به گزارش خبرنگار ایمنا، پیش از ظهر شاه به دفتر علم تلفن کرد و بدون هیچ حرف اضافهای دستور داد برای هفته بعد، نخست وزیر، رؤسای مجلسین و رؤسای جراید را دعوت کند.
روز موعود فرا رسید و تمامی مهمانان ملزم شدند که برای رفتن به کاخ، سوار یک اتوبوس شوند. یکشنبه، ۱۱ اسفندماه ۱۳۵۳، کاخ نیاوران پر شد از وزیر، وکیل و روزنامه نگار.
چیزی نگذشت که شاه وارد تالار شد، پشت تریبون قرار گرفت و فرمان تأسیس حزب رستاخیز را اعلام کرد. وی در این مراسم گفت که "من امروز یک پیشنهاد میکنم و آن این است که برای از بین بردن رودربایستی، یک تشکیلات جدید سیاسی را پایه گزاری میکنیم و اسم آن را هم بد نیست بگذاریم رستاخیز ایران یا رستاخیز ملی."
در کتب تاریخی اینطور آمده که پیشنهاد تشکیل حزب رستاخیز، کاری از گروه مشاوران فرح پهلوی و با ایده اولیه غلامرضا افخمی بوده و برخی دیگر نیز دلیل فرمان تأسیس این حزب را سفر شاه به مصر و الهام گرفتن از انور سادات میدانند.
البته تأسیس حزب رستاخیز علل مهمتری هم دارد که باید زمینههای آن را در جامعه ایران پس از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ پیدا کرد. زمانی که شاه پیشنهاد تشکیل نظام تک حزبی را مطرح کرد، دو حزب ایران نوین و مردم، بازیگران اصلی صحنه سیاست ایران بودند، اما چند وقتی بود که اوضاع از دست شاه در رفته بود.
نخست وزیر وقت، امیر عباس هویدا و دبیرکل حزب ایران نوین به راحتی تاخت و تاز میکرد و اسدالله علم همه کارهای پهلوی را به پای خود مینوشت. اکثریت مجلس در دست حزب ایران نوین بود میشد فهمید که مجلس در قبضه هویدا است.
شاه چارهای پیدا کرد و هویدا را به دبیرکلی حزب رستاخیز منصوب کرد و امیرعباس که نمیتوانست همزمان دبیرکل دو حزب باشد، ایران نوین را منحل کرد. وی در آن زمان در این باره گفت که " الان فکر میکردید که بنده چه میکردم. اگر میآدم و از تشکیلات حزب ایران نوین یا مردم یا پانایرانیسم یا ایرانیان یا هر تشکیلات دیگری استفاده میکردم، گفته میشد این حزب جدید ادغام همان احزاب است که منظورمان این نیست؛ لذا قدمی که من برداشتم با یک اشکالات عجیبی رو به رو شد. "
مقابله با پیشقراولیهای حزب ایران نوین چیزی نبود که شاه بتواند به طور علنی به آن اعتراف کند و برای همین در توجیه تشکیل حزب واحد رستاخیز، به خبرنگاران غربی اینطور پاسخ داد: "چه حرفهای میزنند راجع به ممالک دیگر، افراد و احزاب به سر همدیگر میریزند و سر یکدیگر را میشکنند و یا حتی میگویند احزاب دیگر در ممالک خارجی دولت به آنها پول و کمک میرساند و تشویقشان میکند و سیاستمداران را خرید و فروش میکند. خوشبختانه این اتفاقات در ایران رخ نمیدهد. "
فارغ از رقابتهای سیاسی شاه و هویدا، نباید در فهم این معامله، از درآمدهای نفتی سال ۱۳۵۳ نیز غافل شد؛ زمانی که بودجه سال ۱۳۵۴، حتی شاه را هم شگفت زده کرد. وی در واکنش به این میزان بودجه گفت که "اگر پارسال ما هنوز در بستن بودجه مملکت ملاحظه داشتیم و یا حتی وسط تابستان همیشه صحبت از این بود که باید با کسری بودجه چه کار بکنیم، امسال در شرایط کاملاً متفاوتی قرار داریم و به این فکر میکنیم که با این همه درآمد باید چه بکنیم. "
شاه با این پول میتوانست به راحتی پروژه مدرنیزاسیون خود را پیش ببرد. مشاوران وی توصیه کرده بودند که برای توجیه اقداماتش باید مردم را با کشاندن به صحنه سیاست با خود همراه کند.
داریوش همایون، مدیر وقت روزنامه آیندگان که بعدها به قائم مقامی حزب رستاخیز منصوب شد در این باره گفته است که "حزب رستاخیز برای کشاندن مردم به فرآیند سیاسی تشکیل شده بود و چون مردم به سمت این فعالیت سیاسی که هیچ نشانی از استقلال در آن وجود ندارد کشانده نمیشدند، پادشاه برای رهبری حزب وارد عمل شد. "
تبلیغات برای این حزب نوپا از همان فردای سخنرانی شاه آغاز شد و روزنامهها مدام خبر از پیوستن گروه گروه مردم به حزب رستاخیز خبر میدادند، اما واقعیت چیز دیگری بود. به دلیل اینکه برای اعضا کارت عضویت صادر نمیشد، مشخص نبود چه کسانی عضو حزب هستند.
همه ایرانیان یک شبه و بالاجبار عضو حزب رستاخیز شده بودند؛ مگر اینکه خودشان در یک آگهی رسمی در روزنامههای کثیرالانتشار اعلام میکردند که تمایلی به عضویت ندارند.
کم کم حزب رستاخیز به عرصهای برای رقابت سیاسی میان مهرههای خود رژیم و در رأس آنها، هویدا و آموزگار تبدیل شد و برای همین، برخلاف انتظار شاه، نه تنها کمکی به مشارکت مردم نکرد، بلکه آنها را از بدنه حاکمیت راند.
داریوش همایون در این باره نیز گفته است که "اشکال این بود که برای خود شاه این حزب، بلاتکلیف بود. شاه حرفی زده بود و در آن مانده بود و نمیدانست باید چه کار کند و دوباره تبدیل شد به یک حزب ایران نوین دیگر و با سروصدای بیشتر و ورود در عرصههایی که جنبه خودکشی داشت برای حزب سیاسی؛ یعنی نه تنها این حزب وارد عرصه کنترل قیمت شد، بلکه آن را به انحصار خود درآورد و باعث نارضایتی تمام جامعه شد. "
تمام این مسائل موجب شد که پهلوی دوم، بعد از حدود سه سال عطا حزب رستاخیز را به لقای خود ببخشد و انحلال آن را در مهرماه ۱۳۵۳ اعلام کند.
حضرت امام خمینی (ره) در واکنش به انحلال این حزب در مصاحبه با روزنامه ایتالیایی پائزه سِرا فرمودند که " شما دیدید که راجع به این حزب چقدر حرف زد این آقا، چقدر! یکی از حرفهایش این بود -این جز همان آزادی استها- هر که این حزب را قبول کند، قبول کرده، هر که قبول نکند، تذکرهاش را بگیرد و برود؛ اینکه اهل این مملکت نیست. تمام اهل این مملکت آنهایی هستند که داخل این حزب هستند؛ فراگیر، اما محتوایش چه بود؟ محتوایش هیچ چیز. محتوا نداشت. معلوم شد هیچ است این. "
نظر شما