به گزارش خبرنگار ایمنا، فوت استاد محمد رضا شجریان ضایعه اندوه باری بود که قلب ایران را به درد آورد. او مردی از جنس عشق بود. از او میتوان به عنوان نماد فرهنگ و هنر ایران و خدمتگزار راستین آن یاد کرد که تمامی عمر خود را در پیمودن این راه پر فراز و نشیب وقف کرده است. زندگانی شجریان سراسر تجربههای نوینی است که توانست موسیقی ایران را در سطح جهان اعتبار والایی ببخشد.
وقتی آواز شجریان را فرامیخواند
برخورد اولیه محمدرضا شجریان با هنر موسیقی به دانشسرای مقدماتی باز میگردد. جایی که او با معلم موسیقیای آشنا میشود و عشق به موسیقی در جان او شعلهور میشود. شجریان پس از اخذ دیپلم از دانشسرای عالی به شغل شریف معلمی روی آورد و تا پایان عمر آموزگار بیبدیل فرهنگ و هنر ایرانی باقی ماند. شجریان فراگیری موسیقی ایرانی را با ساز سنتور و نزد جلال اخباری شروع کرد. موسیقی و هنر آن چنان آرام از وی برده بود که حاضر نبود آن را با هیچ، حتی با اعتبار خود نزد پدرش عوض کند.
تلاوت قرآن برای او همانقدر مهم و ارزشمند بود که آواز بود. چرا که مسیر این دو را هرگز جدای از هم نمیدانست. شجریان از همان ابتدا کودکی صدای خوش خود را نشان داد و همین باعث شد تا پدرش که مردی مذهبی بود او را با تلاوت قرآن و سرودهای مذهبی آشنا کند. شجریان در زمینه تلاوت قرآن توانست به خوبی بدرخشد و تحسین همگان را بر انگیزد؛ ولی رسالت اصلی شجریان آواز بود. آوازی که سالها در رکود بسر میبرد و با تصنیفخوانیهایی متفاوت و نزدیک به موسیقی پاپ کم کم داشت حیات خود را از دست میداد. او به بهترین شکل ممکن توانست؛ بین اشعار حافظ و سعدی و مولانا با آواز منحصر به فردش پیوندی ناگسستنی ایجاد کند و رسالت خود را در این زمینه به پایان برساند.
عشق؛ نیرویی که شجریان را در موسیقی ثابت قدم کرد
آشنایی شجریان با استاد احمد عبادی و اسماعیل مهرتاش نقطه عطفی در زندگی هنری او بود که شجریان را تا رسیدن به قله موسیقی ایرانی رهنمون کرد. او دل از خانه میکند و با تمام سختی به تهران میرفت تا از محضر این اساتید بهرهمند شود. تلاوتهای او و هم چنین آوازهایی از او کم و بیش در رادیو خراسان پخش میشد. قرار گرفتن شجریان در فضایی جدی و موسیقایی اشتیاق را در دل او زنده کرد و بیش از پیش عاشقانه در این راه قدم گذاشت.
عشق شجریان را به اوج رساند و او را به محبوب دلها تبدیل کرد. سیاوش نامی بود که او از بیم پدر برای خود برگزید تا در رادیو از آن استفاده کند. اما شور و شوق شجریان آنچنان بر همگان مشهود بود که پدر پس از چندی صدای او را تشخیص داد و چون فرزند خود را بدینسان شیفته دید خردهای نگرفت. این آغاز راه پر فراز و نشیب شجریان بود که به راستی او این راه را با تمام وجود پیمود و نام خود را در تاریخ فرهنگ و هنر ایران جاودانه کرد. آواز شجریان برای مردم ایران، صدای عشق بود. بی شک او را باید "حافظی" در موسیقی ایران دانست و حافظ وار در سوگ او با غرور سرود: "هرگز نمیرد آنکه دلش زنده شد به عشق".
دهه پنجاه دوران طلایی خسرو آواز ایران
محمدرضا شجریان پس از آشنایی با استاد فرامرز پایور و فراگیری ردیف نزد او و هم چنین آشنایی او با حسین طاهرزاده، نورعلیخان بروند و عبدالله دوامی توانست در زمینه آواز، راه منحصر به فرد خود را در موسیقی پیدا کند. نکته حائز اهمیت در زندگی هنری شجریان آشنایی او با ردیفسازی و روایتهای مختلف آن و هم چنین نوازندگی سنتور بود. همین موضوع باعث شد او در زمینه آوازخوانی و به خصوص مدگردیهای خاص موسیقی ایرانی یا همان مرکب خوانی تسلط ویژهای پیدا کند و به لحن شخصی خود در آواز برسد.
همچنین شجریان پیش از این خوشنویسی را نزد ابراهیم بوذری و حسن میرخانی فراگرفته بود و بر مؤلفههای شعر کاملاً مسلط بود. به همین سان بود که همواره جمله بندیهایی او در آواز و ترکیب شعر و موسیقی در کارهای او بی مثال بود و یکی وجوه متمایز کننده سبک خواندنش همین نحوه برخورداری از شعر بود. بیشک زمانی که این ویژگیها با نوازندگی پر شور و قلندرانه لطفی در هم آمیزد میتوانند بهترین راوی اشعار حافظ باشند.
"عشق داند" را شاید بتوان آلبومی به حساب آورد که اوج همکاری محمدرضا لطفی با شجریان بود. این آلبوم توانست نظر بسیاری را به خود جلب کند و تاکنون به عنوان یکی از بهترین اجراها در آواز ابوعطا در تاریخ موسیقی ایران ثبت شده است. البته اولین همکاری شجریان و لطفی به بیش از این و آلبوم "جان جان" یا چاووش ۹ باز میگردد که گروه شیدا آنها را همراهی میکنند. دومین آلبوم لطفی و شجریان که به صورت رسمی منتشر شد "به یاد عارف" نام داشت. با توجه به اینکه موسیقی سنتی در آن برهه رو به افول بود و موسیقی غربی در ایران رواج بیشتری پیدا کرده بود، این اثر از اولین آثاری است که موسیقی سنتی را جانی تازه بخشید و آن را در میان عامه مردم آورد.
هم چنین صدای شجریان در آن زمان به عنوان صدایی جدید در آوازخوانی سنتی به جامعه معرفی شده بود. صدایی که در عین اینکه نزدیک به صدای حسین طاهرزاده مینمود، اما در نوع خود بینظیر بود و چنان شفافیت و پختگی داشت که ساعتها مردم را جذب میکرد. اما آنچه بیش از پیش موجب شهرت شجریان شد، اجرای معروف او با لطفی بود که بعد تحت عنوان آلبوم "چهره به چهره" منتشر شد. جواب آوازهای بینظیر لطفی و مناسبخوانیهای و جمله بندیهای جذاب آوازی شجریان در این اجرا هنوز هم که هنوز است تازگی خود را دارد و برای هنرجویان موسیقی سرشار از نکته است.
شاید بتوان عمده فعالیتهای شجریان را در این دوره به گروه "شیدا" و "کانون چاووش" ربط داد که علاوه بر تاکید بر جنبههای هنری کارهای تولیدی، جو اجتماعی حاکم و شور و شوق انقلابی مردم بسیاری از ایدهها را به آنان میداد. این موضوع بیش از پیش بر محبوبیت شجریان میافزود و او توانست سلایق متفاوت اقشار مختلف جامعه به خود جلب کند و نوعی مشروعیت اجتماعی را برای او به ارمغان بیاورد.
آلبوم "سپیده" مصداق بارزی از این امر مهم است. همکاری شجریان در این دوره تنها محدود به لطفی نبود. شجریان با فرامرز پایور، احمد عبادی، فریدون شهبازیان و گروه اساتید همکاریهای متعددی داشت که در نوع خود بسیار درخور توجه است. تصنیف "داروگ" از اولین تصانیفی بود که سعی بر آشتی دادن شعر نو با موسیقی ردیفی داشت که بسیار هم موفق عمل کرد و شجریان توانست به خوبی از پس اجرای آن برآید و افقهای جدیدی را روی موسیقیدانان دیگر بگشاید.
خاطرهآفرینی برای دهه شصتیهای جنگ دیده
همکاری شجریان و لطفی به مرور به دلیل اختلافاتی بین این دو استاد بزرگ کم رنگ شد. اما در این میان آشنایی او بیشتر با نابغهای دیگر یعنی استاد پرویز مشکاتیان که قبلاً سابقه همکاری با او را در گروه شیدا و عارف داشته است، بود و دفتر جدیدی را در زندگانی شجریان ورق زد. رابطه مشکاتیان و شجریان آنچنان دوستانه و عمیق بود که منجر به روابط خانوادگی بین آنها شد و همین همدلی بین آنان آثاری را پدید آورد که تا ابد در موسیقی سنتی ایران جاوید خواهد ماند.
وجه بسیار حائز اهمیت در این آثار به ابعاد اجتماعی آن باز میگردد. دورانی که جان مردم از اندوه جنگ تحمیلی خسته شده بود و تنها همدردی و اتحاد میتوانست دلهای آنها را در کنار هم زنده نگاه دارد، اینجا بود که نوای ساز مشکاتیان و آواز دلانگیز شجریان به یاری آمدند. شجریان با هوش و ذکاوت خود توانست بهترین اشعار را برای همکاری با مشکاتیان انتخاب کند که علاوه بر ارزشهای والای انسانی تأمل در آنها مرهمی بود بر آلامی که جنگ بر دل مردم بر جای گذاشته بود.
آلبومهایی مانند "آستان جانان"، "لاله بهار" و "دستان" بیش از هر چیزی در خاطر نسلی جنگ دیده نشسته است و مرور آنها یادآور دورانی بی تکرار از همدلی مردم و پاکی و صمیمیت بین آنهاست. همکاریهای شجریان و استاد فرامرز پایور در این دوران همچنان ادامه داشت و تجربههایی نوین را برای او رقم زد که توانست بعدها از آن بهره ببرد. آشنایی با گروه اساتید و همکاری با آنها در این دوره به اوج خود میرسد و شجریان این اقبال را مییابد که با بزرگانی چون جلیل شهناز و علی اصغر بهاری کار کند.
درست همین جا بود که استاد شجریان شیفته نوازندگی و جمله بندیهای ویژه جلیل شهناز در تار شد و بررسی آن آثار بیبدیل بسیاری را در آینده پدید آورد. در لابلای چنین آثار فاخری برداشتهایی اشتباه از شجریان توسط سیاسیون باعث دلخوری او شد ولی عشق به میهن و مردم باعث شد شجریان خم بر ابرو نیاورد و با پذیرفتن جو حاکم به شیوه مخصوص خود و همراه با پرویز مشکاتیان به بیان مشکلات و اعتراض به برخی از این عملکردها بپردازد. ولی این دلسوزیها از جانب عدهای به سوء نیت او تعبیر شد و خاطر خسرو آواز ایران را بیش از پیش آزرده کرد، با این حساب او هرگز مانند بسیاری دیگر از همکاران خود راه مهاجرت را در پیش نگرفت و در این برهه زمانی حساس مانند قبل در کنار مردمش ماند و برای آنان نغمه سر داد.
ادامه نوآوریهای شجریان در آواز با سنتور مشکاتیان پیوند خورد و توانستند همچنان در مسیر آشتی دادن شعر نو با موسیقی ردیفی کوشا باشند و با اشعاری ناب از شعرایی مانند فریدون مشیری و اخوان ثالث این راه را ادامه دهند.
همکاریهای مختلف و محبوبیت جهانی
شجریان پس از همکاریهای درخشان خود با مشکاتیان به دنبال فضایی تازه برای پیاده کردن ایدههای خود بود و به همین جهت با هنرمندان مختلفی هم چون داریوش پیرنیاکان، داریوش طلایی، کیهان کلهر، حسین علیزاده و سعید فرجپوری به ادامه فعالیت هنری خود پرداخت. در همین زمان بود که به مدد تکنولوژی و گسترش ارتباطات و هم چنین تحولات اندیشههای نظریه پردازان فرهنگی و اجتماعی، فرهنگها و تمدنهای دیگر ملل مختلف علیالخصوص خاورمیانه و شرق دور، نظر بسیاری از جهانیان به فرهنگ و هنر غنی ایران جذب شد و مردم دنیا توانستند با موسیقی ملل دیگر به خوبی ارتباط برقرار کنند و حتی زمانی را برای گوش سپردن به آن و حاضر شدن در کنسرتهای مختلف اختصاص دهند.
شجریان در این دوران مبلغ اصلی موسیقی ایرانی در جهان بود. تورهای هنری خارج از کشور شجریان با داریوش پیرنیاکان، سعید فرجپوری، داریوش طلایی و دیگران در این زمان رقم خورد و رفته رفته به محبوبیت و شهرت جهانی او افزود. صدای استثنایی او از جانب بسیاری از هنرمندان و منتقدان خارجی ستوده شد و بسیاری از آلبومهای وی با کیفیت مطلوبی در خارج از ایران به فروش میرسید.
همین باعث شد شجریان با موسیقی ملل دیگر از جمله آذربایجان آشنایی پیدا کند و به تحقیق و تفحص بپردازد تا بتواند در جهت پیشرفت روز افزون موسیقی سنتی ایران خدمتی بکند. او هم چنین در این دوران به آهنگسازی روی آورده بود و با مطالعه فرهنگ، هنر و ادبیات ایران توانست تصانیفی را خلق کند که از ارزش هنری خوبی برخوردار بود. تلاشهای اینچنینی شجریان در آلبومهای "سرو چمان"، "دل مجنون" و "آسمان عشق" به خوبی مشهود است.
محمد رضا شجریان با توجه به شرایط مطلوب پیش آمده در جهت شناساندن هر چه بیشتر موسیقی ایرانی علاوه بر برگزاری تورهای متعدد کنسرت در سراسر جهان در آلبومهای منتشر شده خود بیشتر به سمت ضبط و نشر تصانیف قدیمی روی آورد و با تغییراتی جزئی در نحوه اجرای آنها نسبت به قدما بار دیگر آنها را در میان مردم زنده کرد. هم چنین این کار او باعث شد موسیقیدانان زیادی جذب زیباییهای ردیف و موسیقی سنتی ایران شوند. شاید مجموعه همین عوامل بود که شجریان را نه تنها به عنوان خوانندهای ماهر به همگان شناساند بلکه به عنوان نماد فرهنگی ایران تبدیل کرد و توانست جوایز بسیار معتبر جهانی را از جمله جایزه پیکاسو سازمان یونسکو را برای او به ارمغان بیاورد.
همنوا با بم
حادثه تلخ و غمانگیز زمین لرزه بم داغی تازه بود که پس از دوره کوتاهی آسودگی پس از جنگ و اتفاقات پیرامون آن جان هر ایرانی را از غم میآزارد. هنرمندان بسیاری متأثر از این حادثه تلخ اندوهگین شدند و از سر همدردی به تولید آثاری در این باره پرداختند. یکی از معروفترین این واکنشها کنسرت "همنوا با بم" بود. کنسرتی که اگر به اسناد تصویری باقی مانده از آن مراجعه کنیم؛ احساسات پاک تماشاگران را در آن بیش از همه مشاهده میکنیم. بی شک چه کسی بهتر از شجریان، علیزاده و کلهر میتوانستند این غم جانگداز را به این خوبی و با زبان موسیقی بیان کنند.
همنوا با بم رویدادی بود که مردمی بودن شجریان را به همه ثابت کرد. دوستی شجریان و علیزاده به دوران پیش از انقلاب بازمیگردد، اما مشغلههای کاری فراوان این دو را از فعالیتهای مشترک هنری دور نگاه داشته بود. نگاه نوگرایانه شجریان پس از چند دوره کاری مختلف باعث شد به همکاری با افرادی با این نگرش در موسیقی بپردازد. سبک کاری کلهر که پیش از این با آلبوم "شب، سکوت، کویر" شناخته شده بود برای او تازگی خاصی داشت که بسیار به نگرشهای نو علیزاده به ردیف و موسیقی نواحی نزدیک بود. موسیقی نواحی در این دوران در میان جامعه موسیقی بسیار برجسته شده بود و همین شاید جاذبهای بود که شجریان به همکاری با دوست دیرینه خود حسین علیزاده و هنرمند خوش سلیقه کیهان کلهر بپردازد.
چنانچه آلبومهای "زمستان است"، "فریاد" و "بی تو به سر نمیشود" را به خوبی بررسی کنیم؛ متوجه خواهیم شد که بسیاری از ایدههای آهنگسازی علیزاده در این آلبومها از موسیقی نواحی ایران نشأت میگیرد که با نگاهی نو در بستری جدید گسترش یافته است. همین دیدگاههای نوین و نوآوریهای بدیع بود که باعث شد این آثار مورد توجه آکادمی گرمی قرار بگیرد و دو آلبوم "بی تو به سر نمیشود" و "فریاد" نامزد دریافت این جایزه معتبر شوند. غایت همکاری این گروه بی تکرار کنسرت همنوا با بم بود. کنسرتی که همدردی آنها را با حادثه تلخ و جانکاه زمین لرزه بم میرساند. این کنسرت این گروه را به خصوص در میان جوانان به گروهی محبوب و مردمی تبدیل کرد.
بیشک چیزی جز نوای سوزناک کمانچه کلهر، نالههای مضراب علیزاده و همچنین خلوص نهفته در صدای محمدرضا شجریان و فرزند خلف او نمیتوانست روایتگر این اندوه بزرگ باشد. همین خلوص، شجریان را واداشت که پروژه باغ هنر بم را کلید بزند که اگرچه از سوی عدهای با ناملایمتیهایی همراه شد اما سر انجام به ثمر نشست.
گروه شهناز؛ تحققی برای سازهای ابداعی شجریان
دهه آخر فعالیتهای هنری محمدرضا شجریان بیشتر با گروه شهناز گذشت. گروه شهناز با ایده استاد شجریان و به سرپرستی و آهنگسازی مجید درخشانی تأسیس شد. محرک اصلی این گروه بهکارگیری سازهای ابداعی شجریان به منظور گسترش صدا دهی موسیقی سنتی بود. این گروه متشکل از نوازندگان جوانی بود که افتخار همکاری با دو استاد مسلم موسیقی را داشتند. بیشتر کنسرتهای گروه شهناز در خارج از کشور برگزار میشد.
آلبومهایی که با این گروه انتشار یافت شامل "مرغ خوش خوان"، "رندان مست" و "غوغای عشقبازان" بود که به موفقیت خوبی به خصوص در میان نسل جوان رسید. صدادهی در این آلبومها بسیار نزدیک به تجربههای قبلی همکاری شجریان با گروه اساتید و فرامرز پایور بود، ولی این بار نگرش متفاوت شجریان به کار گروهی و صدادهی سازها بود که بر تجربههای پیشین سایه افکنده بود. سازهای ابداعی او از جانب عدهای کاری بیهوده شمرده میشد که هیچ تغییر بنیادی و اساسی در زمینه صدا دهی موسیقی ایرانی ایجاد نمیکند.
در عوض افرادی هم اینگونه فعالیتها را مقدمهای بر شروع تازه تحقیقات گستردهتر و ابداعات بیشتر میدانستند که باید پی گرفته شود. گویی اجرا با سازهای ابداعی او در میان جوانان بیشتر رونق داشته تا هنرمندان هم نسل خود او، چرا که در آلبومهایی که از این سازها استفاده شده همواره نوازندگان جوان حضور داشتهاند. آلبوم "رنگهای تعالی" آخرین آلبومی بود که او سازهای ابداعی خود را در آن بکار گرفته بود. فضای این آلبوم نسبت به آثار گذشته شجریان تفاوت بسیاری داشت که این ناشی از همکاری او با برادران پورناظری یعنی سهراب و تهمورس و همچنین نوازنده سازهای کوبهای رابین وارسی داشت. در این آلبوم از سازهای ابداعی مانند شهر آشوب و ساغر استفاده شده است. این آلبوم اما نسبت به آثار قبلی شجریان موفقیت آنچنانی بدست نیاورد ولی از جانب عدهای به خاطر تلاشها برای دستیابی به تجارب جدید ستوده شد.
طریق عشق و خراسانیات در روزگار شوم سرطان
محمد رضا شجریان پس از اعلام ابتلای پانزده ساله خود به سرطان به یک باره شوک بزرگی بر جامعه هنری ایران و مردم وارد کرد و همگان را دست بر دعا برای سلامتی این استاد بزرگ کرد. دوستداران او طی دورهای از شنیدن صدای او و کنسرتهایش محروم بودند به خصوص نسبت به او از جانب صدا و سیما و بسیاری از سیاستمداران سوء استفادههای ابزاری و بی مهریهایی شده بود. این در حالی بود که شجریان در آخرین گفتگوی خود که به صورت رسمی در بسیاری از خبرگزاریها منتشر شد، هرگز خود را سیاسی قلمداد نمیکرد و همواره صدایش را صدای مردم میدانست.
شجریان در پاسخ به سوء برداشتهایی که عدهای کرده و او را وارد بازیهای سیاسی کرده بودند، به تندی انتقاد کرد و همواره تاکید داشت که مردمی بودن با سیاسیگری تفاوت بسیار دارد و او همواره رضایت مردم را بر هر چیزی ترجیح میدهد. همانگونه که در دوران انقلاب مردم را به تهدیدهای موجود از جانب حکومت پهلوی ترجیح داد و هرگز مانند عدهای حاضر نشد برای پول دست به هر کاری مانند اجرا در مکانهایی نامعمول و در حضور سران زر و زور حکومت بزند.
با این حساب اما بی مهریهای زیادی بر او روا داشته شد که سعی در تخریب چهره مردمی او داشتند. ولی مردم همچنان پای عهد خود با خسرو آواز ایران ماندند و مشتاق به بهبود او و دنبال کردن پر شور آثار بعدی ایشان بودند. در این میان آلبومهای "طریق عشق" و "خراسانیات" که پیش از این ضبط شده بودند در دوران طاقتفرسای بیماری شجریان منتشر شدند که از جانب هواداران ایشان استقبال بسیاری شد و دلگرمی بود برای آیندهای روشنتر، اما شوربختانه سرنوشت این گونه رقم نخورد و استاد مسلط آواز ایرانی پس از تحمل دورههای درمانی مختلف سرانجام در ۱۷ مهر ۱۳۹۹ دیده از جهان فروبست و ملتی را در غم از دست دادنش محزون کرد. بیشک محمدرضا شجریان اسطورهای تکرار ناشدنی در تاریخ فرهنگ و هنر ایران بود. بسیاری موسیقی سنتی را با نام او شناختند و همواره نام او را با افتخار بر سر زبان میآورند. به راستی او هنرمندی مردمی بود که هرگز پشت به مردمش نکرد و تا آخرین نفس برای آنان خواند. او مانند گنجینهای بود که اگر چه اکنون از حضور جسمی او بی بهرهایم اما صدای او تا ابد نوای فرهنگ و هنر ایران باقی خواهد ماند.
نظر شما