جان پدر کجاستی

پیام "جان پدر کجاستی؟" نشان دهنده عشق، چشم انتظاری، ناامیدی و اضطراب پدری است که جانش در حادثه تروریستی دانشگاه کابل پرپر شد؛ از طرفی محرکی برای سرودن بداهه هایی است که بن مایه و محتوای آنها غم است.

به گزارش خبرنگار ایمنا، پنج روز از این حادثه تروریستی می‌گذرد، اما داغ آن هنوز تازه است. امید مهریار که مسئول جمع‌آوری وسایل قربانیان بوده است با بازگویی لحظه‌ای تلخ، غم این واقعه را مضاعف کرد و عمق فاجعه را به همگان نشان داد و منجر به غلیان احساسات عمومی در واکنش به این اقدام شد. او نوشت: "متوجه تلفنی شدم که کسی با مالک آن ۱۴۲ بار تماس گرفته بود و نهایتاً یک مسیج دریافت کرده بود؛ "جان پدر کجاستی؟ " چقدر سخت بود دیدن این لحظه." این پیام به سرعت در شبکه‌های اجتماعی منتشر شد و از سوی اقشار مختلف جامعه ما واکنش داده شد و همدردی بسیاری شد که شاید بتوان گفت در رأس آنها اهالی فرهنگ قرار داشتند.

معاونت فرهنگی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی در بیانیه‌ای نسبت به این حادثه تروریستی واکنش نشان داد و به مردم افغانستان تسلیت گفت. در بخشی از این بیانیه آمده است: " حادثه غم‌انگیز حمله به دانشجویان در کلاس درس و محیط دانشگاه که در ادامه حملات قبلی به فضای آکادمیک و درسی رخ داد، نشان دهنده نفرت تروریست‌ها و اربابان آنها از افزایش آگاهی و دانایی است. دانشگاه خاستگاه توسعه و رشد کشور افغانستان است. به ویژه آنکه این حمله در زمان برگزاری نمایشگاه کتاب رخ دهد. این حمله در واقع انتقام از کتاب، قلم و سطرهای نوشته بر کاغذ است."

دیگر اهالی فرهنگ از جمله شاعران و نویسندگان نیز همدردی خود را به شیوه‌های مختلف ابراز کردند. شاعران ایرانی غم و ناراحتی خود را در قالب غزل ریخته و برای همسایه داغ دیده خود ارسال کردند. با وجود اینکه مدت بسیاری از زمان این حادثه نگذشته است، اما اشعار و بداهه‌های بسیاری در واکنش به این حمله تروریستی سروده شده است. بدیهه سرایی هنری ظریف و زیباست که با وجود تاریخچه دیرینه خود، امروزه در فضای مجازی و سایت‌های ادبی رواج پیدا کرده است. در این اشعار، تمام اصول شعرسرایی رعایت می‌شود و صرفاً به دلیل خلق شدن در لحظه، نام بدیهه به خود می‌گیرند.

برخی از غم سروده‌های شاعران در واکنش به این حادثه تروریستی را در ادامه بخوانید:

علیرضا قزوه، شاعر و نویسنده نوشت: "صبح امروز پیامکی دیدم که شعر بود" و اینگونه غم خود را سرود:

جرم تو چیست نازنین؟ صدق و صفا و راستی / ای که تو از خدای خود غیر خدا نخواستی

ای به فدای خنده‌ی زخمی و دل شکسته‌ات / شکر خدا که همچنان سرخوش و به پاستی

کابل زخم خورده‌ام! وقت برای گریه نیست / گریه با تبسمی، گم شده در خداستی

کابل جان خسته ام! شانه‌ی ما پناه تو / چشم و زبان پارسی! نور دو چشم ماستی

کابل جان چه می‌کشی؟ از دست حرامیان / کابل بی پناه من! قبله ی عشق و راستی

دختر شعر فارسی! کابل من! چه می‌کنی؟ / حرف بزن! عزیز من! " جان پدر کجاستی؟ "

***

متین عمیدی نیز در صفحه اینستاگرام خود نوشت: با چشمانی اشکبار و دلی خونبار نوشتم، بدی‌اش را به خوبی‌تان ببخشید.

آشوبم، اضطرابم و آشفته ام گلم / جان پدر، جواب بده پس کجاستی؟

بی تو چقدر غرق غمم نازنین من / یک دانه‌ی دل من بی کس کجاستی؟

قدری نگاه به در و قدری به عکس تو / ویلان نشسته‌ام که بیایی جوان من

پاسخ نمی‌دهی و دلم شور می‌زند / صید کدام غائله ای قهرمان من؟

کی سر می‌آید این غم بی حد و حساب؟ / انگار کابل است و فقط خون بی گناه

چشمان مادران به در خانه دوختست / انگار کابل است و غم است و نگاه و آه

جان پدر تو را که جوابی نمی‌دهی / من می سپارمت به گل و باغ و آسمان

شاید که خون پاک تو می‌آورد شبی / مهتاب صلح را به شب سرد این جهان

***

قاسم ساکنی اینگونه سرود:

زمزمه‌ها شنیده‌ام، جان پدر کجاستی؟ / از همه دل بریده‌ام، جان پدر کجاستی؟

زنگ زدم فزون ز صد به گوشی ات جواب گو / پای بنه به دیده‌ام، جان پدر کجاستی؟

دلهره می‌کشد مرا، رحم نما عزیز من / به این دل رمیده ام، جان پدر کجاستی؟

در غم جانگداز تو، ای همه جان‌فزای من / حنجره‌ها دریده‌ام، جان پدر کجاستی؟

***

حمید حمزه نژاد، دبیر انجمن‌های ادبی استان مازندران نوشت:

برخیز تا برای جهان قصه سر کنیم / جان پدر! به قصه شبی را سحر کنیم

با مردگان اگر چه هم آواز بوده‌ایم / باید که زندگان جهان را خبر کنیم

صلح و محبت این همه آرزوی ما / باید نهار باور خود را بارور کنیم

ما داغ دیده‌ایم و دل از دست داده‌ایم / تابوت را روانه به خون جگر کنیم

ای وای ما که این همه بیداد دیده‌ایم / این قصه را به خون دلی مختصر کنیم

ما ریشه‌ایم و خاک در آغوش می‌کشیم / کی واهمه ز دست دراز تبر کنیم

***

محمد حسین انصاری در صفحه اینستاگرام خود نوشت: "بداهه ای در تسلیت به خانواده‌های سوگوار کابل" می‌سرایم:

"جان پدر کجاستی؟ " اما جواب کو؟ / آن سرو به خواب رفته به روی کتاب کو؟

آبادی ات کجاست؟ نفس می‌کشی هنوز / می‌پرسی از خودت هله خانه خراب! کو؟

حاصل به غیر چشم تراز این عتاب نیست / جز شعله شعله بر جگر از این خطاب کو؟

در شیشه فلک به جز از خون شراب نیست / جز خون به شیشه کردنت از آفتاب کو؟

یک پا به پیش و پای دگر می‌کشد به عقب / چشمی به کوه محو فرود عقاب کو؟

"اشک کباب، باعث طغیان آتش است" / سهمت به جز چکیدن خون بر کباب کو؟

دادند نان سوخته‌ای از جگر تو را / جز بر مدار خون تو یک آسیاب کو؟

ابر آمده است کو تب و تاب شکفتنی / ابر آمده است در دهن غنچه، آب کو؟

بر صبح باغ می شنوی رقص شعله را / نیلوفرانه حاصلت از پیچ و تاب کو؟

***

علی اصغر شیری، شاعر زنجانی نیز غم سروده‌ای به "هموطنان افغان" تقدیم کرد:

گفتی که اشک یار شریف است گریه کن / چشمان اشک بار شریف است گریه کن

میراث ما غم است، فراق است، غربت است / اندوه ریشه دار شریف است گریه کن

" جان پدر کجاستی؟ " امشب نیامدی / این گونه انتظار شریف است گریه کن

نعش برادری است به دامان خواهری / این قلب داغدار شریف است گریه کن

آتش گرفته پیکره دودمان ما / فغان این تبار شریف است، گریه کن

غم ریشه کرده در وطنم، داغ به پشت داغ / کابل همان مزار شریف است گریه کن

***

فاطمه عارف نژاد شاعر دیگری است که در واکنش به این واقعه شعری سرود و آن را به "همسایه دیوار به دیوار وطن خود، افغانستان" تقدیم کرد:

پوشیده‌اند رخت عزا دخترانتان / همسایه! غم دوباره شد میهمانتان؟

گنجشککان به مرگ پروبال داده‌اند / دردا که شعله ور شد باز آشیانتان

نا مهربانی از همه عالم چشیده‌اید / ای من فدای داغ دل مهربانتان

سر رفته است از لب دیوارتان غروب / در خون تپیده باز افق آسمانتان

کو فرصت درخشش ماه و ستاره‌ها؟ / کو چشم روشنی شب بامیانتان؟

کو گونه‌های سرخ و سفید زنان شهر؟ / کو خنده عروسکی کودکانتان؟

دستش به آب یاری گل‌ها نمی‌رود / همدست خار است مگر باغبانتان؟

این بی بهار ماندن گل خانه تا کجا؟ / تا کی ادامه داشته باشد خزانتان؟

عمری ببارد آه که طغیان کند مگر / یک روز رودخانه اشک روانتان

ما غم شریک حادثه‌هایی پر از دریغ / ما در مرور مرثیه‌ها هم زبانتان

بعد از هزار و یک شب رنجی که برده‌اید / آخر کجاست فصل خوش داستانتان؟

ای کاش سرنوشت کمی ساده می‌گرفت / تا سخت‌تر از این نشود امتحانتان

***

سعید مبشر، طلبه شاعر نوشت: برای اتفاقات اخیر کابل دل‌خونیم و سلام خود را اینگونه به کابل رساند.

کابل سلام! ای همه بادام و یاکریم / آیا سلام می‌رسد از کابل‌های سیم

ای خسته از هراس و فراری از انفجار / ای سینه گشوده به شلیک مستقیم

کابل صدای دخترکانت هنوز هم / در دشت می‌وزد به سبک باری نسیم؟

بختت چنان عجیب در اندوه خفته است / کز یاد رفته قصه‌ی "الکهف و الرقیم"

این زخم‌های تازه مگر خوب می‌شود؟ / اصلاً کجاست شادی جا مانده در قدیم؟

کابل! قسم به موی پریشان مادران / امشب بگو که چند عروسک شده یتیم؟

هر روز در غروب که سرخ است آفتاب / با چشم‌های خیس به یادت می‌آوریم

کد خبر 453807

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.