به گزارش خبرنگار ایمنا، او در دو سالگی والی هرات شد، دستور قتل عباس و پدرش از پایتخت آمد، اما شاه اسماعیل که این دستور را داده بود خود گشته شد و محمد خدابنده بر تخت شاهنشاه نشست. اوضاع نابهسامان کشور در زمان سلطنت محمد خدابنده، عباس میرزا را بر آن داشت تا در سال ۹۸۹ قمری در هرات تاج گذاری کند و پس از تصرف قزوین در ۷ سال بعد خود را پادشاه بخواند. شاه عباس پنجمین شاه از دودمان صفوی و نامدارترین شهریار سلسله صفوی است که چهل و دو سال با اقتدار تمام بر ایران حکومت کرد.
دوران او، اوج قدرت سلسله صفویه بود. هنگامی که شاه عباس به تاج و تخت دست یافت، دولت عثمانی از اوضاع آشفته ایران سود جست و ارمنستان، گرجستان، آذربایجان و لرستان را تصرف کرد. شاه عباس با عثمانی از در صلح درآمد و در قراردادی ایالاتی را به آنان واگذاشت به شرط آنکه پیشتر نیایند و بیش از این نتازند. در قبال این درخواست متعهد شد که خلفا در ایران لعنت نشوند و شاهزاده حیدر میرزا بهعنوان گروگان به دربار عثمانی برود. شاه عباس آنگاه که اندکی از خیال این همسایه آسوده شد به امور داخلی و فرونشاندن شورشها پرداخت.
سپس مدعیان سلطنت را بر جای خود نشاند، آنگاه بر ازبکان تاخت و آنان را از مشهد بیرون راند. پس از این، وارد جنگ با عثمانی شد، ابتدا تبریز را پس از هجده سال اسارت باز پس گرفت و با جنگهای پی در پی، پیروزمندانه عثمانی را از تمام سرزمینهای ایران پس راند. شاه عباس بزرگ زمستانها را در اصفهان میگذراند. به سال ۱۰۰۰ هجری قمری پایتخت دولت صفوی را از قزوین به اصفهان در مرکز ایران انتقال داد تا نظارت بیشتری بر ولایات شرقی و جنوبی داشته باشد. در سال ۱۰۰۷ ق آنتونی شرلی و رابرت شرلی دو نجیبزاده انگلیسی با همراهانی چند به ایران آمدند و وارد قزوین شدند. آنان ماموریت داشتند که شاه را به جنگ عثمانی برانگیزند و راه بازرگانی ایران و انگلستان را هموارتر کنند. شاه عباس از وجود اینان برای تجهیز و آموزش قشون خود بهره برد. قشون ایران نظم بیشتری یافت و به سلاحهای روز دنیا و توپ و تفنگ مجهز شد.
در این زمان وجه مشترک ایران با کشورهای اروپایی دشمنی با عثمانی بود و شاه عباس زیرکانه از این وجه اشتراک به نفع ایران و بازرگانان ایرانی سود جست. شاه عباس به جز جنگ با عثمانی در اندیشه گسترش مرزهای ایران و رساندن گستره ایران به زمان هخامنشیان بود؛ بنابراین قندهار و شهرهایی از عراق را نیز فتح کرد و سپس جزیرهها و بندرهای خلیجفارس ازجمله بندرگمبرون، قشم و هرمز را از دست استعمارگران پرتغالی رهایی بخشید و به سلطه آنان بر تنگه هرمز پایان داد.
پس از این بود که شهری به جای بندرگمبرون برپا کرد و مردم، آن را به پاس خدمات شاه، «بندرعباس» خواندند. شاه عباس اصفهان را به «نصف جهان» و به گواه بسیاری از جهانگردان با شکوهترین شهر عصر خود تبدیل کرد و با گردی از هنر بر روی شهر پاشید.
او با برقراری امنیت و ساختن کاروانسراهای بسیار در راهها تجارت را گسترش داد. ثروت مردم در زمان او فزونی گرفت و جمعیت اصفهان پایتخت ایران بیش از پیش شد. کاروانسراهای عباسی، آسودگی کاروانها را بیشتر کرد و به بازرگانان رغبت بیشتری داد. کاروانیان در این کاروانسراها بار میانداختند، لختی میآسودند و پارهای از بار خود را با دیگر کاروانها مبادله میکردند. اگر مالالتجاره بازرگانی سرقت میشد، سارقان را مییافت و به مجازاتشان میرساند و اگر اموال بازرگان یافت نمیشد زیان او را از خزانه شاهی پرداخت میکرد. این گونه بود که دوباره جاده ابریشم احیا شد و اجناس تولید ایران شهرتی عالمگیر یافت.
همچنان یادگارهای شاه عباس صفوی برای مردم ایران و اصفهان سرمایهای بیانتها است که بیشترین استفادههای فرهنگی و گردشگری از آن میشود. کاشی هفت رنگ در زمان شاه عباس اختراع شد و از این پس مسجدها و مدرسهها کاشیپوش شدند و این طرح و نقل به مهر و اصالت هنر ایرانی تبدیل شد. میدان نقش جهان در اصفهان که شاهکار معماری جهان بهشمار میرود، به فرمان او شکل گرفت.
خیابان چهارباغ زیر نظر او ایجاد شد که هنوز هم محور اصلی شهر اصفهان و سرمشق معماران در ساخت خیابانهای دیگر است. سی و سه پل، کاخ چهل ستون، محله جلفا در اصفهان، شهر نجفآباد در نزدیکی اصفهان از دیگر آثاری است که به همت او ساخته شد. با برقراری نظم و آرامش، شوق دانشاندوزی در میان دوستداران علم بیشتر شد، دانشمندان بزرگی از مدرسهها برخاستند و کتابهای جامع و ارزشمندی به رشته تحریر درآمد. در دوران او هنر نیز رونق گرفت و هنرمندان به آفرینش آثاری پرداختند که شهره آفاق شد. هنرهای سنتی که به فراموشی میرفت، باز زنده شد و صنعتگران دوباره به تولید روی آوردند،
البته در کنار تمام این خاطرات شیرینی و بناهای ماندگاری که به شاه عباس نسبت داده میشود، مورخان و تاریخ نگاران مختلفی او را پادشاهی سنگدل و به تعبیری یک دیکتاتور میدانند. دیوید بلو در کتاب «شاه عباس» که با عنوان فرعی «پادشاه سنگدلی که به افسانه بدل شد»، انتشار یافته، چنین نوشته است: او باید شخصیتی دلپذیر و همنشینی بسیار جالب توجه بوده باشد- چنانکه اگر کسی پا به پای او میآمد هرگز به نظر نمیرسید خسته شده باشد… اما وقتی میخواست سر زندانی عثمانی را در حضور فرستاده منقلب و وحشتزده اروپایی از تن جدا کند دیگر چندان شوخ نبود.» این مورخ، شاه عباس را با کورشکبیر مقایسه کرده است.
در نهایت شکوه و جلال صفوی با مرگ شاه عباس بزرگ در روز ۳۰ دی ماه سال ۱۰۰۷ شمسی به پایان رسید؛ قلمرو ایران دیگر هیچگاه نه در زمان صفوی و نه پس از به آن گستردگی نرسید و رونق اقتصادی نیز از این خاک رخت بست.
نظر شما