به گزارش ایمنا و به نقل از روابط عمومی برنامه تلویزیونی «نقد سینما»، بیست و هشتمین قسمت از فصل جدید برنامه «نقد سینما» جمعهشب ۲۶ دیماه روی آنتن شبکه پنج رفت. این قسمت از برنامه به بررسی کارنامه یک دهه برگزاری جشنواره فیلم «عمار» به بهانه برگزاری یازدهمین دوره این رویداد و نیز آسیبشناسی افسردگی حاکم بر فیلمهای ایران در دهه ۹۰ اختصاص داشت.
در بخش نخست برنامه امیررضا مافی میزبان حامد بامروتنژاد تهیهکننده سینما و عضو شورای سیاستگذاری جشنواره «عمار» و دانش اقباشاوی کارگردان سینما بود تا درباره جشنواره «عمار» به گفتگو بپردازند.
بامروتنژاد در ابتدای صحبتهای خود با اشاره به «مزیتهای نسبی جشنواره عمار» گفت: یکی از مهمترین دستاوردهای جشنواره «عمار» این است که سعی دارد زمین بازی سینمای ایران را عوض کند. چندین سال است که به ما گفتهاند سینما، فرم است و محتوا. در حالی که ما معتقدیم سینما ضلع سومی به نام «سازماندهی» دارد و ما هیچگاه به آن توجه نمیکنیم. مدام مشغول دعوای فرم و محتوا هستیم.
فرم و محتوا تنها یک بخش سینما است
وی در ادامه در تعریف «سازماندهی» گفت: به تعبیر شهید آوینی، سینما هنر است، صنعت است و رسانه است. سالهاست ما درگیر فرم و محتوا شدهایم و گویی تنها در وجه هنری سینما متوقف ماندهایم. جشنواره «عمار» تلاش دارد این زمین بازی را تغییر دهد و بگوید سینما تنها یکی از اجزایش فرم و محتوا است. سینما قرار است رسانه هم باشد. فیلم باید نسبتی با زمانهاش داشته باشد. سینما صنعت است. یک هنر فردی و محدود به گوشه گالری نیست. در این نگاه سینما با مقولهای به نام بازار گره میخورد و اینجاست که مخاطب حائز اهمیت میشود.
این تهیهکننده افزود: «عمار» آمده است بگوید سینما ماشینی است که چهار چرخ دارد و «فرم و محتوا» تنها یک چرخ آن است. امروز چند نفر مخاطب سینمای ایران هستند؟ نهایتاً ۴ میلیون از جمعیت ۸۰ میلیون نفری! آیا تماشاگر یا مخاطب در فرم نهایی فیلم تأثیر نباید داشته باشد؟
دانشاقباشاوی در پاسخ به این پرسش گفت: طبیعتاً تأثیر میگذارد و این بدیهی است. سبک زندگی انسانها، ذائقه آنها را تغییر میدهد. اگر مکانیزم و سازماندهیای برای سلایق مختلف باشد و به مطرودین حوزه فرهنگ که تا به امروز راهی به پردیسهای سینمایی و سالنهای مولتی پلکس سینما نیافتهاند، توجه نشان دهد، جشنوارهای مانند «عمار» شکل میگیرد. جشنوارهای که دارد برای یک سلیقه خاموش و دیدهنشده، سازماندهی تازهای را ایجاد میکند.
بامروتنژاد در این بخش تأکید کرد: حرف ما این است که همه مردم ایران باید مخاطب سینما باشند و چرا ما خودمان را محدود به همین جمعیت چهارمیلیون نفری کنیم و همه سینماگران را هم محدود و مجبور کنیم که به ذائقه همین ۵ درصد از جمعیت ایران توجه داشته باشند؟
سر و ته جشنواره فجر معلوم نیست!
اقباشاوی در این بخش تأکید کرد: یکی از تعاریف خوب از «هنرمند مردمی» که خودم هم تلاش میکنم به آن پایبند باشم این است که در پروسه قبل از تولید اثرش در کنار مردم باشد، از مردم یاد بگیرد، یادگرفتههایش را با فرمی جذاب، تبدیل به اثر هنری کند و به همان مردم ارائه دهد. اینگونه مردم از تماشای خود واقعیشان لذت میبرند.
امیررضا مافی در این بخش پرسید که آیا «عمار» نمیخواهد آلترناتیو و بدیل سینمای رسمی امروز ایران باشد؟ که بامروتنژاد در پاسخ گفت: این خیلی کوچک کردن راهبرد کلان «عمار» است. مگر میتوان گفت «عمار» مثلاً بدیل فجر است؟ اصلاً فجر یک رویداد التقاطی است که مشخص نیست سر و تهش کجاست! «عمار» اما یک رویداد با راهبرد مشخص است. در این راهبرد فرم و محتوا حتماً تأثیرگذار است، اما همه چیز نیست.
این عضو شورای سیاستگذاری جشنواره «عمار» در پاسخ به سوال دیگری مبنیبر اینکه فکر نمیکنید آثار جشنواره «عمار» نیاز به پیشرفت فرمی دارند؟ پاسخ داد: اگر سینما را به عنوان یک مدیوم زبانی در نظر بگیریم، دستور زبان خاص خود را پیدا میکند. وقتی شما در ترکیب مخاطبان ایجاد تغییر میکنید، دستور زبان هم تغییر میکند. نمیتوان در خلأ پرسید که آیا این فیلم فرم مناسبی دارد یا خیر، باید اول بدانیم برای چه مخاطبی ساخته شده است. باید بدانیم در چه سازماندهیای قرار است اثر عرضه شود، بعد میتوان درباره مناسب بودن فرم آن صحبت کرد.
دانش اقباشاوی در این قسمت از بحث گفت: جشنواره «عمار» قرار نیست سینما را از ابتدا اختراع کند بلکه میخواهد زیباییشناسی مطلوب یک طیف خاص را ارائه دهد. چیزی که پیشتر در آمریکای لاتین و برزیل هم تجربه شده است. رشد فرمی هم قرار نیست بهصورت خود به خودی اتفاق بیفتد. در بخش آموزش دبیرخانه جشنواره «عمار» باید بهشکل جدی کار کند.
سینمای ایران چرا افسرده است؟
در بخش پرونده ویژه «نقد سینما» امیر رضا مافی میزبان سیدمحمد حسینی منتقد سینما بود. در این بخش محمدحسینی درباره دلیل افسردگی فیلمهای سینمای ایران گفت: ما چرا به سینما میرویم تا بر پرده عریض فیلم تماشا کنیم؟ میرویم تا فستیوالی از رنگها را شاهد باشیم که به ما آرامش بدهد. در سینمای ایران ما بحران رنگ داریم. اگر سینمای ایران را با سینمای کره، چین، ترکیه و هند که در منطقه ما هستند قیاس کنیم، بخش عمدهای از جذابیت آنها همین فستیوال رنگهاست. در هر قابشان یک عالمه رنگ هست. ما رنگ در سینمای ایران نداریم.
وی ادامه داد: سینمای ما اقلیم هم ندارد. حتی در فیلمهای کمدیمان هم این مشکل را داریم. اصلاً ایرانی در فیلمهای ما وجود ندارد. از معادن و دشتهای کرمان تا روستاییان سیستان و بلوچستان، خوزستان و لرستان، اصلاً این اقلیمها را در سینما نداریم.
این منتقد سینما در آسیبشناسی این بخش به بحران تولید در سینما اشاره کرد و گفت: سینمای ما فرآیند طبیعی تولید ندارد و فیلمها در همان مرحله تولید میخواهند پولشان را دربیاورند. دهه ۹۰ دههای است که دوربینهای ما لنگ شدند و جان حرکت نداشتند. برای همین لوکیشنها بسته و آدمها خسته، بروز عینی در آثار دهه ۹۰ داشتهاند. به استثنای فیلمسازی همچون حمید نعمتالله که وقتی میخواهد فیلم اجتماعی هم بسازد «شعلهور» میسازد.
حسینی افزود: مخاطب وقتی با اثر ما برخورد میکند، گویی باید احساس عاطفی توأم با ترحم نسبت به آن داشته باشد. در چنین بستری حتماً قهرمان خلق نمیشود. برای همین حتی در ژانرهای منحصر به فرد سینمای خودمان هم غالباً شخصیتهایی خلق میشوند که اصطلاحاً «حیوانکی» هستند و دلمان برایشان میسوزد!
این منتقد سینما در ادامه به اپیدمی افسردگی بعد از جنگ جهانی در اروپا اشاره کرد و گفت: در این شرایط نئورآلیسم در سینما شکل میگیرد که گویی به این کوره افسردگی میدمد. آن رویکرد بیشتر ۸ سال در اروپا دوام نیاورد. در ایران هم ۵۰ سال است که ما این مسیر را ادامه میدهیم و هنوز هم اصرار داریم این فضا را ادامه دهیم.
حسینی در بخش دیگری از صحبتهای خود درباره جای خالی قصه در سینمای ایران گفت: فضایی که ما در سینما درست میکنیم، به اجتماع بازمیگردد. ما به دنبال خوشباشی در سینما نیستیم اما «درد» را هم میتوان جور دیگری در سینما تصویر کرد. آنچه امروز سینمای ما از واقعیت روایت میکند، از سمت درد و رنج است نه از سمت مردم. با دیدن این فیلمها اتفاقی برای ما نمیافتد.
وی افزود: اگر ژانر و گونه در سینمای ایران وجود داشت و مثلاً فیلمی مانند «جاذبه» در سینمای ایران داشتیم، بهواسطه آن با عظمت کهکشان مواجه میشدیم و آن را با همه شکوهش درک میکردیم، به همان اندازه که نگاهمان باز میشد، به همان میزان، دردها و رنجهای زندگیمان کمتر میشد. این میشود سینمایی که کمک میکند به کاهش رنج.
این منتقد سینما در ادامه گفت: ما در سینمای ایران اگر ۳۰ فیلم ببینیم، در یکی از آنها نگاه به آسمان و لحظه مناجات نیست، در حالی که اگر بنا بر واقعیتگرایی افراطی هم داشته باشیم، آیا غیر از این است که هر یک از ما به محض اینکه ترمز ماشینمان حین حرکت ایراد پیدا کند، زیر لب میگوئیم یاابوالفضل (ع). فارغ از تیپ و جایگاه اجتماعیمان. این بخشی از زندگی و حیات ما است.
وی با اشاره به سروشکل زندگی سرد آدمها در دوران کرونا گفت: داعشیترین دوران تاریخ ما دوران مغول است و هنرمند شاخص آن دوران عطار نیشابوری است. دو اثر از خود به یادگار گذاشته که در یکی به گردهمایی فرا میخواند و در دیگر به تذکر اشاره میکند و تذکرالاولیا ا مینویسد. این یک نوع نگاه به هنر است و این نوع که فقط بدیها را نشان دهیم هم یک رویکرد است که به عقیده من بسیار سخیف است. مدیران سینما باید بیندیشند که سینمای ایران برای پساکرونا به چه چیزهایی نیاز دارد. سینمای ایران رنگ و قصه و اقلیم نیاز دارد.
منبع: مهر
نظر شما