به گزارش خبرنگار ایمنا، دمدمهای ظهر بود که صداهایی مهیب آمد، صداهای مهیب انفجار و سوت جنگندهها. در حالی که کودکان برای آغاز مدرسه حاضر میشدند و مهری در آرامش، انتظار فرزندان ایران اسلامی نوپا را میکشید، شلیک گلولههای توپهای بعث عراق شرایط را دگرگون کردند و همه چیز در ۳۰ دقیقه تغییر کرد، شاید هیچ کس باورش نمیشد که میتوان وضع یک دنیا را در چند دقیقه تغییر داد.
اما ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ این اتفاق افتاد، دنیای ایرانیان به یک باره تغییر کرد، بوی ماه مهر خون شد و خودکار و قلم جای خود را به اسلحه داد. خبری از زنگ مدرسه نبود و زنگ جنگ بود که نواخته شد. جامعه ایران از کوچک و بزرگ به پا خواستند تا برای ایستادگی پای عقیده انقلابی به جنگ بروند و جلوی دشمن بایستند.
هرچقدر ایرانیان به رهبری روحالله خمینی (ره) قرص و محکم ایستادند، اما روز اول جنگ برای هرکس روایتی دلهرهآور بود. از لحظه آغاز جنگ به ازای نگاه هر ایرانی روایت خاص موجود است، بدین ترتیب حدود ۳۵ میلیون روایت مختلف از لحظه آغاز جنگ وجود دارد. روایتهایی که به واسطه جایگاه، عقیده و منصب هر فرد متفاوت خواهد بود. در ادامه روایتهایی از آغاز جنگ از زبان پنج نفر خواهد آمد:
دِینی که سینمای ایران به شهید قاسم سلیمانی دارد
سینمای ایران یکی از بخشهای عرصه فرهنگ و هنر است بیشترین تأثیر را از دفاع مقدس پذیرفته است. حتی در زمان جنگ ژانری تحت عنوان دفاع مقدس در سینمای ایران شکل گرفت که همچنان تولیداتش با قوت ادامه دارد. جنس دغدغههای سینماگران ایرانی نیز در آغاز جنگ با آحاد مردم متفاوت بود.
در این رابطه داریوش ارجمند، بازیگر پیشکسوت سینمای ایران از خاطره خود در زمان آغاز جنگ تحمیلی به خبرنگار ایمنا میگوید: لحظهای که جنگ آغاز شد در پاریس دانشجو بودم. دردی و رنجی که ما میکشیدیم خیلی بیشتر بود، زیرا از وطن خود دور بودیم و چیزی نمیدانستیم. از اینکه جنگی علیه ایران شکل گرفته بسیار ناراحت بودیم. نکته مهم این است که مردم هشت سال ایستادگی کردند، جوانهای ما واقعاً کاری کردند کارستان. کسی نیست که نداند ملت ایران در آن هشت سال دفاع مقدس چه کردند.
او درباره دِینی که سینما به دفاع مقدس دارد، توضیح میدهد: سینمای ایران در حد توانایی و بضاعت دِین خود را به دفاع مقدس ادا کرده و بیشتر از این توانایی نداشته است. ابراهیم حاتمیکیا و مرحوم رسول ملاقلیپور کاری که باید میکردند را در حد توان خود انجام دادند و حتی برخی بیش از توان خود کارهای بزرگی کردند.
ارجمند اضافه میکند: البته سینمای دفاع مقدس از ایدهآلهایی که ما و رزمندگان داریم فاصله دارد. هر روزی که میگذرد ابزار و اندیشه و در نتیجه فیلمهای ما بهتر میشود. سینمای ایران یک دین بزرگ به شهید حاج قاسم سلیمانی دارد و واقعاً باید با یک جمع متفکر دورخیز کرده و دین خود را به سردار دلها ادا کند.
روایت نماینده یونسکو و موشکهایی که شلیک نشد
یکی دیگر از بخشهای فرهنگی ایران که مورد اصابت مستقیم موشکها قرار گرفت، بافت تاریخی و میراث فرهنگی ایران بود. موشکهای عراقی بافت تاریخی دزفول را به طور کامل نابود کرد و به شهرهای مرکزی مانند اصفهان نیز رحمی نداشت و حتی یکی از آنها به بخشی از میراث جهانی نصف جهان یعنی مسجد جامع خورد. در زمان جنگ میدان نقش جهان اصفهان که در قلب بافت تاریخی شهر قرار داشت جزء میراث جهانی یونسکو بود و نمایندگان آن گاهاً از این شهر بازدید داشتند.
احمد منتظر، از اساتید قدیمی میراث فرهنگی ایران و اصفهان، روایت خود از جنگ را برای خبرنگار ایمنا اینگونه تشریح میکند: حملات عراق به بافت تاریخی اصفهان لطمههای بسیاری زد، اما از ابتدا این دغدغه برای ما مطرح نبود. البته سالهای آخر جنگ بود که موشکها به سمت آثار و بافت تاریخی شلیک میشد. ارتش عراق هم به عمد موشکهای خود را به سمت آثار تاریخی ایران و اصفهان پرتاب میکرد. حتی برای پایان جنگ دست به دامن یونسکو هم شده بودن و گویا با آنها تبانی شده بود.
او ادامه میدهد: برخی از دوستان برای من تعریف کردند که عدهای از رزمندگان سینه خیز فاصله اهواز تا شوش را طی کردند تا اشیا تاریخی شوش را به همان شکل سینه خیز برگردانند. چنین انسانهای فداکاری در جنگ وجود داشتند.
منتظر با اشاره به یکی از خاطرات خود از جنگ، میگوید: بمبارانهای صدام در به اصطلاح "کپسول شش ساعته" مشهور شده بود، به این معنا که هر شش ساعت به شش ساعت بمباران میکند. یک روز با نماینده یونسکو و دکتر جبلعاملی در خانهای تاریخی واقع در کوچه پشت بارو که بمب خورده بود حضور داشتیم. در آن منطقه هیچ کس جز ما سه نفر حضور نداشت و برای نشان دادن جای اصابت بمب نماینده یونسکو را به آنجا آورده بودیم.
او میافزاید: در سربازی شنیده بودم که به یک نقطه دوبار موشک اصابت نمیکند و درست در جایی که راکت قبلی اصابت کرده بود پناه گرفتم و برای نماینده یونسکو هم توضیح دادم. نکته جالب اینجا بود که در زمان حضور نماینده یونسکو هیچ بمبی به سمت اصفهان نیامد!
بچههایی که شهید شدند
بودند مردمی که در روز ۳۱ شهریور برای رفتن به مدرسه آماده میشدند، همان مردمی که از بطن آنها رزمندگان اسلام درآمدند. محمود نجیمی یکی از نوجوانانی است که توانست با تغییر تاریخ تولد در شناسنامه در جنگ حاضر شود و به لشگر خط شکن امام حسین بپیوندد. او جزء اولین رزمندگانی بود که پس از آزادسازی خرمشهر وارد شهر شد، اما روایتی متفاوت از ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ دارد.
نجیمی در گفتوگو با خبرنگار ایمنا اظهار میکند: در زمان آغاز جنگ سنی نداشتیم و خود را آماده میکردیم تا به کلاس پنجم ابتدایی برویم. از آنجایی که ۳۱ شهریور روز آخر تابستان بود با تعدادی از همکلاسیها تصمیم گرفتیم تا در اطراف شهرمان (گز و برخوار) بازی جنگی کنیم. هر کسی یک تفنگ و تیر و کمانی به همراه مقداری خوراکی آورد و به زمینهای باز خارج شهر رفتیم.
این رزمنده میافزاید: اگر اشتباه نکنم بعضی از بچهها مشغول خواندن نماز بودند و برخی دیگر مشغول بازی که به یکبار صدای انفجار مهیبی آمد. بعد از آن صدای شش یا هفت انفجار شدید آمد و از بعضی از نقاط دود به آسمان رفت. در آن زمان پالایشگاه اصفهان و فرودگاه شهید بهشتی که در دست تأسیس بود مورد هدف موشکها قرار گرفت.
او ادامه میدهد: اصلاً نمیدانستیم بمباران و جنگ چیست، تا اینکه شب به خانه رفتیم و پدرم گفت: "بالاخره کار خودشان را کردند". در آن لحظه بود که فهمیدیم صدام با پاره کردن قرارداد ۱۹۷۵ به ایران حمله کرده و آن صداها هم بمباران بود. در نهایت سالها گذشت و از آن جمعی که در صحرا مشغول بازی بودیم همه به جبهه جنگ رفتیم.
نجیمی توضیح میدهد: با پایان جنگ ۱۳ نفر از آن بچهها شهید شدند که مزار همه آنها در گلستان شهدای گز و برخوار است. اولین نفری هم که در آن جمع به جبهه رفت خودم بودم که سال ۱۳۶۰ این راه را رفتم و دیگران نیز در سالهای بعد به جمع رزمندگان پیوستند.
آغاز جنگ از قول یک فرمانده سپاه
در این میان شاید مهمترین دغدغه در میان نظامیها شکل گرفت. نظامیان که بخشی در ارتش آموزش دیده بودند، اما آن آمادگی نداشتند و نیروهای داوطلب سپاه پاسداران انقلاب اسلامی که کمتجربه و آموزش ندیده بودند. فتحالله معین نیز یکی از همین افراد است، او در شهریور سال ۱۳۵۹ فرمانده سپاه در نجفآباد بود و پس از آن نیز فرماندهی این نیرو در استان یزد را برعهده گرفت.
معین درباره حال و هوای روزهای ابتدایی جنگ به خبرنگار ایمنا میگوید: با توجه به برخی تحرکات پیش بینی میشد که عراق به ایران حمله کند. صدام احساس میکرد با یک حمله میتواند انقلاب اسلامی را نابود کند و به کشور ضربه بزند. او ادعا کرده بود که در یک هفته میتواند تهران را بگیرد. در ابتدای جنگ ارتش عراق به دلیل به هم ریختگی نیروهای مسلح، بینظمی سپاه و نیروهای مردمی توانست پیشروی کند و خرمشهر را بگیرد.
او میافزاید: آن چیزی که باعث شد این وضعیت به سرعت ترمیم بشود مواضع شجاعانه حضرت امام خمینی (ره) بود. امام فرمودند که سیلی به صورت صدام میزنیم و این جملات باعث قوت قلب مردم شد و حس وطن دوستی در بین مردم به سرعت شکل گرفت. در اولین روزهای جنگ شاهد تجمع و تظاهرات زیاد نیروهای مردمی بودیم که خواهان اعزام به جبهه بودند.
معین با بیان اینکه اعزام نیروهای مردمی نیازمند برنامهریزی بود که در ابتدای جنگ وجود نداشت، توضیح میدهد: در بین مردمی که در مناطق جنگزده ساکن بودند، شاهد مقاومت بودیم و مردم به صورت خودجوش به مدافعین مرزها پیوستند. در شهری مانند اصفهان این حس مقاومت بسیار شدیدتر و پررنگتر بود. مردم اصفهان با تمام وجود حضور داشتند. در خیابان کمال اسماعیل و در مقر سپاه شاهد تجمع مردم متقاضی اعزام به جبهه بودیم.
او درباره روز ۳۱ شهریور ۱۳۵۹ و اینکه چگونه خبر آغاز جنگ را شنیده، اظهار میکند: در آن روز فرمانده سپاه نجف آباد بودم و یکی از مواضع نزدیک نجف آباد، جایی در نزدیکی پالایشگاه اصفهان بمباران شد. این مسئله برای همه امر عجیب و تازهای بود، همان روز مردم و مسئولان جمع شدند و به سرعت برای ایجاد شبکههای دفاع نظیر رعایت خاموشی، احداث سنگر و آموزش مردم تلاش شد.
فرمانده اوایل دوران دفاع مقدس سپاه اضافه میکند: با آن امکانات کمی که وجود داشت در تمام شهرها با کمک نیروهای آموزش دیده ارتش، نیروهای مردمی آموزش دیدند و برای دفاع همه جانبه آماده شدند. آن چیزی که جنگ را پیروزمندانه پیش برد و باعث پیروزی ما شد، ایجاد روحیه مقاومت در آحاد مردم بود؛ یعنی تک تک مردم به اینکه متجاوز را سر جای خود بنشانند و تنبیه کنند عقیده داشتند. همین مسئله باعث شد که اطمینان قلب کامل از سوی افکار عمومی برای فرماندهان و مسئولان کشور ایجاد شود.
اینها تنها چهار روایت از دل حداقل سی میلیون روایتی است که از آغاز جنگ وجود دارد، جنگی که قلب مردم را شکافت، اما روح آنها را صیقل داد و پشتوانهای برای ادامه راه شد.
نظر شما