به گزارش خبرنگار ایمنا، هرگاه هنرمندان گمان کنند به هنر آنها توجه نمیشود محیط را ترک کرده و به جایی پناه میبرند که قدر دانسته شوند. شهاب شهیدانی معتقد است ترکیه با سوء استفاده از غفلت ما در ارج نهادن به هنرمندان، در کنار برنامهریزیهای متنوع و حساب شده، اساتید برجسته خوشنویسی ایران را جذب کرده و از همین امر برای غنا بخشیدن به گنجینه این هنر در کشور خود و البته تلاش برای ثبت خطوط اسلامی در یونسکو بهره میبرد.
بیشتر بخوانید:
مشروح بخش دوم گفت و گوی خبرنگار ایمنا با این پژوهشگر تاریخ خط را در ادامه بخوانید.
در مورد تاریخچه خط در ترکیه بفرمائید
اگر پیشینه حضور و تأثیر ایرانیان را در فرهنگ ترکان عثمانی حذف کنیم آنها هم نمیتوانستند وارث و صاحب هنر خوشنویسی شوند. حمدالله آماسی از بزرگان کتابت قرآن و خوشنویس معروف، به گواه صادق و مسلّم منابع تاریخی و نوشتههای فروتنانهاش، شاگرد اسدالله کرمانی بوده است. جالبتر آنکه با وجود جنگهای مکرر ایران و عثمانی دامنه تأثیر زبان و فرهنگ فارسی قلمرو و دربار عثمانی را در نوردید و ترکان عثمانی به حق از وجود هنرمندان ایرانی (همچون امروز) استفاده کردند. زبان فارسی در دربار عثمانی شناخته شده بود برخی از سلاطین آن حتی به فارسی شعر سرودهاند و اصولاً سپهر زبانی و فرهنگی ایران بر نواحی که بعدها جزء قلمرو ترکان عثمانی شد به سدههای متمادی قبل از ظهور آنها باز میگردد.
مولانا را فراموش نکنیم و سرودن شعر به زبان فارسی را. قصدم تحقیر و رقابت زبانی نیست، بلکه این نکته است که در جهان گذشته، فرهنگ ایرانی امری پذیرفتنی و مقبول و مطبوع و فارغ از حساسیتهای امروزی و در واقع متعلق به انسانها و ملل مختلف بود. دامنه این سعهصدر فرهنگی تا آنجا بود که شمار زیادی از هنرمندان، خوشنویسان و صنعتگران ایرانی در دورههایی به قلمرو عثمانی رفتند. به گفته استاد یعقوب آژند در دفتر فهرست مواجب عثمانیان در کارگاههای هنری، لیست مفصلی از پسوندهای شیرازی، کرمانی، اصفهانی و امثالهم وجود دارد. همچنان که پارهای از این خوشنویسان ایرانی به طبیب خاطر به قلمرو عثمانی مهاجرت کردند، اما برخی از هنرمندان و آثار بسیار نفیس هنری که امروزه زینت بخش موزههای مهم ترکیه هستند محصول غنایم جنگی و فتوحات عثمانی در ایران عصر صفوی بودند برای مثال؛ "مولانا" فتح الله کاتب توسط سلیم اول از تبریز به استانبول برده شد چیزی که رابطه بالعکس آن نیست یعنی کمتر حضوری از نقش پر رنگ هنرمندان عثمانی در دربار و هنر ایران میبینیم.
صفویان اهدای هدایای هنری را به مثابه دلجویی یا تسهیل مراوده و صلح در نظر میگرفتند و با توجه به علاقهمندی عثمانیها، بارها هدایای نفیس هنری به آنها دادند. مهمتر آنکه با غنای خطوط ایرانی از جمله تعلیق، نستعلیق و دیوانی بود که دامنه کاربرد آن تا قلب دربار و مکاتبات اداری عثمانیان رسید. حتی کتیبههای نستعلیق نیز همراه با خیل عظیمی از لغات و کلمات فارسی تا مرزهای اروپا از جمله سارایوو رواج یافت. بی شک ترکان عثمانی در اصلاح و پالودگی خطوطی چون نسخ، ثلث و دیوانی خوش درخشیدند مخصوصاً در ثلث از اواخر عصر صفوی غوغای عجیبی بر پا کردند اما این عامل منحصر بفرد در روند خوشنویسی آنها با سیاستگذاریهای هوشمندانه برگزاری جشنوارهها، چاپ کتب نفیس، قطعات، مرقعات و قرآنهای ممتاز همراه شده است. در ترکیه همچنین مدتی است که در پژوهش و نظریه پردازی حرکتی حساب شده آغاز شده است. همه اینها برای جرأت بخشیدن به ترکیه برای مصادره نمودن قلمرو خطوط اسلامی کافی است.
با در نظر گرفتن همه این موارد چگونه ترکیه به راحتی چنین ادعایی مطرح کرده است؟
نکته ظریف مساله اینجاست که شما هر چقدر هم در معرفی تحقیقات تاریخی یا کثرت هنرمندان و یا حق استادی ایرانیان بر فرهنگ و هنر عثمانی با پشتوانه مطالعات نظری و تاریخی هم بکوشید وقتی که استادان طراز اول معاصر خوشنویسی ما خواسته یا ناخواسته خود را نوعی کارگزار و پیرو سیاستهای فرهنگی و هنری ترکیه فرض کنند، ضریب دفاع و مقابله با حرکت آنها را از دست میدهیم. اوضاع بد اقتصاد کنونی و شرایط تأسفآور هنرمندان ایرانی از یکسو و شرایط مساعدتر و توجه و حمایت مالی و معنوی از هنرمندان خوشنویس در ترکیه هم مزید بر علت است و هنرمندان ایرانی را هم خواسته یا ناخواسته تابع ملاحظات و سیاستهای فرهنگی آنجا میکنند و به طور غیرمستقیم بر حجم و عظمت خوشنویسی ترکیه میافزایند.
به عنوان مثال مریم نوروزی ثلثنویس خوبی که نمونه نادری در میان زنان ثلثنویس است، به اعتراف خودش در عدم پشتوانه و معیوب بودن سیستم هنر و خوشنویسی، مجبور به مهاجرت شد و تا پیشگاه رجب طیب اردوغان که شخصاً حامی و مشوق هنر خوشنویسی ترکیه است ارتقا یافت. چند تن دیگر که آهسته و در خفا و آشکار با این موج میروند. این افراد البته حق مهاجرت و زیست فرهنگی دارند و نمیتوان به آنها عیبی وارد نمود که خود سینه مالامالی از درد زمانه و آشفتگی فرهنگی در وادی هنر خوشنویسی ایران دارند و احتمالاً خواهند گفت؛ خانه از پای بست ویران است، چندی قبل هنرمند هموطن من، قطعه زیبای نستعلیقی برایم فرستاد که از سر اجبار و برای رسمیت یافتن حضورش در جوامع هنری ترکیه خود را تلامیذ فلان استاد ترک که نستعلیقنویس هم نیست معرفی نموده بود. در واقع ترکیه نیز پیش فرض زیستن در جهانی غیرایرانی را منوط به پذیرش حق برتری سنت خوشنویسی ترکیه نموده و یا با تدبیر چنین ساز و کاری، هنرمند ایرانی هم چارهای جز این ندارد. بنابراین مخاطب میتواند بگوید دم دولت و فرهنگ ترکیه گرم که همچون آهن ربایی خوشنویسان و بهترین خوشنویسان از جمله اساتید طراز اول ایرانی را تحت عنوان جشنواره، داوری و… گرد خود میرباید عین سیاست تیموریان و صفویان در اعتبار بخشیدن به هنر.
جشنواره ارسیکا نیز با محوریت پنهان و آشکار سبک خوشنویسی عثمانی چندین دهه است که پیش میرود که گاه دستِ آموخته و قلم روان خوشنویس نستعلیق نویس ایرانی را برای اخذ جایزه نقدی قابل توجه و برخلاف رأی و سلیقه ناب خود مایل به بد نویسی و کج نویسی مخصوصاً در نستعلیق به شیوه عثمانی میکند.
از دید شما ترکیه چه نفعی از این کار میبرد؟
ترکیه روابط بسیار حسنهای با دولتهای عربی حاشیه خلیج فارس تا مصر دارد. فروش آثار هنری در آنجا بهتر است. خوشنویسانی را میشناسم که تا یکسال کاری سفارش پی در پی دارند. پژوهشهای آنها نیز چنانکه گفته شد، سر و سامانی دارد. مؤسسات فرهنگی همچون یونس اِمره (که در ایران هم فعال است)، دانشگاه و مراکز هنری آنها نیز حضور فعالتری در عرصه بینالمللی و تسهیل در امور هنری دارند. حال به وضع ایران بنگریم؛ اقتصاد هنر ویران، مراکز هنری و انجمن خوشنویسان خواب زده، جشنوارههای ما با یک هدیه لاغر هنرمند را بی علاقه کردهاند و سفارشات هنری مسدود و ناچیز. ارتباط ما با جهان خارج پر از هیچ و آشوب. پس ترکیه نان زرنگی و برنامهریزی خود را میخورد. حق تاریخی در پیشگامی خوشنویسی با ماست یا بخش بیشتری از آن با ما ایرانیان است اما در عالم واقع، شدهایم مرد شمشیر به دست راست و سپر به دست چپ که نمیداند چطور بجنگد…
سخن و نکات پایانی
اجازه دهید از امید و امیدواری هم حرف بزنیم: نخست آنکه مدیران فرهنگی ما از مشاورانی آگاه و دلسوز برای برنامهریزی در این حوزه بهره ببرند که هم حافظ حقوق ایرانی شوند و هم سیاستگذاری مناسب و آتیه داری برای اثبات هویت ایرانی در خوشنویسی و هم رونق اقتصادی آن مخصوصاً در حوزه گردشگری را سبب گردند و هم ارتباط و تعامل با حوزهها و موزههای غیر ایرانی و حتی ایرانیان مقیم خارج را انجام دهند. با یک برنامهریزی منسجم و قوی میتوان بر بخشی از مشکلات به صورت کوتاه مدت فائق آمد.
اصلاح امر موزهها نکته مهمی است؛ من سالها پیش و به دفعات در این زمینه و کوتاهی موزهها مطالبی نگاشتهام و میدانم که بسیاری از این موزهها چه جفایی در حق پژوهشگران و ناشناخته ماندن میراث ملی نمودهاند. موزههای ما از چنبره رانت موزهای و در اختیار نهادن آثار به نور چشمی و افراد خاص و زد و بند و سهل انگاری خارج شوند و شاهکارهای هنری ایران را با بهترین کیفیت عرضه کنند. فراموش نکنیم آثار موزهای قبل از هر آئین نامه و بند و قانونی، میراث ملی است و این میراث ملی باید به چشم بیاید. آثار نیاکانمان نباید فقط در دیوار گالریهای موزهها باشند و یا به دلایل حساسیت و خساست سالها بعد از مرگ ما دیده شوند امروز و فیالفور در این رقابت فرهنگی و اشتیاق انسان امروز از هر ملت و قومی برای دیدن تصاویر، باید در تیررس نگاه همگان قرار گیرد، این آثار باید مستند سازی و دیجیتال سازی شوند در سایت موزهها با کیفیت لازم ارائه شوند، توضیحات لازم گفته شود و در واقع ما بدانیم از خوشنویسی چه داریم. به موزههای دیگر دنیا نگاه کنید اغلب سیاست تنگنظرانه خود را کنار گذاشتهاند، اما موزههای ما همواره ما را خسته، دلزده و نگران از گم شدن و جا به جایی آثار کردهاند.
در یک دهه اخیر میشد کل آثار موزههای دولتی را دیجیتال سازی کنیم میراثهای هنری ما از جمله خوشنویسی، با لفاظی و حلوا حلوا کردن و کلی گویی به چشم نمیآید آنها را واقعاً باید نشان داد. این امر شامل مجموعه داران خصوصی هم میشود. حتی باید به میراث هنریمان در خارج از ایران و ابتدا در قلمرو ایران بزرگ فرهنگی و سپس موزهها و مراکز هنری در دیگر قارهها و کشورها باشیم. نمیدانم حق دارم این سوال را بپرسم که اصولاً رایزنهای فرهنگی ما در این کشاکش، کجای امر معرفی هویت ایرانی هستند؟ ما جامعه آماری درست و مطمئنی از آثار خوشنویسی ایرانی در موزههای مختلف دنیا نداریم. فرد فرد هنرمندان و خوشنویسان و پژوهشگران هنر اسلامی حساسیت این موضوعات را درک میکنند و حتی گفتار من برای آنها امری بدیهی است اما فاصله کف و سقف در هرم مدیریت فرهنگی خیلی زیاد است؛ کاش این انرژیهای نهفته و پراکنده هنرمندان و دلسوزان و کارکنان واقعی عرصه هنر و فرهنگ را در یکجا و در یک طرح و برنامه جمع میکردیم آنگاه به قدرت شگرف ایرانی پی میبردیم…
گفتوگو از: صدیقه کهیانی - خبرنگار سرویس فرهنگ و هنر ایمنا
نظر شما