به گزارش ایمنا، روزنامه ایران نوشت: ترافیک ظهرگاهی چندان سنگین نیست و ماشینها پشت سر هم آرام در حرکتند. کرکره مغازههای اطراف مدرسه بالاست و همه شان باز هستند؛ از اغذیه فروشی گرفته تا داروی گیاهی و خشکشویی و کبابی و بنگاه املاک. تعدادی از کسبه بیرون از مغازههایشان ایستادهاند و با هم حرف میزنند. ماسک برخیهایشان از گوش آویزان است و چندتایی هم ماسک را زیر چانه شان قرار دادهاند. کنار در ورودی مدرسه چند ثانیه مکث کردم و از آنچه اطراف میگذرد، متحیر شدم. یاد آمار روزانه مرگ و میر و تعداد خیره کننده مبتلاها به کرونا افتادم. نگاهم به سوی وانت هندوانه فروشی چرخید که صاحبش بدون ماسک با مشتریها کلنجار میرفت. انگار نه انگار شرایط شهر بحرانی و سیاه است. بیمارستانها تخت خالی برای پذیرش ندارند و آمار مرگ و میر و ابتلاء هم بالا رفته است. حداقل در این خیابان، نه خبری از رعایت پروتکل است و نه نظارتی برای اعمال محدودیتها. تنها جایی هم که یک سال و یک ماه است تعطیل شده همین مدارس هستند؛ مدتهاست سکوت جای هیاهوی دانش آموزان را گرفته و دیگر صدایی از حیاط مدرسه و کلاسهایش به گوش نمیرسد. در مدرسه نیمه باز است. قمرتاج خادمی (مادر مدرسه) کنار در اصلی مدرسه روی صندلی نشسته است.
داخل که میشوم، جواب سلامم را میدهد و میگوید: «بریم دفتر مدیر صحبت کنیم.» در مدرسه را میبندد و با دست اتاق خانم مدیر را نشان میدهد: «اخبار گفته که شرایط بدتر از این میشود؟ درسته.» به سختی قدم برمیدارد، انگار پایش توان همراهی ندارد. خانم خادمی ۶۲ سال دارد و ۲۰ سالی هم میشود که سرایدار یا مادر مدرسه است. ماسکش اجازه نمیدهد که صورتش را کامل ببینم اما خط و خطوط پیشانی و چشمانش میگوید که او روزگار سختی را پشت سر گذاشته است. میپرسم که کار سرایداری برای شما در این سن و سال سخت نیست، او میگوید: «مجبور که باشید، انجامش میدهید. چارهای نیست همین که کار دارم و توان کار کردن، هزار بار خدا را شکر میکنم.» به دفتر مدیر که میرسیم، خیالش راحت میشود. به آرامی روی یکی از صندلیها روبهروی حیاط مدرسه مینشیند، نگاهش هم به بیرون است. محو تماشای سوت و کوری حیاط شده، از حرفهایش معلوم است که دلش برای سر و صدای بچهها، شیطنتهای گاه و بی گاهشان تنگ شده: «مدرسه بدون دانشآموز خیلی دلگیر است، حضور بچهها صفای دیگری دارد. درسته که وقتی بچهها بودند کارم بیشتر بود. مجبور بودم کلاسها و حیاط را هر روز جارو بزنم. آزمایشگاه و دفتر و سرویس بهداشتی را تمیز کنم. حواسم به دانش آموزان بود و اصلاً وقت چای خوردن هم نداشتم اما دلم با بچهها خوش بود. الان که نیستند، میگویم ایکاش زودتر کلاسها حضوری شود. اصلاً مگر مدرسه بدون دانشآموز میشود.»
رابطه عاطفی دانش آموزان با مادر مدرسه
همزمان سیمین نجفی، مدیر مدرسه حرفهای خانم خادمی را تکمیل میکند: «رابطه خیلی خوبی بین دانش آموزان و مادر مدرسه است، هر کاری داشتند به خانم خادمی میگفتند حتی برای خرید از بوفه هم از ایشان پول قرض میگرفتند. مشکلاتشان را در خانه یا مدرسه به خانم خادمی میگفتند و اگر شیطنتهایی هم که میکردند ایشان میفهمید. کلاً باید حواسمان به رفت و آمد دخترها باشد اینکه با کی میروند و با کی میآیند اینها وظیفه خانم خادمی بود.» خانم خادمی با اینکه سرایدار است، اما وظیفه تمیز کردن مدرسه را هم دارد. مدرسه کوچک و ۵۰ سال سابقه ساخت است. دو طبقه دارد با ۸ کلاس. برخی از اتاقها دورتادور حیاط قرار گرفته و بالای سردر هر اتاق هم نوشته شده، «اتاق دبیران»، «اتاق مشاور»، «نمازخانه»، «آزمایشگاه». آن روزهایی که آموزش حضوری بود، خانم خادمی مجبور بود بعد از تعطیلی مدرسه همه کلاسها و سرویس بهداشتی را تمیز کند. حالا که آموزش مجازی شده او فقط هر روز حیاط مدرسه را جارو میزند: «کارم سخت است، فکرش را بکنید تنهایی میزهای سنگین مدرسه را جابهجا میکنم، آنقدر در این سالها میز و صندلی و کمد بلند کردم که کمردرد شدید گرفتم، دو بار هم عمل کردم. روزهایی که مریض میشوم عروسم کار مدرسه را انجام میدهد. راستش روزهایی که بیمارم اصلاً با این سن نمیتوانم کار کنم. تازه شب و روز باید مراقب مدرسه باشم با کوچکترین صدایی بلند میشوم که نکند کسی وارد مدرسه شود. نگهبان مدرسه هستم با این همه سختی کار دوست دارم صدای بچهها در مدرسه بپیچد.» خانم خادمی بابت همه این کارها دو میلیون و ۳۰۰ هزار تومان میگیرد: «حقوقمان خیلی کم است. متأسفانه سرایدارها هیچ مزایای اضافی ندارند. اما چارهای نیست. ما به سختی زندگی را میچرخانیم. با این کار سنگین هزار جور مریضی میگیریم اما حقوقمان همان است. تنها خوبیش این است که اجاره خانه نمیدهم در همین اتاق روبهروی دفتر با همسرم زندگی میکنم.»
حقوقمان کم است اما قناعت میکنیم
«سکوت مدرسه برای آنهایی که در مدرسه کار میکنند، آزار دهنده است. فرقی نمیکند که مدیر و معلم باشد یا ناظم و سرایدار…» این حرفها را کبری عباسی سرایدار دبیرستان پسرانه رشد چند باری تکرار میکند. خانم عباسی زن سن و سال داری است که چروک روی صورت و دستهای پینه بستهاش نشان از سن بالایش دارد. او به همراه دخترش آمدهاند به استقبالم. ۲۰ سالی میشود که با بچهها کار میکند اما ۱۶ سال برایش بیمه رد کردهاند .۶۳ سال دارد و با این سن و سال دو شیفت هم کار میکند تا خرج زندگی را دربیاورد. او صبحها در اداره آموزش و پرورش نیروی خدماتی است و عصرها هم سرایدار مدرسه پسرانه رشد. مدرسه ۳۲۰ دانشآموز و ۹ کلاس درس دارد. کار صبحها با یک خدمتگزار آقا است و عصرها هم این مادر مدرسه است که حیاط و سرویس بهداشتی را تمیز میکند، او میگوید: «همسرم سال ۸۱ فوت کرد. من هم برای اینکه خرج دو تا بچهام را دربیاورم، به تهران آمدم. در باشگاه فرهنگیان کار پیدا کردم از صبح تا شب با پسرها و دخترهای دانشآموز سر و کله میزدم. کار در مدرسه دخترانه یا پسرانه برای من فرقی ندارد اما پسرها مغرور تر و حرف گوش کن تر هستند. به دخترها تا حرف میزنم، بهشان بر میخورد.»
ماسکش را پایین میآورد و وقتی حرف میزند دندانهای نداشتهاش معلوم میشود. او از این روزهای سکوت مدرسه میگوید: «مدرسه تعطیل شده واقعاً غصه دارم. چی بود این بیماری. الان اگر پسرها بودند مگر میشد نشست. من با بچهها زندهام گاهی وقتها میگویند در مدرسه جایی برای تو نیست دلم میشکند اگر کارم را بگیرند دق میکنم. خیلی هم کار میکنم. بیمار هم میشوم سر کار میروم. میترسم خرجم قطع شود. خانم عباسی در خانه ۵۰ متری کنار در حیاط زندگی میکند. او میگوید: «مشکل مسکن داشتم. حقوقم زیاد نیست که کرایه خانه بدهم این مدرسه هم سرایدار نداشت اداره من را اینجا فرستاد.» در ادامه از خستگیهای کاریش میگوید؛ «البته که خدا قوت میدهد اما خسته میشوم. سنم بالاست. چارهای هم ندارم. تمیز کردن کلاسها سخت نیست اما جابهجا کردن میز، نیمکت و یخچال خیلی سخت است خیلی اذیت میشوم اما چارهای نیست باید زندگی کنیم. به خاطر سنم چند باری کمردرد گرفتم رفتم فیزیوتراپی کردم معده درد دارم. با این حال همیشه سرکارم حاضر شدم. نمیتوانم شغلم را از دست بدم. حقوقم هم کم است اما همین که هست باز شکر خدا. قناعت میکنم ما سرایدارها با قناعت زندگی میکنیم. چیزهایی را که لازم نیست نمیگیریم و کمتر میخوریم. حرفی هم نمیشود زد.»
پیگیری افزایش حقوق سرایداران
ناصر سلیمان زاده، رئیس مرکز برنامهریزی منابع انسانی و امور اداری آموزش و پرورش در گفت و گو با «ایران» درباره افزایش حقوق نیروهای خدماتی آموزش و پرورش میگوید: حدود ۶۰ هزار نیروی خدماتی از سرایدار، خدمتگزار، باغبان، آشپز و راننده در آموزش و پرورش مشغول فعالیت هستند، این افراد بیمه وزارتخانه هستند. قانون دیگر اجازه جذب نیروی خدماتی را نمیدهد و ما هم از شرکتها این نیروها را میگیریم. به شرکتها هم گفتیم که نیروها را بیمه کنند تا مشکلی برای فرد پیش نیاید اما طبق قانون ما برای افزایش حقوق کاری نمیتوانیم انجام دهیم، قانون باید این اختیار را به وزارت آموزش و پرورش دهد البته درباره افزایش حقوق سازمان اداری و استخدامی و شورای حقوق و دستمزد پیگیری میکنند و ما هم پیگیریم. او میافزاید: خدمتگزاران شرایط کاری سختی دارند. برای همین وقتی نیروی شرکتی جذب میکنیم به آن شرکت تاکید میکنیم حق و حقوق فرد را رعایت کند و ما هم بررسی میکنیم.
نظر شما