به گزارش ایمنا و به نقل از روابط عمومی برنامه نقد سینما، میز گفتگوی نقد سینما در شب گذشته امیررضا مافی با بهروز افخمی حال و هوای دفاع مقدسی داشت و با این سوال آغاز شد که «چرا بهروز افخمی هیچگاه فیلم جنگی نساخته است؟»
افخمی در پاسخ گفت: من دو فیلمنامه جنگی در این سالها نوشتهام. یکی را ۲۵ سال پیش تکمیل کردم که نامش «لحظه گرگ و میش» بود و به شکستن حصر آبادان، عملیات ثامنالائمه و تشکیل اطلاعات سپاه میپرداخت. این فیلمنامه به نوعی روایت شکلگیری قهرمانی به نام حسن باقری در ماههای ابتدایی جنگ بود. روایتی که بعدها محمدحسین مهدویان در «آخرین روزهای زمستان» به خوبی به آن پرداخت. آن زمان که قرار بود این فیلم را بسازم، هیچکس جرأت نکرد روی آن سرمایهگذاری کند چرا که واقعاً هم فیلم بزرگ و پرخرجی بود.
وی ادامه داد: چند سال پیش هم سناریوی دیگری به نام «خمسه خمسه» نوشتم که بازهم درباره یک ماه آغاز جنگ در اهواز و آبادان بود. دلیل پرداختن به این مقطع هم این بود که در همان ماه اول جنگ، ما به عنوان کارمند تلویزیون به آبادان رفتیم تا جلوی از کار افتادن ایستگاه تلویزیونی آبادان را که برای رزمندگان برنامه پخش میکرد بگیریم. البته که تلویزیون آبادان سقوط کرد و ارتش عراق آنقدر سریع پیشروی کرد که هنوز یک هفته نبود خودمان را به تلویزیون آبادان رسانده بودیم که آنتن خسروآباد را زدند.
افخمی سپس به مرور بخشهایی از خاطرات خود از آن سالها پرداخت که به زعم خودش بیشتر به درد ساخت یک فیلم کمدی میخورد!
افخمی تأکید کرد: کسی نمیتواند فیلم خوب بسازد مگر آنکه بدون هیچ پیشفرضی یک زندگی را تجربه کرده باشد.
این کارگردان سینما در بخش دیگری از این گفتگو با اشاره به اینکه «اولین سریال مستند درباره جنگ را من ساختهام» درباره آن توضیح داد: من زودتر از همه از جنگ برگشتم. سیدمرتضی آوینی و گروه جهاد که بعدها به روایت فتح معروف شدند، آن زمان رفته بودند سمت غرب و در قصر شیرین هم چند نفرشان اسیر شده بود. هنوز به تهران برنگشته بودند و فکر میکردند به اندازه کافی تصویربرداری نکردهاند. من که زودتر برگشتم، ۵ قسمت سریال که هر قسمت حدود ۳۰ دقیقه بود را ساختم و اسمش را هم گذاشتم «ما ایستادهایم». سریال مستندی بود درباره محاصره آبادان و خرمشهر. شاید در آرشیو خبر نسخهای از آن وجود داشته باشد.
امیررضا مافی و بهروز افخمی در بخش دوم میز «آموزش سینما» برنامه شب گذشته «نقد سینما» به تفاوت سینمای دفاع مقدس ایران با سینمای جنگ در جهان پرداختند.
افخمی در این بخش گفت: همانطور که در برنامههای قبل اشاره کردیم سینما مهارت است و علم نیست. یکی از جنبههای مهارت بودن همین است که کار را از مسیر دشوار آن یعنی تجربه کردن باید بیاموزیم. این منظر اینکه گفته میشود نباید چرخ را از ابتدا اختراع کرد، در سینما تبدیل به یک خرافه میشود و با تأکید باید بگوییم در سینما، باید چرخ را از اول اختراع کنیم. از این منظر کسی که میخواهد فیلمسازی کند باید همه چیز را شخصاً کشف و پیدا کند. هیچ فرمول عمومی برای آن وجود ندارد.
وی افزود: برای تجربه و کسب مهارتهای زندگی هم هیچ جا احتمالاً بهتر از میدان جنگی که به لحاظ اخلاقی حضور در آن را پذیرفته باشی، وجود ندارد. نسل ما از این نظر شانس داشت که توانست در این تجربه حضور داشته باشد و انتظار اینکه فیلمسازان جوان امروز بتوانند در بازهای کوتاه به اندازه نسل ما تجربه کسب کنند، کمی بیانصافی است.
افخمی در ادامه صحبتهای خود به مقایسه ۲ فیلم «دیدهبان» و «۱۹۱۷» پرداخت گفت: به نظر میرسد سام مندس، «۱۹۱۷» را تحتتأثیر «دیدهبان» ساخته یا لااقل آن را دیده، فیلم به لحاظ فرمی خیلی شبیه «دیدهبان» است. از این منظر البته «دیدهبان» خیلی فیلم بهتری است و مشخص است که از تجربه مستقیم فیلمساز از حضور در جبهه برخاسته است. به همین دلیل بیشتر هم به دل مینشیند اما «۱۹۱۷» با وجود شباهت فرمی به آن فیلم، بیشتر از جنس تظاهر فیلمساز به توانمندی تکنیکی است. فرم جدا از محتوا و موضوع با یک تظاهر و خودنمایی به رخ کشیده میشود.
وی تأکید کرد: منظور این است که «۱۹۱۷» فیلم بدی نیست، اما فیلم متوسطی است و آنچه باعث شده فیلم بد نباشد هم مربوط به فیلمبردار آن است نه کارگردانش که همواره فیلمسازی متظاهر بوده است.
افخمی در ادامه این گفتگو نکاتی را درباره تمایز سینمای «جنگ» و سینمای «دفاع مقدس» پرداخت و پایه این تمایز را زاویه نگاه فیلمساز به جنگ بهعنوان یک پدیده صرفاً ویرانگر و یا یک اتفاق گریزناپذیر، توصیف کرد.
بهروز افخمی در پایان «دیدهبان» را بهترین فیلم دفاع مقدس سینمای ایران و زندهیاد رسول ملاقلیپور و ابراهیم حاتمیکیا را هم بهترین کارگردانان این حوزه دانست.
نظر شما