روایتی دردناک از غرق شدن یک زن در مرداب اعتیاد

ازدواج زود و اجباری بلای جان زندگیم شد، همسر معتاد مرا به سمت اعتیاد کشاند، برای تأمین هزینه اعتیاد با دوستان خلافکارم آشنا شدم و سرقت راه درآمدم شد، اعتیاد چیزی جز فرزند معلول، بی‌آبرویی، زندان و گرسنگی برای خودم و بچه‌هایم نداشت.

به گزارش خبرنگار ایمنا، واقعیت این است که اعتیاد من را به سوی سرقت کشاند تا بتوانم هزینه‌های اعتیادم را تأمین کنم در حالی که در خانواده آبرومندی به دنیا آمدم و ازدواج زودهنگام و اجباری آینده را برایم سیاه کرد، چرا که همسرم باعث اعتیاد من شد و تباهی را به من هدیه داد.

این‌ها بخشی از اظهارات زن جوان ۳۰ ساله‌ای به اسم طاهره است، این زن معتاد و سابقه‌دار در سرقت است: "دوست داشتم درس بخوانم و آینده‌ای مفید را برای خودم بسازم، اما ازدواج زودهنگام مُهری سیاه بر سرنوشتم شد و همسرم مرا با مواد مخدر آشنا کرد و انبوهی از خلاف‌ها را در کارنامه جوانی‌ام نوشت. "

طاهره درباره زندگی خود به خبرنگار ایمنا، می‌گوید: " در یک خانواده آبرودار و اصیل در یکی از روستاهای اصفهان به دنیا آمدم. پدرم کشاورز است، با اینکه همیشه احترامش را نگه می‌دارم اما او را مقصر اصلی تباهی خود می‌دانم، اگر اجازه می‌داد درس بخوانم، قطعاً سرنوشت بهتری داشتم، خواهران و برادرانم هر کدام از موقعیت اجتماعی بهتری نسبت به من برخوردارند و پدرم همه تلاشش را برای خوشبختی فرزندانش به کار می‌گرفت، اما من که فرزند اول خانواده بودم کمتر از خواهران و برادران دیگرم مورد توجه خانواده بودم، به طوری که هیچکس به من کاری نداشت و همیشه همان طور که دل‌شان می‌خواست با من رفتار می‌کردند. "

حکایتی از ازدواج اجباری، همسر معتاد و دوستان خلافکار

طاهره از شروع اعتیاد خود و تأثیر تصمیم نابجای پدر برای ازدواج اجباری خود، می‌گوید: " در دوران دبیرستان پسر عمویم به خواستگاریم آمد و به اجبار پدرم به او جواب مثبت دادم، او وصله ناجور زندگیم بود و هست، چند ماه بعد از عروسی تصادف کردم و در حالی که باردار بودم همسرم به من تریاک می‌داد تا درد نکشم، پیشنهاد همسرم برای مصرف مواد زمینه بقیه بدی‌ها را در من مثل آتشی وحشی شعله‌ور کرد، همیشه مقداری تریاک به همراه داشتم و پای بساط مواد مخدر می‌نشستم. "

این زن جوان که حالا مادر دو فرزند پسر و یک دختر است، در ادامه می‌گوید: " وقتی لذت زودگذر مواد مخدر را چشیدم، به طرف پیدا کردن دوستان خلافکار رفتم. کار به جایی رسید که دیگر نمی‌توانستم حتی یک روز را بدون مواد مخدر سر کنم. چندین بار با گرفتن قرص‌هایی از داروخانه سعی کردم اعتیادم را به طور پنهانی ترک کنم، اما هیچ فایده‌ای نداشت و دوباره مصرف را شروع می‌کردم.

پاتوق‌نشینی راه سرقت را باز کرد

آنقدر غرق در اعتیادم شدم که نتوانستم حتی دیپلم بگیرم. پدر و مادرم زمانی متوجه اعتیادم شدند که برای اولین بار به اتهام نگهداری مواد مخدر دستگیر شدم. از آن روز به بعد خانواده‌ام مرا طرد کردند و به ناچار از پاتوق‌های مواد مخدر سر در آوردم. بعد از آن بود که به پیشنهاد همان دوستان پاتوق نشین و برای تأمین هزینه‌های اعتیادم وارد باندهای سرقت شدم. هر چیزی که می‌توانستم سرقت می‌کرددم و به مالخران می‌فروختم، همسرم هم بیکار بود و مرا وادار به دزدی و تهیه خرجی خانه و موادش می‌کرد. "

دلم برای فرزندانم می‌سوخت: "ترس از آینده‌ای مشابه خودم برای آن‌ها فکر ترک اعتیاد را در سرم انداخت و با تلاش یک ساله مواد را کنار گذاشتم، اما همسر نامردم که دست سنگینش مدام بدن ناتوان کودکانم و خودم را نشانه می‌رود، اعتیادش سنگین‌تر شده و هر موادی که بتواند مصرف می‌کند، او پیش چشم فرزندانم مواد مصرف می‌کند، به همین خاطر دلم می‌خواد خفه‌اش کنم و زندگی نکبت‌بارش را تمام کنم، راه به جایی ندارم وگرنه از شوهرم جدا می‌شدم. "

ترکش اعتیاد و خلافکاری‌های من و همسرم بر جان فرزندان معصومم نشست

ترکش اعتیاد و خلافکاری‌های من و همسر بدطینتم بر جان فرزندان معصومم نیز اثر کرده: " پسر بزرگ‌ترم به جرم سرقت و پخش موادمخدر که همه به اصرار پدر سنگدلش بوده، در زندان است و در تلاش برای بیرون آوردنش از زندان هستم، ناتوانی پدرم در نگهداری دخترش، ازدواج اجباری، اعتیاد و بیکاری همسر و کودکی معلول راه ناکجا آباد زندگی را برای طاهره سیاه بخت و بچه‌هایش سخت و پر پیچ و خم کرده، دو فرزند دیگرم هم کودک کار هستند و گاهی کار به جای می‌رسد که برای تهیه مخارج خانه از معلولیت فرزند کوچکم استفاده می‌کنم تا دل مردم به رحم بیایید و پولی برای گذران این زندگی که گاهی به پایان دادنش فکر می‌کنم، به دست آورم، اگر از خدا نمی‌ترسیدم خودم و فرزندانم را از دست این زندگی راحت می‌کردم. "

به خاطر گرسنگی بچه‌هایم دست به سرقت زدم

ناشکر نیستم: " وجود خدا را در زندگی بی‌تأثیر نمی‌دانم و دلم می‌خواهد از سرقت هم مانند اعتیاد دست بکشم، به دنبال کار هستم، اما نگهداری از فرزندانم و سابقه اعتیاد مانع پیدا کردن کار هستند، احساس می‌کنم یک زن بی تکیه گاه هستم که همه تلاش‌هایم برای ترک اعتیاد همسر و نجات کودکانم بی‌ثمر مانده، جسمم آنقدر از کتک‌های شوهرم خسته است که توان رسیدگی به بچه‌هایم را ندارم. خانواده خودم و همسرم هیچ حمایتی از ما نمی‌کنند، هر کدام سرگرم زندگی خودشان هستند، من ماندم و این همه ناچاری. "

طاهره از تأثیر حرف‌های مشاوری که روزی کیف او را سرقت کرده و اکنون دوستش شده، می‌گوید: " خانم احمدی مدام با من حرف میزند و از گرفتن تصمیم‌های نادرست مرا منصرف می‌کند، شده مُسکن زندگی پر دردم، او برای ترک اعتیاد و ادامه تحصیل فرزندان و نجات پسرم از زندان به من کمک می‌کند، اما بی‌پولی عامل محرک قوی‌تری نسبت به حرف‌های مشاور است و به ناچار پای سرقت، گدایی و هزار خلاف ریز و درشت دیگر را در زندگیم باز می‌کند، ترس از کتک خوردن، دوستان بدی که در راه اعتیاد با آن‌ها آشنا شدم، گرسنگی بچه‌هایم دستانم را آلوده خلاف کرد، بالاخره روزی تمام بدی‌ها را از سرنوشتم پاک می‌کنم. "

طاهره "مشتی از خروار است" و هزاران طاهره در روزگار ما گذران عمر می‌کنند بی آنکه کمکی برای بهبود شرایط زندگی و شغلی برایشان فراهم شود، چه باید کرد برای زنانی که خلافشان گریبان‌گیر خود و خانواده آنها شده…

کد خبر 453278

برچسب‌ها

نظر شما

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.