به گزارش خبرنگار ایمنا، اسپهبان، سپاهان، اصفهان، گابیه یا نصف جهان، مهم نیست نام این قطعه از سرزمین رنگارنگ ایران چیست، اصفهان نگین فیرزهای و جواهر پر خط و خالی است که در قلب ایران شهر میدرخشد. تاریخش همچون نامش پر فراز و نشیب است، اسطورهها میگویند که سلیمان نبی آن را بنا نهاده و مورخان بنیادش را به تهمورث، پادشاه سوم پیشدادیان نسبت میدهند.
نقل است سرزمینش در برج قوس (آذر) زاده شده است، ماهی که ماه آماده جدال زمین با دیو زمستان است؛ ماهی پر برکت که باید در آن برای زمستان سخت و سرد آذوقه جمع کرد. اولین هسته مسکونی شهر در گابه، گی یا جی شکل گرفت و اولین گروهها از آریاییهای مهاجر در آن ساکن شدند. در غرب شهر نیز تاریخ آن بر بلندای کوهی میدرخشد، کوه آتشکده چهارهزار ساله که معبدگاه عیلامیان بوده و سپس آتشگاه مهربین در آن ساخته شده است.
این تکه از خاک ایران، محل برخاستن کاوه آهنگر علیه ظلم و ستم بوده است و مردمانش افتخار حمل درفش کاویانی را داشتند. حتی برخی پژوهشگران اصفهان را محل نگهداری درفش کاویانی که نشانه و نماد مقدس ایرانیان باستان بوده است میدانند. بی دلیل نیست که آن را سپاهان و مرکز گردهمایی سپاهیان میدانستند.
این تنها افتخارات باستانی اصفهان نیست، بلکه در زمان فرمانروایی کوروش کبیر و زمانی که شاهِ شاهان تصمیم گرفت یهودیان را پناه دهد، اصفهان به یکی از امنترین سکونتگاهها برای یکتاپرستان تبدیل شد. تصمیمی که تأثیر بسزایی در شکل گیری هسته اصلی اصفهان امروزی داشت، محلهای که امروزه با نام جوباره میشناسیمش یادگار همان دوران است.
در زمان اشکانیان هم اصفهان مرکز ایالتی بزرگ بود و رونق فراوان داشت، به طوری که استراگو، جغرافیدان بزرگ یونان آن زمان، اصفهان را مرکز ایران لقب داد. از آن زمان با جوش و خروش زاینده رود که سرسبزی و رونقی کمنظیر به این خطه از سرزمین ایران بخشیده بود، شهر شکل گرفت و اصفهان روز به روز بزرگتر شد.
اصفهان باستان میدرخشید و روز به روز بر داشتههای آن افزوده میشد، در غرب آتشگاه و در شرق شهرستانها خلق میشدند و در مرکز آهسته آهسته سکونتگاههای دیگری در اطراف زایندهرود شکل گرفت. اما با طلوع خورشید اسلام، گویی خون تازهای در رگهای اصفهان جاری شد. اصفهان در ابتدای ورود اسلام به ایران، به محلی امن برای مسلمانان تبدیل شد.
همزمان با خلافت حضرت علی (ع) نخستین مسجد صفاهان (مسجد شعیا) در خیابان هاتف امروز و در همسایگی مقبره شعیا از بزرگان دین یهود بنا شد تا اصفهان نشان دهد که با آغوش باز و در نهایت آرامش و صلح چهارراهی برای ادیان است. از سوی بسیاری از کاتبان عرب زبان توصیفات مختلفی برای اصفهان به کار برده شده است که معروف ترین آن «اصفهان سر بود و بقیه ایران تن» است.
نخستین اسناد تاریخی از اصفهان نیز مربوط به زمان اسلام میشود. در کتاب البلدان نوشته احمد بن اسحاق یعقوبی که در قرن ۹ میلادی میزیسته، پهنه بندی شهر اصفهان آورده شده است. در این کتاب ذکر شده که اصفهان به دو محله «جی» و «یهودیه» تقسیم میشود و در اطراف آنها محلات دیگری نظیر لنبان وجود دارد.
اصفهان از ابتدای ورود اسلام به ایران فراز و فرودهای مختلفی را پشت سر گذاشت. ابتدا در زمان آلزیار و مرداویچ و سپس در دوران آلبویه تبدیل به پایتخت قلمرو حکومت آنها شد و در همین دوران بود که اوجگیری آن آغاز شد. حضور صاحب ابن عباد، وزیر اصفهانی آلبویه شهر توسعه و گسترش یافت و از رونق بسیاری برخوردار شد. مقبره عباد اکنون در محله طوقچی واقع شده است.
مسجد جامع جورجیر را شاید بتوان مهمترین اثر ماندگار آل بویه و صاحب ابن عباد در اصفهان دانست. در آن زمان جذابیت و رونق اصفهان باعث شد تا بسیاری از سرآمدان ایران از جمله ابنسینا به اصفهان بیایند و در اینجا زندگی کنند. محل تدریس ابن سینا، با نام مدرس سینا در خیابان دردشت اصفهان وجود دارد و حتی برخی پژوهشگران معتقدند که مقبره ابن سینا جایی در اصفهان است.
اما این دوره شکوه و عظمت با دوام نبود و صدای مهیب لشگر مسعود غزنوی از شرق آمد، لشگریان به اصفهان رسیدند و تاختند و رفتند و از شهر ویرانهای بیش نماند. در حالی که شهر نیمه جان بود و هنوز از شوک حمله ویرانگر قبلی درنیامده بود، گردباد ویرانگر طغرل بیگ سلجوقی از راه رسید و آنچه از اصفهان باقی مانده بود را ویران کرد.
در حمله سلجوقی، اصفهان به طور کامل غارت و عمارات زیادی ویران شدند، اما اصفهان آنقدر بزرگ بود که پس از تسخیر آن، طغرل آن را به پایتختی برگزید. دیری نپایید تا عظمت و شکوه به شهر بازگشت، ویرانیها بازسازی شدند و اصفهان بار دیگر رونق گرفت. ناصرخسرو که در آن زمان به اصفهان سفر کرده مینویسد: "شهری است بر هامون نهاده، آب و هوایی خوش دارد و در شهر جویهای آب روان است".
او آنچنان با اصفهان اخت شده بود که در توصیف معروف خود که در سفرنامهاش آمده، نوشته است: "من در همه زمین پارسی گویان، شهری نیکوتر و جامعتر و آبادانتر از اصفهان ندیدیم".
اصفهان سلجوقی میدرخشید و نوادگان طغرل ویرانگر را در مهد هنر و سرای فرهنگ ایران زمین فرو میبرد. اوج شکوه اصفهان به زمان حکومت ملکشاه و وزیرش خواجه نظامالملک طوسی بازمیگردد که مقبره هر دو در خیابان احمدآباد است. اصفهان در این دوران بار دیگر پایتخت شد و بناهای جاودانی نظیر باغ کاران در آن بنا گردید. سه قرن بعد، خواجه شمسالدین شیرازی حافظ میسراید: "گرچه صد رود است از چشمم روان / زنده رود باغ کاران یاد باد".
شهر سرزنده و پررونق است دیلمیان و سلجوقیان حسابی اصفهان را ساخته و آباد کردند، اما بار دیگر صدای به شدت وحشتناکی از شرق میآید. مغولان برای تصرف نصفِ جهان باید از نصف جهان گذر کنند و شهر بیدفاع فرو میریزد. تیغ مغولان به صغیر و کبیر رحم نکرد و آتش به شهر زدند. کمالالدین اسماعیل اصفهانی درباره حمله مغول به اصفهان مینویسد: "کو دیده که تا بر وطن خود گرید / بر حال من و واقعه بد گرید * دی بر سر یک مرده و صد گریان بود / امروز یکی نیست که بر صد گرید".
اما گردباد حمله مغول هم بادی نبود که بید سرافراز هنر و فرهنگ اصفهان را بلرزاند. اگرچه شهر ویران شد، اما خوی وحشیگری مغول را اصفهان آرام کرد و در زمان حکومت آنان شاهکارهای بسیاری نظیر محراب الجایتو و منارجنبان پدیدار شد. اصفهان جادویی نوادگان چنگیز مغول را رام کرد و آنان را در اوج آرامش و زیبایی خود فرو برد و آنها یادگاری از خود در اصفهان بر جای گذاشتند.
این تکه خاک قرار نبود که آرامش بگیرد، شهر جان گرفته در قلب ایران حالا صدای پای ارتش تیمور لنگ را میشنید. مردمان اصفهان این دفعه بی دفاع نبودند و تصمیم به مقاومت گرفتند، مقاومتی که با کشتن تعداد زیادی از مردم شهر شکسته شد. تیمور که از مقاومت اصفهانیها عصبانی بود، مردم را از دم تیغ گذراند و از سرهای مردگان ۷۰ مناره در جای جای شهر علم شد. در یکی از توصیفات حمله مغول به اصفهان آمده: "در اصفهان جز زنده رود، کسی زنده نماند".
با این حال خونخواری تیموریان نیز در قلب شهر آرام گرفت و اصفهان هرچند نیمه جان اما آرام آرام راه خود را طی کرد. حتی تالار تیموری به عنوان تنها یادگار تیموریان در شهر باقی مانده است.
گردباد تیمور هم نتوانست اصفهان را از پا درآورد، طولی نکشید تا آفتاب پررونق صفویان بر آسمان اصفهان طلوع کرد و نصف جهان از مشتی خاکستر سر بر آورد. شاهعباس کبیر اصفهان را به پایتختی برگزید و هرچه شکوه و جلال میدانست به آن بخشید تا این شهر زیباترین شهر جهان در زمان خود لقب گیرد.
در آن زمان میدان نقش جهان مانند الماسی درخشان در قلب جواهر ایران میدرخشید و پیرامون آن بناهای مختلفی در دولتخانه صفوی نمایان میشد. «چهارباغ»، «هشت بهشت»، «آیینه خانه»، «سی و سه پل» و «جهاننما» تنها بخشی از یادگارهای صفوی برای شهر بودند، شهری که دیگر تنها میزبان مسلمانان، یهودیان و زرتشتیان نبود و در جنوب آن مسیحیان نیز گردهم آمده بودند و جلفا شکل گرفته بود.
با پیوند اصفهان سلجوقی به اصفهان صفوی توسعه شهر از محدوده جنوبی زاینده رود به حاشیه شمالی کشیده شد و فرم شهر بیش از پیش به شکل اصفهانی که امروز میشناسیم درآمد. روستاهای کوچک اطراف حالا دیگر بخشی از پررونقترین شهر شرق عالم شده بودند.
دلاواله یکی از جهانگردانی بود که توفیق حضور در اصفهان صفوی را یافت و نوشت: "در خاور زمین جز قسطنطنیه هیچ شهری با اصفهان قابل قیاس نیست". شاردن نیز مینویسد: "میدان نقش جهان زیباترین میدان جهان است؛ بدون اغراق میتوانم ادعا نمایم که مثلاً شهر اصفهان را بیش از لندن میشناسم در صورتی که بیش از ۲۶ سال در شهر اخیر به سر بردهام و همچنین زبان فارسی را درست مانند زبان انگلیسی و تقریباً مانند فرانسه صحبت میکنم". کمپفر و پیرلوته هم به کرات شکوه اصفهان را ستایش نمودهاند.
با این حال روزگار خوش اصفهان عصر صفوی نیز به آخر رسید و دست تقدیر محمود غلزایی را به پشت دروازههای شهر رساند و شاه سلطان حسین تاج و تخت را دو دستی به افغانها سپرد. اصفهان شش ماه را در محاصره گذارند و پس از به قدرت رسیدن افغانها نیز رها شد و قحطی شهر را فراگرفت. شهری که در زمان شاه عباس یک میلیون نفر جمعیت داشت، در اوایل دوره قاجار تنها ۶۰ هزار سکنه دارد.
این زوال ادامه داشت تا اینکه حاج محمدحسینخان صدر اصفهانی مُسکنی به روح شهر زد. او در زمان حکومت بر اصفهان بسیاری از آثار را مرمت کرد و چهارباغ خواجو و مدرسه صدر را بنا کرد. اما دستاوردهای او را ظلالسلطان به نابودی کشاند و باقیمانده خون شهر را مکید. او حداقل پنجاه بنای مهم در اصفهان را ویران را و بسیاری از مردم شهر را اعدام کرد.
حتی پس از آزادی اصفهان از دست ظلالسطان هم اصفهان نتوانست نفس راحتی بکشد و قحطی به جان شهر افتاد. در وصف این قحطی گفته شده است: "به سالی که آدم خوری باب گشت / هزار و دویست است و هشتاد و هشت".
اصفهانی که از روزگاری درفش کاویانی در آن بود و روزی چکمههای مغولان و تیموران آن را ویران کرده بودند و شکوه صفویان را دیده بود، به پایگاه مهم مشروطه تبدیل شد. سردار اسعد بختیاری، سردار بیبی مریم بختیاری و جمالالدین واعظ اصفهانی از جمله رهبران مشروطه در اصفهان بودند و «بلدیه» را در شهر تأسیس کردند.
حتی پس از پیروزی مشروطه هم شهر نتوانست نفسی راحت بکشد و بلدیه اصفهان با وقوع جنگ جهانی اول منحل شد. در ایام جنگ بار دیگر اصفهان به دست قشون روس افتاد و بار دیگر قحطی به جان شهر افتاد. جمالزاده درباره آن ایام مینویسد: "مردم برگ و علف را مانند نان و گوشت معامله میکردند و پس از مدتی هم به خوردن گوشت مردگان روی آوردند".
با اتمام جنگ کشور سر و سامانی گرفت، هم زمان با قدرت گرفتن رضاخان و آغاز عصر مدرنیته دوران جدیدی در اصفهان حاکم شد. اصفهان پهلوی بر دوش اصفهان صفوی سوار شد و رونق نسبی به مراکز تجاری شهر بخشید. در این زمان بود که کارخانههای نساجی در شهر سربرآوردند و چندین ساختمان و خیابان جدید در شهر بنا شد. اصفهان هنوز رگههای نصف جهان صفوی را داشت و ملکالشعرای بهار در همان زمان درباره تبعیدگاه خود سرود: "به اصفهان رو که تا بنگری بهشت ثانی / به زنده رودش سلامی ز چشم ما رسانی…".
یکی از نقاط اوج تاریخ اصفهان در زمان حکومت پهلوی دوم رقم خورد، در حالی که هنوز آتش جنگ جهانی دوم شعلهور بود و ارتش آلمان نازی تاخت و تاز میکرد؛ اصفهان با آغوش باز پذیرای کودکان لهستانی شد که جنگ آنها را از خانه خود دور کرده بود.
دیری نپایید تا توسعه بر مبنای غرب پهلوی مردم را به تنگ آورد و خیابانها را شلوغ کند، بار دیگر نقطه قوتی در تاریخ ایران و بار دیگر نام اصفهان است که میدرخشد. در اوج انقلاب اسلامی ایران، اصفهان یکی از کانونهای اصلی مبارزات بود و چهرههای سرشناس انقلابی نظیر آیتالله حسینعلی منتظری از این شهر برخاستند.
انقلاب به پیروزی رسید و این بار صدای لشگری از غرب آمد، اما اصفهان که به خوبی طعم خونخواهی تیموریان و مغولان و غزنویان را چشیده بود در صف اول مبارزه قرار داشت. جوانان اصفهانی کاری کردند کارستان و دو قالب دو لشگر خط شکن به قلب دشمن زدند و شهیدانی نظیر حسین خرازی را به ایران اسلامی تقدیم کردند.
اصفهان پس از جنگ دو دهه را پشت سر گذاشت و اکنون در آخرین سال دهه سوم است. شهری که در این سالها خدمت و خیانت کم ندیده و به نظر میرسد بیش از پیش نیاز به مشارکت شهروندانش دارد. اصفهان از عهد باستان تا دوران سلجوقی و شکوه صفوی و قحطی قاجار را دیده و در متن مشروطه و دفاع مقدس بوده و سرد و گرم روزگار چشیده است، تاریخ اصفهان فقط تاریخ یک شهر نیست، بلکه تاریخ یک سرزمین، یک تمدن و یک فرهنگ است. اصفهان با فرهنگ و هنر خود خونخوارترین مردمان را در خود حل کرده و به راستی «مهد هنر و سرای فرهنگ» ایران زمین است.
نظر شما