به گزارش ایمنا، روزنامه شرق نوشت: آرزو داشت شاعر شود و شد. عاشق جادوی نهفته در واژهها بود و شعرش به «شعر زبان» تبدیل شد بهجای آنکه به مضامین شعری بپردازد. همین مورد بود که زبان شعریاش را چندبُعدی و پیچیده کرد. سیروس آتابای (۱۳۰۸ تهران - ۱۳۷۵ مونیخ) به یکی از اُدبا و شاعران ماندگار زبان آلمانی تبدیل شد بهطوری که در زمان مرگش شاعران، هنرمندان، نویسندگان و اساتید حوزه ادب و فرهنگ آلمانی حضور یافتند و مراسم باشکوهی برایش برگزار کردند. منتقدان آلمانی، آتابای را «ادیب شاعر» (Poeta Doctus) نامیدند. آتابای صاحب ۱۶ دفتر شعر، چندین جایزه ادبی، عضویت در آکادمی هنرهای زیبا، و عضویت در آکادمی زبان و ادبیات آلمان بود، که کمتر فرد فرهنگی و ادیب آلمانی میتواند به چنین عضویتی برسد. آتابای مترجمی قوی و نویسندهای چیرهدست بود. ترجمههایی از اشعار مولوی، خیام، حافظ، عُبید زاکانی و ابوالعلا به آلمانی انجام داد و صاحب تألیفاتی درباره عرفان نیز بود.
وینفرد گاول، گرافیست و استاد تاریخ هنر، در یادنامه سیروس آتابای (مونیخ - ۱۹۹۷) درباره آتابای چنین نوشت: «سیروس که برخلاف ما آلمانیها، زبان آلمانی را بهعنوان بیگانه آموخته بود، بیشتر از بسیاری از ادیبان آلمانیزبان بر آن تسلط داشت. در روزگاری که زبان رو به اضمحلال گذاشته، در زمانهای که زبان به ابزاری برای غیبتکردن و شعارهای تبلیغاتی تبدیل شده و به سطح زبان محاورهای بچهسوسولها و زبان عوامفریبانه سیاستمداران تنزل پیدا کرده، آتابای اشعاری سرود سرشار از تصاویر بدیع، باشکوه، شگفتانگیز و قابل دریافت از طریق حواس، اشعاری پر از لطافت، ظرافت و آکنده از عطرهایی از سرزمینهای دور. پس از هولدرلین و موریکه، کسی جز آتابای شعر آلمانی را به این زیبایی و استواری نسروده است». نمونهای از اشعار آتابای:
۱) طول عطش: اما صدای من / کویر را پرید / میفرستمش در پیِ پژواکی / اینجا که به جنگم / با جدارهای ریگ روان / درد که بیدارم نگاه میدارد / چاهی که به خاطرش / دفاع میکنم از عطش.
۲) بیقرار: در خانهام اینجا / اینجا در تاریکی / چراغها آرام از نور افتاد / یکوقت صداهایی و آهنگی بود / که فرونشست حال / به نشانههای خاموش دلخوشم / پیشبین اشاراتم / ستوده باد رحم تاریکی / که در آن یأس / میرسد به یأسی / که آن اوست / بیقرار منتظرم / که فیلم پاره شود / که آن لحظه شود / لحظه برق و خیرگی.
۳) من روز نمیدانم: پرنده که پر میکشیدی آن پیش / حالیا ایمن از زمستانی؟ / من روز و وقت نمیدانم / لیک من نیز رها خواهم بود / میله به میله / پا فرا مینهد / از گرگومیش و در میانهام میگیرد / تا باز بینمت / کور خواهم شد / نقره / پر بکش / تنهها را، بزن، بینداز، بپر / بازگردان به چشم من / طلوع را.
۴) افسانه کلاغ: دیگر از روزگار رفته نمیگویم / او را هنوز هم گاه میان کشتها میبینم / یا چنان سنگ-میوهای / میان شاخسار درختان تباه / و او همیشه خروش میزند / با پیام بطالتی:
Never / Nevermore
5) بر چهره تو از زمانه / جای زخمی بهجا ماند / و صورت تو را / وزن شکوفهای دگرگون کرد.
جذابیتِ کتابِ «نزدیکِ نور»، (شعر و زندگی سیروس آتابای، انتشارات پیکره، ۱۳۹۲) این است که بیژن الهی بخشی از اشعار سیروس آتابای را با همکاری خودِ آتابای، ترجمه کرده است. یدالله رویایی نیز در کتاب «عبارت از چیست؟» چندصفحهای را به آتابای و اشعار او اختصاص داده که خواندنی است
نظر شما