به گزارش خبرنگار ایمنا، سارا بهرامی با انتشار این عکس در اینستاگرام خود، بخشی از کتاب نرفتن را روایت کرده است:
"پیشنهاد برای خواندن
عبد کز کرده بود گوشه اتاق و حال خودش بدتر از من بود.
اومدم تکون بخورم که درد پیچید توی تنم و ناخودآگاه فریاد کشیدم. عبد از جا پرید و تندی خودشو کشوند کنار تختم و گفت: درد داره؟
با سر تایید کردم و سرمو که درست دویست کیلو شده بود، گذاشتم رو بالش.
عبد لبخند موذیانه ای زد و گفت: درد خوبه… آدم احساس میکنه، هنوز زنده ست!
گفتم: خفه شو. "
نظر شما