردی که ازدواج کرده و مادر شده است بیشتر به خودش فکر میکند تا به فرزندش چراکه تفکرات بیشتر به سمت فردگرایی سوق داده شده است. کار یک جمعیت شناس و جامعه شناس این است که آینده را مشخص و ترسیم کند. مثلاً شما فکر کنید ۱۵ سال دیگر، ۱۰ نفر بیشتر در مترو نمیبینید. یا خیابانها ۱۵ تا ۲۰ سال دیگر خلوت تر میشوند. اصلاً زمانی که جامعه خلوت تر باشد نوآوری و زیبایی در آن کمتر دیده میشود. جمعیت شناسان فرانسوی میگویند ۲۰ تا ۳۰ سال است که دیگر در جامعه فرانسه هیچ تغییر و تحولی دیده نمیشود چراکه جمعیت جوان این کشور کم شده است. بنابراین ممکن است مردم و مسئولین اکنون متوجه نباشند حتی شاید مردم حق داشته باشند اما باید آینده را هم در نظر گرفت. خود من و یا دانشجویانم بارها با پیرمردهایی صحبت کردیم که توصیه میکردند حتماً بچه زیاد بیاورید. بچههایشان هرکدام به منطقهای از دنیا رفته بودند و اینها تنها و تشنه حرف زدن بودند. به نظرم مردم و مسئولین باید این موضوع را جدی تر بگیرند. مثل همین کرونا که ستادی برایش تشکیل شده است، ستادی به نام ستاد جمعیت تشکیل شود که هرروز و هرماه از وضعیت جمعیتی کشور گزارش و تحلیل ارائه دهند. ببینید نرخ باروری کشور نسبت به سال گذشته و سال قبل تر بسیار کم شده است. اینها زنگ خطر است. اهمیت و ضرورت آن نیز برای همه مشهود است. شما هیچ اقتصاددان، جامعه شناس یا هیچ سیاستمداری را در دنیا نمیشناسید که نگاهش به جمعیت بدبینانه و منفی باشد. تمام امپراتوریهای بزرگ خودشان را مدیون جمیعت میدادند. چین و هند رشد اقتصادی شأن را مدیون جمعیت میدانند. در حال حاضر آلمان امروز خودش را مدیون جوانهای قدیمی اش میداند. بنابراین جمعیت بد نیست. متأسفانه تفکر مدیران ارشد ما تفکر مالتوسی است. مالتوس به جمعیت بدبین بود. نگاه منفی به جمعیت یعنی چه؟ یعنی مدیران میگویند اگر ما نرخ رشد اقتصادی منفی داریم، اگر فقر داریم، اگر بیکاری داریم و اگر زیرساختها آماده نیست مسبب اصلی اش جمعیت است. درصورتی که اقتصاددانها نظرشان این نیست. آنها میگویند همه اینها مشکل سیاستمدار و مشکل نرخ رشد اقتصادی است که نمیتواند خود را با نرخ رشد جمعیت وفق دهد. نرخ رشد اقتصادی باید ۵ تا ۶ برابر نرخ رشد جمعیت باشد تا بتواند جمعیتی کیفی تحویل جامعه بدهد. متأسفانه چندین سال است نرخ رشد اقتصادی ما در مقایسه با نرخ رشد جمعیت برعکس حالت ذکرشده، زیر صفر است. این حالت چطور میخواهد جمعیت را کیفی کند؟ در این شرایط چگونه میتوانیم جمعیت را کیفی کنیم و نگرش جوانانمان را به ازدواج تغییر دهیم. اینها همه دال بر این موضوع هستند.»
سیاستهای تشویقی مقطعی هستند باید کارآفرینی ایجاد کرد
این استاد دانشگاه با تاکید بر اینکه سیاستهای تشویقی ازجمله اعطای وام ازدواج و مسکن و غیره به جوانان مقطعی بوده و نباید به آنها دل ببندیم، در خصوص راهکارها میگوید: «خوب است به جوان وام بدهیم اما اینها مسکن هستند. اصلاً نباید به این سیاستهای تشویقی دل ببندیم. اینها لزوماً منتج به باروری نمیشود. اینکه به زوجی بگویند بچه بیاورید، ما یک میلیون به شما میدهیم، توهین به آنهاست. ما باید به سراغ کارآفرینی برویم. طبق آن ضربالمثل معروف به جای دادن ماهی دست مردم، باید به آنها ماهیگیری یاد بدهیم. نقش دولتها باید تسهیل گری باشد، از طرفی ازدواج یک مسئله چندبعدی است و نمیتوان با یک بعد و با یک لنز آن را تبیین کرد. همان طور که پیش تر بررسی کردیم دو بعد اقتصادی و فرهنگی از اهمیت بالایی برخوردار هستند. البته نگاه من به مقوله ازدواج بیشتر فرهنگی است. باید چاره اندیشی و گره گشایی شود. چراییها همان گونه که گفتم باید به صورت قانون دربیاید تا مردم بتوانند ازدواج کنند. به عنوان مثال یکی از چراییهای عدم ازدواج، نداشتن شغل است. همین در مجلس قانون شود و دولت هم هزینه اش را بپردازد. مثل کشورهایی همچون کویت و قطر و آمریکا که هر جوانی در آنها به سن فعالیت یعنی ۱۵ سال برسد و بخواهد کار کند برای او کار است. به این میگویند جمعیت مطلوب. در حال حاضر با جمعیتی مواجه هستیم تحت عنوان نت، نت به جوانان ۱۵ تا ۲۴ سالهای گفته میشود که نه ادامه تحصیل میدهند، نه وارد مهارت آموزی میشوند و نه حتی اشتیاقی به مهارت آموزی دارند. این قشر تعدادشان در حال حاضر تقریباً ۴ میلیون نفر است و دولت برای اینها هیچ برنامهای ندارد.»
تأخیر در ازدواج تنها مربوط به دهه شصت نیست
اما سوا از تحلیلی که صورت پذیرفت، برخی از جمعیت شناسان به ابعاد دیگر جمعیتی پرداخته و تأخیر در امر ازدواج را تنها متعلق به دهه شصت ندانسته و در این زمینه به «رسالت» میگویند: «آمارها و سرشماریهایی که از اول انقلاب تاکنون داریم نشان میدهد هرسال و در هر سرشماری سن ازدواج به تدریج بالا رفته است. به عنوان مثال در سال ۵۷ میانگین سن ازدواج برای زنها ۲۰ سال و برای مردها ۲۴ سال بود، اما در حال حاضر این عدد برای زنها ۲۴.۵ و نزدیک ۲۵ سال و برای مردها به بیش از ۲۷ سال رسیده است. ازجمله دلایل افزایش میانگین سن ازدواج نیز میتوان به توسعه شهرنشینی، افزایش سواد و تحصیلات، توسعه ارتباطات و بحث تجمل گرایی و سختگیری خانوادهها اشاره کرد. البته این نکته را نیز باید در نظر داشت که این موضوع تنها مربوط به ایران نیست. در همه کشورهایی که ما آمار داریم در طی یک سده اخیر سن ازدواج بالا رفته است.»
۱۰ سال زمان برای فرزندآوری دهه شصتی ها
آنان معتقدند، دهه شصتی ها در دهه هشتاد باعث شدند نرخ باروری بالا برود، اما چنانچه تمام دختران این دهه ازدواج میکردند، طبیعتاً بر مسئله نرخ باروری بی تأثیر نبود، اما سوال اینجاست که این دختران باید با چه کسانی ازدواج میکردند؟ عملاً پسران بافاصله سنی تقریباً ۵ سال بزرگتر از آنها تعدادشان کمتر بود و اینکه بگوییم اگر افرادی که به تجرد قطعی رسیدهاند ازدواج میکردند نرخ باروری بالا میرفت، بازهم ممکن بود تنها یک دهم به میانگینی که ۱.۸ بوده اضافه شده و مثلاً ۱.۹ بشود. این را هم نباید ازنظر دور داشت که دهه شصتی ها همچنان ۳۰ سال دیگر در پنجره جمعیتی حضور دارند اما در خصوص فرزندآوری به تدریج در حال خروج از سن باروری هستند و در خوشبینانهترین حالت ۱۰ سال دیگر برای این مهم زمان دارند. این جمعیت شناسان با بیان اینکه ما با کاهش نرخ رشد جمعیت مواجه هستیم، راهکار پیشنهادی را ازدواج بهنگام جوانان و افزایش باروری میدانند اما تصریح میکنند این مسئله با دستورالعمل و بخشنامه امکان پذیر نیست و نیاز به فرهنگ سازی برای کل جامعه دارد: «در افق ۲۰ سال بعد ممکن است جمعیتمان کاهش پیدا کند و به رشد صفر برسد و حتی منفی شود. برای اینکه به آن مرحله بسیار حاد نرسیم راهکار این است که باروری افزایش یابد. ما باید تلاش کنیم جوانها زودتر ازدواج کنند، زودتر بچه دار شوند و به یک فرزند بسنده نکنند. اینها همه نیازمند راهکارها و سیاستهای خاص خود و نیازمند فرهنگ سازی است. فرهنگ سازی باید برای کل جامعه انجام شود. خانوادهها در این بین نقش بسیار مهمی دارند. باید برای سختگیریها و تجمل گرایی هایی که آنها برای ازدواج فرزندانشان دارند فرهنگ سازی صورت بگیرد. درخواست خانه و ماشین و فلان مقدار مهریه و جشن آنچنانی همه بازدارنده امر ازدواج هستند. یا در بحث فرزندآوری مثلاً تهیه سیسمونی برای خانوادهها بسیار هزینه بر است. خب جامعه هم توان اینها را ندارد و بالطبع صورت مسئله را پاک میکند.» آنان در خصوص نقش تحصیلات دختران دهه شصت و تأثیر آن بر مقوله ازدواج نیز خاطرنشان میکنند: «آموزش و پرورش سطح پوشش تحصیلی را باهدفهایی که داشت افزایش داد. به گونهای که قبل از انقلاب حدود ۳۰ درصد دانشجویان ما دختر بودند اما در سال ۷۸ این عدد به ۵۰ درصد و از آن به بعد به ۶۰ درصد هم رسید و همان تحصیلات در ازدواجها نیز تأثیر گذاشت و سختگیریها را بیشتر کرد.»
نظر شما