به گزارش ایمنا و بر اساس یادداشت طنزی که اکبر خامین در اختیار این رسانه قرار داده است:
به خوبی یاد دارم در دوران مدرسه ابتدایی، یکی از رایجترین موضوعهای انشا، که معلمان محترم برای دانش آموزان طرح میکردند، این بود: " فواید گاو را بنویسید و همه مینوشتیم: البته بر ما معلوم و معین است که گاو حیوان پرفایدهای است. این حیوان عزیز به ما شیر میدهد. (البته دانش آموزان عزیز نمیتوانستند تصور کنند روزی شیر گاو در این مملکت از جون آدمیزاد هم گرانتر میشود) و ما از شیرش، ماست، پنیر، کره، دوغ و چیزهای دیگر درست میکنیم و آنها را میخوریم. (البته دانش آموزان عزیز، هنوز نمیدانستند که یک مّن ماست، چقدر کره دارد)
از پوست گاو هم چرم به دست میآید و از چرم، کیف و کفش و کمربند میسازیم. (البته دانش آموزان محترم جرأت نداشتند بنویسند که پدران ما هر روز ما را با کمربند میزنند و به مدرسه میفرستند. چون که ما همگی از مدرسه فراری هستیم، زیرا در مدرسه هم آقای ناظم همیشه یک چوب بلند در دست دارد و آن را دائماً بر سر و دست ما میکوبد و این شعر را با صدای بلند میخواند: تا نباشد چوب تّر، فرمان نبرند گاو و خر…)
به هر حال ما بچهها گاو را به خوبی میشناختیم چون این حیوان را هر روز در کوچه و خیابان میدیدیم و از طرفی، در هر کوی و برزن، از هر ۱۰ خانه، حداقل هشت تایشان گاو داشتند و اکثر خانهها به جای پارکینگ امروزی، دارای " طویله " بودند و ما شیر را پیش از آمدن کارخانه پاستوریزه، به صورت فلهای از این خانهها میخریدیم. (لااقل در شهر ما، اصفهان، که اینطوری بود)
القصه آن روزها از فواید همه جای این حیوان زبان بسته سخن گفته میشد الا از شاخ تیز و بُرنده اش. تنها یک ضربالمثل وجود داشت که میگفتند: " آدم خودش را با شاخ گاو در نمیاندازد."
پس مانند همه انشاهای بچهها در آن دوره نتیجه میگیریم که ما نباید خودمان را با شاخ گاو در بیندازیم، به خصوص که سال ۱۴۰۰ بر روی گاو میچرخد که در سایه شاخ گاو میتوان نشست اما بر روی آن نه…
نظر شما