به گزارش خبرنگار ایمنا، لبنانیها همیشه برای کسب استقلال از قدرتهای خارجی در تلاش بودند، اما دوران مدرن مبارزه برای استقلال در اواخر قرن شانزدهم، با ظهور فخرالدین دوم، رهبر دروزیان این کشور آغاز شد.
فخرالدین دوم کسی بود که پس از هزار سال توانست فرقههای اصلی جبل عامل را با یک دیگر متحد کند و پای اروپای غربی را هم به این منطفه باز کرد. لوران دارویو، مسافر فرانسوی میگوید که در صیدون، پایتخت سیاسی فخرالدین، ساختمانهای تجاری فرانسوی بسیاری وجود داشته و مسلمان، مسیحی ارتدوکس و یهودی در آن در آمیختگی جمعیتی داشتند.
تا این که نفوذ رو به رشد، نافرمانیها و جاه طلبیهای فخرالدین دوم، منافع عثمانی را به خطر انداخت و سربازان این امپراتوری به همین دلیل فخرالدین را دستگیر و در سال ۱۶۳۵ در استانبول اعدام کردند.
پس از قتلعام مارونیان به دست دروزیان در جریان جنگ داخلی ۱۸۶۰، شش هزار سرباز فرانسوی به بهانه حفاظت از مارونیان وارد بیروت شدند. سلطان عثمانی راهی نداشت جز اینکه ورود آنها به بیروت را تأیید کند و کشورهای منطقه در وضعیت حقوقی جبل عامل تجدیدنظر کنند.
در سال ۱۸۶۱، عثمانی با موافقت پنج قدرت اروپا طی کمیسیونی بینالمللی تحت رهبری محمد فؤاد پاشا، وزیر خارجه عثمانی یک سیستم سیاسی جدید برای جبل عامل تصویب کردند که باعث تشکیل دادگاهی شد تا افسران دروزی را به اتهام جنایت جنگی محاکمه کند و پس از آن به تشکیل استان مستقلی به نام جبل عامل رأی دادند.
در سپتامبر سال ۱۸۶۴، عثمانی و اروپا، سازمانی تأسیس کردند و مأمور دفاع از این کشور جدید کردند که مشاورهای فرانسوی در آن حضور داشتند و به فرماندار در زمینههای حکومتی مشورت میدادند.
پس از تأسیس استان مستقل جبل عامل، هیئت مؤسسان در انتخاباتی با آرای نابرابر تعیین شد. پس از چندین دهه روند دو مرحلهای برای انتخابات این کشور تأیید نشد و در سال ۱۹۰۷ فرایند رأیگیری مخفی به تصویب رسید. جبل لبنان تنها بخشی از عثمانی بود که گردانندگان آن به صورت دموکراتیک انتخاب میشدند و نمایندگان اعضای فرقههای اصلی بودند.
یک سوم کرسیهای شورا بر اساس رأیگیری هر دو سال یک بار انتخاب میشد. فرماندار جبل لبنان، یک مسیحی کاتولیک غیر مارونی بود که از میان وزیران عثمانی انتخاب میشد و عنوان پاشایی داشت و مقامی کمی پایینتر از فرمانداری کل لبنان را دارا بود.
قضات دادگاههای محلی از فرقهای انتخاب میشدند که در آن منطقه اکثریت دارد و معاونان شان از دو فرقهای انتخاب میشدند که از نظر اکثریت پس از فرقه حاکم در آن منطقه قرار میگرفتند. صدور رأی حقوقی در آن دادگاه برعهده رئیس دادگاه و حداقل یک قاضی دیگر بود. با این وضعیت مارونیان رام شدند، دروزیان دوباره به دل جامعه بازگشتند و در جبل لبنان مصالحه فرقهای اتفاق افتاد.
با شروع جنگ جهانی اول، امپراتوری رو به تجزیه گذاشت. عثمانیها به جهت ترس از استقلال اعراب در سال ۱۹۱۵، خودمختاری جبل لبنان را لغو کردند و حکومت نظامی اضطراری در آن برقرار کردند. اوج سرکوبها در ۶ مه سال ۱۹۱۶ بود که چهارده فعال و روزنامهنگار از جمله طرفداران استقلال اعراب و کشور لبنان از دو دین مسیحی و مسلمان، از هر دو صنف روحانی و سکولار در محلی که امروز در مرکز بیروت به عنوان میدان شهدا شناخته میشود به دار آویخته شدند.
احترام مقامات عثمانی در جامعه محلی پس از این رویداد کاسته شد. عثمانیها در جریان جنگ، کل غلات شام را مصادره کردند که منجر به قحطی گستردهای شد. نیمی از جمعیت جبل لبنان در این گرسنگی از بین رفت و به گفته شیلشر و خلیفه مورخ، حدود ۲۰۰ هزار نفر به کام مرگ رفتند.
هویت فینیقی
پس از این سرکوبها بود که عثمانیها شروع به آزار و اذیت اعراب کردند. پس از اینکه عثمانیان شام را در پایان جنگ جهانی اول ترک کردند، کنگره ملی سوریه در دمشق در سال ۱۹۲۰ اعلام استقلال کرد و منطقه تحت حاکمیت خود را در زمینی که شامل لبنان نیز بود اعلام کرد.
مطبوعات مسیحی در بیروت با تصمیمات کنگره ملی سوریه ابراز مخالفت کردند. ناسیونالیستهای لبنانی از این بحران استفاده کردند و شورای شخصیتهای مسیحی را در بعبدا تشکیل دادند و در ۲۲ مارس ۱۹۲۰ استقلال لبنان را اعلام کردند.
با وجود این، منطقه شام پس از جنگ جهانی اول به موجب توافق سایکسپیکو بین انگلیس و فرانسه تقسیم شد. مارونیهای جبل لبنان تحت رهبری اسقف فرانسوی مارونی، الیاس الحویک با فرانسه توافق کردند تا با گسترش مرزهای این کشور مامنی برای کاتولیکهای مسیحی تشکیل بدهند.
اسقف الحویک این منطقه را با فینیقیه باستان ترکیب کرد تا از نظر تاریخی هویتی منحصر به فرد پیدا کند. تقلید از هویت فینیقی کاری بود که اروپایان نیز به آن عشق میورزیدند و همیشه در پی زنده کردن شکوه دوران باستان آن بودند.
میل به زنده کردن هویت باستانی فینیقیه و درهم آمیختن آن با مفهوم لبنان یکی از تأثیرات نوشتههای ادبی جبران خلیل جبران بود که از ستم مبتنی بر دین و درگیری بین انسانها انتقاد میکرد. این اندیشهها در وضعیت چند حزبی یک لبنان مطرح شد.
جبران مردم را به تشکیل یک محیط مسیحی با مشارکت مسلمانان تشویق میکرد که تفکر ملیگرای لبنان را تقویت میکرد. قرار دادن نوشتههای جبران خلیلی در برنامه درسی مدارس در دهه ۱۹۲۰ باعث شد به عنوان یکی از معتبرترین نویسندگان لبنان معرفی بشود.
تحت فرمان حاکم فرانسوی در آوریل ۱۹۲۰ کشور مستقل لبنان بزرگ از رأس ناقورا در جنوب تا نهر الکبیر در شمال طرابلس و از ساحل تا کوههای شرقی لبنان تأسیس شد. اسقف الحویک اصرار داشت دره بقاع را نیز که منطقه اصلی تولید مواد غذایی در این کشور بود به لبنان متصل کنند.
فرانسویان قرار بود مردم را به سمت تعیین سرنوشت خود و گزارش منظم پیشرفتها به جامعه ملل هدایت کنند ولی هر از چند وقت یک بار طرفداران استقلال را دستگیر و سرکوب میکردند.
فرانسه در سال ۱۹۲۲ شورای نمایندگی قدیم را که متعلق به دوره عثمانی بود و تا سال ۱۹۱۴ در لبنان بزرگ جاری بود، برای این کشور تعیین کردند: انتخابات دو مرحلهای، رأیگیری سراسری صرفاً مردانه با مجالس متعدد.
در مدت کوتاهی (نوامبر ۱۹۲۵ - اوت ۱۹۲۶) نخستین کمیسر عالی غیرنظامی، سناتور و روزنامهنگار فرانسوی آنری دوژونال، نقش تعیینکنندهای در تاریخ جمهوری لبنان داشت. شورای تازه انتخاب شده لبنان تعیینکننده همه چیز و در واقع یک مجلس مؤسسان واقعی بود.
این شورا تهیه قانون اساسی را در یک کمیته ۱۲ نفره تعهد کرد و مفهوم لبنان بزرگ به عنوان مامنی برای مردم مسیحی و مسلمان بدون توجه به هویت قومی عربی از مهمترین دستورها در کارشان بود. اعضای اصلی این کمیته، مسیحیان غیر مارونی بودند، میشال شیحا، شبلی داموس ارتدوکس رئیس کمیته و پتروگراد ارتدکس.
آنها قانون اساسی فرانسه را در سال ۱۸۷۵ پذیرفتند و دژونال شورای نمایندگی را سریعاً به تصویب این پیشنویس در ماه مه ۱۹۲۶ ترغیب کرد. در این قانون سبک حکومت جمهوری، تقسیم قدرت اجرایی بین رئیسجمهور و نخستوزیر، مجلس قانونگذاری دوگانه، نمایندگی تمام بخشها در مجلس قانونگذاری پیشبینی شده بود.
قرارداد بین فرانسه و لبنان در ۱۹۳۶ تعهد میکرد این کشور ظرف سه سال استقلال کامل و عضویت در جامعه ملل به دست بیاورد، اما مجلس ملی محافظه کار فرانسه از امضای این پیمان امتناع کرد.
با قدرت گرفتن دولت ویشی در سال ۱۹۴۰ ژنرال آنری فرناند دنتز، کمیسر عالی لبنان شد و این باعث استعفای رئیسجمهور لبنان امیل أده در ۴ آوریل ۱۹۴۱ شد. بعد از ۵ روز، دنتز توانست آلفرد نقاش را برای دوره بسیار کوتاهی که فقط ۳ ماه طول کشید به ریاست جمهوری منصوب کند، اما با پایان جنگ و سقوط حکومت ویشی و کنترل اوضاع از سوی برندگان جنگ و تسلیم نیروهای ویشی در لبنان و سوریه در برابر سربازان فرانسه آزاد و انگلیس اوضاع دوباره تغییر کرد.
در ۱۴ ژوئیه ۱۹۴۱ پس از کنفرانسی در آکر درگیری بین دو طرف بالاخره به پایان رسید و شارل دوگل به لبنان سفر کرد. به این ترتیب دستورهای ویشی دیگر برای لبنان لازمالاجرا نبود؛ به این ترتیب رهبران ملی لبنان فرصتی برای بحث در مورد حاکمیت و استقلال خود به دست آوردند و از رئیسجمهور خواستند حاکمیت فرانسویها بر لبنان را لغو کنند و بدون قید و شرط استقلال لبنان را بپذیرند.
ژنرال ژرژ کاترو تحت تأثیر فشارهای داخلی و بینالمللی، از سوی دولت خود، در تاریخ ۲۶ نوامبر ۱۹۴۱ استقلال لبنان را تأیید کرد. کشورهایی نظیر آمریکا، انگلیس، کشورهای عربی، شوروی، اتحادیه اروپا و بعضی کشورهای آسیایی این استقلال را به رسمیت شناختند و برخی از آنها حتی سفیر با بیروت مبادله کردند. با این حال این کشور هم چنان تحت سلطه فرانسه باقی ماند.
در تاریخ ۸ نوامبر ۱۹۴۳ و پس از انتخاب رئیسجمهور بشارة الخوری و انتصاب ریاض الصلح به نخستوزیری، مجلس نمایندگان قانون اساسی لبنان را اصلاح کرد، مقررات مربوط به قیمومیت فرانسه را لغو کرد و اختیارات کمیسر عالی را این قدر محدود کرد که قیمومیت در واقع بهطور یک جانبه لغو شد.
فرانسویها رئیسجمهور، نخستوزیر و دیگر اعضای کابینه را دستگیر کرده و به یک قلعه قدیمی در رشایا تبعید کردند. این باعث شد مسیحیان و مسلمانان در برابر فرانسویها متحد شوند و افکار بینالمللی خواستار آزادی رهبران لبنانی شد و اعتراضات گسترده خیابانی شکل گرفت.
دولت بشامون
بعد از حبس مقامات لبنانی، نمایندگان مجلس در منزل سخنگوی پارلمان، صبری حماده جمع شدند و دو وزیر دستگیر نشده امیر مجید ارسلان (وزیر دفاع ملی) و حبیب ابو شهلا را به ریاست دولت منصوب کردند. این دو در بشامون تشکیل دولت دادند و دولت آنها به نام دولت بشامون شناخته شد.
این افراد در اقامتگاه حسین الحلبی، یکی از رهبران شناخته شده بشامون جمع شدند چون این اقامتگاه جایگاه استراتژیک مهمی داشت و میتوانستند به این ترتیب از وزرا حفاظت کنند.
دولت تازه تشکیل شده از مذاکره با ژنرال کاترو یا سایر فرانسویها امتناع کرد و گفت که هر مذاکرهای میخواهند بکنند باید با دولت در تبعید بکنند سپس قدرتی برای مقاومت نظامی به نام گارد ملی با رهبری نعیم المغبغب و کمک عادل البعینی و منیر تقی. الدین تشکیل داد. این گروه نظامی در نبرد استقلال جنگید و هسته اولیه ارتش لبنان بود که بعداً در سال ۱۹۴۶ تحت رهبری امیر مجید و نعیم المغبغب تشکیل شد.
در نهایت، فرانسه به خاطر فشار مردم لبنان و تقاضای کشورهای متعدد، صبح روز دوشنبه ۲۲ نوامبر ۱۹۴۳ زندانیان راشیا را آزاد کرد. از آن به بعد، این روز به عنوان روز استقلال لبنان جشن گرفته میشود.
در ۱۱ نوامبر ۱۹۴۳ برای نخستین بار در منزل حسین الحلبی اولین پرچم لبنان برافراشته شد. گردشگران و بازدید کنندگان در طول سال به دیدن این منطقه میروند.
دوران پس از استقلال
پس از استقلال، در سال ۱۹۴۳ سیستم سیاسی مدرنی در لبنان شکل گرفت و رهبران دو فرقه مسیحی و مسلمان، بشار الخوری و ریاض الصلح پیمانی به نام میثاق وطنی امضا کردند.
این پیمان ملی چهار اصل داشت که عبارت بود از:
- لبنان یک دولت کاملاً مستقل سیاسی است که نمیتواند وارد میثاقهای تحت رهبری غرب شود و از سویی حاکمیت خود را با کشورهای عربی مبادله نمیکند و تغییر نمیدهد.
- لبنان وجهه عربی دارد و ولی روابط معنوی و فکری خود را با غرب قطع نمیکند چون به این کشور کمک کردند پیشرفتهای مهمی به دست بیاورد.
- لبنان عضوی از کشورهای عربی است که در صورت امکان با سایر کشورهای عربی همکاری میکند و در صورت بروز اختلاف میان آنها، با هیچ دولتی در برابر دیگری نمیایستد.
- مناصب دولتی باید بین گروههای مذهبی اصلی توزیع بشوند، اما پستهای کلیدی بر اساس شایستگیهای اداری تقسیم میشود و ربطی به دین افراد ندارد. علاوه بر این، سه مقام اصلی دولتی باید به این صورت توزیع شود: رئیسجمهور یک مسیحی مارونی، نخستوزیر یک مسلمان سنی باشد. از سال ۱۹۴۷ قرار شد سخنگوی مجلس یک مسلمان شیعه باشد. نسبت نمایندگان مسلمان به مسیحی در مجلس باید پنج به شش باشد.
در ۲۲ مارس سال ۱۹۴۵، لبنان عضو اتحادیه عرب و یکی از بنیانگذاران سازمان ملل متحد (کنفرانس سازمان ملل متحد سان فرانسیسکو ۱۹۴۵) شد و در ۳۱ دسامبر ۱۹۴۶، نیروهای فرانسوی بهطور کامل از لبنان خارج شدند.
تنوع اعتقادی در لبنان
کشور لبنان با همه کوچکی خود از حیث تعدد و تنوع مذاهب موجود در آن، یکی از متنوعترین کشورهای دنیا و از این نظر از وضعیت پیچیدهای برخوردار است؛ به طوری که بیش از هجده مذهب رسمی در آن وجود دارد که این مذاهب با مسائل طایفهای نیز پیوند تنگاتنگی داشته و تفکیک طوایف مختلف از یکدیگر به واسطه نوع وابستگی دینی و مذهبی آنهاست.
شدت تأثیر این مذاهب در صحنه لبنان، به گونهای است که حتی ساختار سیاسی این کشور از گذشته تا حال را تحت تأثیر قرار داده است و قدرت سیاسی نیز بر اساس تعداد جمعیت طوایف مختلف که تمایز آنها بر اساس مذهب میباشد تقسیم شده است.
در حال حاضر با وجود تعداد جمعیت بیشتر شیعیان، پست ریاست جمهوری و پست نخست وزیری در دست مسیحیان مارونی است. اهل تسنن نیز با علم به تعداد جمعیت بیشتر شیعیان از سرشماری مجدد خودداری میکنند تا مبادا قدرت برتر از دست آنها خارج شود.
از حدود هجده مذهب موجود در این کشور، ده هزار و چهارصد کیلومتر مربعی، یک مذهب، یهودی ۱۲ مذهب، مسیحی و ۵ مذهب، اسلامی میباشند. مذاهب اسلامی عبارتند از: شیعه، سنی، دروزی، علوی و اسماعیلیها که البته اسماعیلیها هنوز به رسمیّت شناخته نشده و در پارلمان نماینده ندارند.
درصد جمعیت مذاهب مختلف در لبنان:
شیعه: ۳۲ درصد، مارونی: ۲۴ درصد، سنی: ۲۱ درصد، دروزی: ۷ درصد، سایر مذاهب ۱۶ درصد.
نظر شما